خاطره ای کوتاه اما منزجر کننده از یک مامور ساواک شاهنشاهی

 به گزارش وبگردی باشگاه خبرنگاران، نویسنده وبلاگ "آینده از آن حزب الله" در یکی از پست های وبلاگ خود نوشت:

 



می گفت بر اثر یک اتفاقی در حیاط منزلمان(بالا رفتن از پله) کتفِ دست راستم در رفت. درد بسیار بسیار شدیدی داشت. وحشتناک! بعد از بهبودی وقتی به اداره رفتم اولین کارم این بود کتف شان را در ببرم؛ این اواخر آنقدر ماهر شده بودم که با یک حرکت کتف دستشان را…

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.