به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ قاسم محب علي كارشناس مسائل سياست خارجي در يادداشتي با عنوان "تحولات خاورميانه در سالي كه گذشت" سياست ها و منافع ايران را بررسي كرده است:
با اينكه مسائل و بحران هاي اين منطقه همواره در كانون توجهات بين المللي قرار داشته و به ويژه طي چند دهه اخير منازعاتي مانند منازعه اعراب و اسرائيل، جنگ هاي پي در پي خليج فارس، جنگ نفت كش ها و در كنار آن بحران اشغال افغانستان توسط شوروري سابق و سپس سلطه طلبان و جنگ عليه القاعده و تروريسم، خاورميانه به اصطلاح بزرگ را به بحراني ترين منطقه جهان تبديل كرده است افزوده شدن بحران تكثير سلاح هاي هسته اي و مناقشه جمهوري اسلامي ايران و غرب بر سر برنامه هسته اي هم بيشتر اين منطقه را به سمت بحراني تر شدن سوق داده است.
اما بايد توجه داشت كه تحولات يك سال و اندي اخير خاورميانه از جهات بسياري با قضاياي غامض و پيچيده مزبور متفاوت بوده و از شكل گيري روندهاي بديع و بي سابقه در خاورميانه و فراتر از آن در منطقه اطراف و شايد جهان خبر مي دهد.
همه قدرت هاي بزرگ و موثر در امور جهان و منطقه كم و بيش در مسائل و تحولات اخير خاورميانه درگير شده و منافع و سياست هاي آنان در سطوح و درجات مختلف از اين تحولات تاثير پذيرفته يا در حال اثرگذاري بر روند تحولات و شكل آينده متفاوت از گذشته براي خاورميانه و منطقه اي است كه ما ايرانيان در آن قرار گرفته و به صورت گريزناپذيري منافع، امنيت، مصالح و سياست هاي كشور ما با اين تحولات و روندي كه تازه عمر يك ساله خويش را پشت سر گذاشته و همچنان آبستن حوادث، اتفاقات و جا به جا شدن هاي بسياري در ساختارهاي سياسي جوامع منطقه و جغرافياي سياسي است گره خورده است.
درك بهتر اين روند نوين مانند ساير پديده هاي تازه نوظهور كم و بيش مشكل و حتي چالش برانگيز است.
اگر نه همه اما غالب فعالان سياسي و كارورزان ديپلماسي همچنان تلاش دارند جهان و منطقه را با معيارها و معادلات گذشته، اصطلاحا دوره هاي استعماري يا جنگ سردي و شرايط سال هاي ابتدايي پس از فروپاشي امپراتوري شوروي سوسياليستي تجزيه و تحليل و ارزيابي كنند.
چرا كه تا همين اواخر در خاورميانه، سياست و منازعات سياسي جوامع آن حول محورهاي منازعات فرا ملي و به خصوص قضيه فلسطين و مساله وابستگي يا عدم وابستگي جريان مي يافت مخالفان و احزاب و جريانات سياسي، حكومت ها و رهبران را با توجه به مواضع و عملكردشان در قبال محورهاي فوق ارزش گذاري و ارزيابي مي كردند.
موضوع و مفهومي كه حداقل 60 سال اخير در خاورميانه فراموش شده يا عمدا كمتر به آن پرداخته مي شد، نحوه و كيفيت حكمراني و در معناي ساده تر رابطه بين حكومت كننده و حكومت شونده و نحوه روي كار آمدن و كنار رفتن حاكمان و مسئوليت پذيري و پاسخگويي دولت مردان به شهروندان كشورهاي تحت اداره آنها بود.
در 14 كشور از 22 كشور عرب، يكي پس از ديگري كودتا و سياست ها عوض شد و جاي آنان در جبهه گيري هاي بين المللي جا به جا شد.
اما رابطه بين مردم و حاكمان نه تنها بهبود نيافت بلكه حتي خشن تر و سخت تر نيز شد.
در آن دسته از كشورها نيز كه رژيم هاي سنتي همچنان به حيات پيشين خويش ادامه دادند، حفظ ثبات، خطر مداخله خارجي و از هم پاشيدگي سرزميني مانع يا بهانه هاي مستمر و پايداري بود كه عمر رژيم هاي محافظه كار را هر بيشتر طولاني تر مي كرد.
منافع مادي و امنيتي بعضا استراتژيك و وحشت از گسترش كمونيسم و نفوذ شوروي سوسياليستي، توجيهات مناسبي براي سياست گذاران قدرت هاي بزرگ غربي و از جمله آمريكا بود تا بر حفظ وضع موجود تاكيد كرده و هرگونه تغيير را مغاير منافع و امنيت ملي خويش تلقي كند.
سال هاي طولاني، حكومت مبارك در مصر و شاهان سعودي و ديگر متحدان آمريكا استدلال كردند كه اصلاحات و هر سطحي از آزادسازي فضاي سياسي منجر به فعال شدن و به ميدان آمدن نيروهاي افراطي و تندروي اسلامي هوادار جمهوري اسلامي يا وابسته به القاعده خواهد شد.
دولت بوش پس از حادثه سپتامبر، برپايي انتخابات آزاد را از جمله راه هاي مقابله با تروريسم و افراطي گري دانست اما روي كارآمدن حماس در غزه و ورود نمايندگان مورد حمايت حزب الله در لبنان بازخورد بسيار منفي اي بر جاي گذاشت و حتي در داخل آمريكا نيز برخي اين سياست دولت بوش را ناشيانه دانسته و عنوان كردند كه انتخابات همان پلكاني است كه افراطيون از آن بالا خواهند رفت و پس از رسيدن به قدرت براي هميشه اين مسير را كور خواهند كرد.
/ع2