باشگاه خبرنگاران، وقتی که دوباره روزگاران در سایه سار الطاف حضرت پروردگار رخت نو بر تن کرده، روی در آبشار زلال بهاری می شویند، بندگان نیز دل به داده های الهی خوش کرده شکرگذار اویند. شکرگذار نعمت های گونه گونش که هر ساله مکرر می شوند در تاریخ و تقویم نانوشته ی روزگار.
کدام احساس خوب چلچله ها را وا می دارد به کوچ، کدام دست توانمند شکوفه را به شکفتن و جوانه را به روییدن؟ کدام تقدیر و سرنوشت قطره قطره از پشت کوه های بلند بلور یخ را به جان تشنه ی زمین هدیه می دهد که اینچنین دشت را مخمل سبز می پوشاند و گل های قاصدک که بعد از زندگی طلایی رها می شوند در آغوش رنگین کمان؟
و مگر یاد می رود این همه شکوه در لحظه ی بهارین طبیعت که ما لب به سپاس نگشاییم و سجده ی شکر بر خاک بندگی دوباره مگذاریم؟
اما...
اما، دلمان، کنج دلمان انگار خالیست، چونانکه عزیزی را چشم انتظار باشیم که هستیم، سال هاست، سال هاست که چشم به ساعت، قرآن به دست به چرخش سرخ فام تنها زنده ی سفره ی عید، ذکر بر لب، آرزو می کنیم در هنگامه ی حلول و تحویل سال که ... خدایا ...
خداوندا، این آخرین هفت سین ما باشد بی طلوع خورشید رویش. حضور که هست همیشه و همه جا، در تمام ساحت بندگی و شیعگی ما ولی ... ظهورت را می طلبیم.
دلمان سخت می گیرد، گاه می شکند، از بس که نیست و یا نیستیم در محضرش. وقتی که عید می شود دلمان می تپد که کاش، که کاش این بار چشمان ما در قاب این رسانه ی بالغ و نجیب امسال تصویر صورت ماهروی امام را عید بگیرد. ای کاش./ی2
یادداشت از روشنک عباسی.