به گزارش
سرويس بين الملل باشگاه
خبرنگاران به نقل
از پايگاه اينترنتي موسسه استراتفور، جرج فريدمن به باور من آنچه که مقابله با عاملان حملات مسلحانه خوانده مي شود، تقريبا راهبردي چندان زنده هم به شمار نمي آمد که بخواهيم آن را مرده به شمار آوريم. مقابله با عاملان حملات مسلحانه از اين گمانه زني ايجاد شد که جمعيتي بخواهند و بتوانند خود را با يک اشغالگر خارجي همسو کنند که علل مختلفي نيز براي آن ذکر شد. ديدگاه هاي نظري زيادي براي نادرست بودن آن وجود دارد و مستندات تاريخي نيز همين را نشان مي دهد. اين امر آمريکا را دشواري هاي زيادي روبرو کرد و همين مشکلات براي کشورهاي ديگر نيز پديد آمده است.
وي تصريح کرد ديدگاه من اين است که زمان آن رسيده است که با توجه به گزينه هاي مطرح به اين راهبرد، نگاهي دوباره صورت گيرد.
رابرت کاپلان ديگر کارشناس ارشد استراتفور نيز در ادامه اين گفتگو گفت: نگاهي به گذشته بيندازيم؛ اين راهبردي است که نه فقط در ويتنام، عراق و افغانستان، بلکه در قرن بيستم دنبال شد. آمريکا به صورت خاص در جنوب اين کشور به دنبال راهبرد مقابله با عاملان حملات مسلح بود. در آن زمان که هيچ وسيله الکترونيکي ارتباطي وجود نداشت، هر سروان و ستواني، راه حلي براي تعامل با جمعيتي که با آنان روبرو بود، طرح کرد. اين يکي از موفقيت هاي ما در فيليپين بود که برايان مکاليس نيز داستاني در رابطه با آن نوشته است. با اين حال مي بينيم که ارتش همه درس هاي بزرگي که ما در فيليپين آموختيم کنار گذاشت زيرا بسياري از اين جنگ انتقاد کردند و اين جنگ، روندي منفي به خود گرفت. درست زماني که ما مي بايست در ويتنام از اين درس هاي مثبت و منفي مي آموختيم، ديديم که هيچ درسي در کار نبود. در ويتنام، تلاش براي مقابله با عاملان حملات مسلح با توجه به اينکه اصلا آزموده نشد، شکستي نيز نداشت. مشکل اينجاست که برخي از فرماندهان ارتش آمريکا، با ويتنام مانند آنچه که در جنگ جهاني دوم رفتار مي شد، رفتار کرد و اصلا راهبردي براي مقابله با عاملان حملات مسلحانه به اجرا نگذاشت.
کاپلان افزود در عراق، کساني که از راهبرد مقابله با عاملان حملات مسلحانه حمايت مي کردند، حاميان جنگ نيز نبودند و بسياري از مردماني که از اين راهبرد حمايت مي کردند، خود مخالفان جنگ بودند و از اين رو، آمريکا خود را در باتلاقي مشاهده و تلاش کرد راهي براي بيرون آوردن خود از اين بحران بيابد. زماني که راهبرد مقابله با عاملان حملات مسلحانه طرح شد، 162 حمله با خودروي بمب گذاري شده در بغداد روي داده بود و يک سال بعد، اين شمار به کمتر از شش مورد در ماه رسيد. دلايل زيادي براي اين امر وجود داشت و يکي از دلايل آن نيز موفق بودن راهبرد مقابله با عاملان حملات مسلحانه بود.
فريدمن گفت با اين حال، نمي توان گفت راهبرد ما در عراق چندان نيز موفق بود زيرا اين کشور را در حالي ترک کرديم که دولت اين کشور چندان ميانه خوشي با آمريکا ندارد و قدرت ايران در اين کشور بيشتر شده است. سوالي که به ميان مي آيد اين است که راهبرد مقابله با عاملان حملات مسلحانه چه هدفي را دنبال مي کند. مشکلي که من با اين راهبرد دارم اين است که وقتي مي خواهيم راهبردي را در يک کشور به اجرا بگذاريم، بايد ببينيم چه هدفي را دنبال مي کنيم.
کاپلان گفت: با توجه به اينکه درس هاي گرفته شده از ويتنام فراموش شد، آيا خوب نيست که آنچه که در افغانستان و عراق آموختيم به جاي دور انداختن، مستند کنيم. به نظر من ما هرگز نبايد صرف اين اطمينان که مي توانيم با راهبرد مقابله با عاملان حملات مسلحانه کشوري را آرام کنيم، نبايد به آن حمله کنيم. ولي اگر به علت آنچه که ممکن است در آينده روي دهد، خود را در ميان مردمي اشغال شده ببينيم، ممکن است درس هايي که از شيوه هاي مقابله با عاملان حملات مسلحانه آموخته ايم، به ما کمک کند.
وي تصريح کرد: البته اين را نيز بايد در نظر داشته باشيم که خروج ما از کشوري مانند عراق، نمي توانست به سادگي خاموش کردن يک تلويزيون باشد. کسي در سال 2003، زماني که آمريکا به عراق حمله ور شد، صحبتي از راهبردي براي مقابله با عاملان حملات مسلحانه نمي کرد و اين زماني اين مساله طرح شد که ما با هرج و مرجي بسيار بيشتر از آنچه که در سال 2003 با آن روبرو بوديم، روبرو شديم. باز تاکيد مي کنم که چنين راهبردي، نبايد دليل براي وارد شدن به هيچ کشوري باشد ولي وقتي وارد اين کشور شديد، درس هاي آموزنده اي هستند که بايد از آن آموخت. در واقع، اين ابزاري است که يک کشور اميدوارست مجبور به استفاده از آن نشود.