به گزارش وبگردي باشگاه خبرنگاران؛ با وجود آنکه خیلی تلاش شد تا خبر آبروریزی امسال سینمای ایران در
جشنوارهی کن چندان رسانهای نشود، اما چهرههای مبهوت و آشفتهی مدیران
دولتی و حتی سینماگران روشنفکر اعزامی به جشنوارهی کن بعد از تماشای فیلم
«یک خانوادهی محترم»، به حدی برافروخته بود که از بین حاضران در کن، کسی
نمیتوانست در قطعیت و شدت این آبروریزی عظیم شک کند. گرچه این مدیران
سینمایی به هیچ وجه مقصر اصلی این آبروریزی نبودند و در حلقههای آخر
مقصرین این رسوایی به شمار میآمدند.
«یک خانوادهی
محترم» -تولید مشترک ایران و فرانسه و تنها نمایندهی سینمای ایران در بخش
جنبی دو هفته کارگردانان شصت و پنجمین دورهی جشنوارهی کن- به قدری در
ترسیم یک چهرهی زشت و کثیف از خانوادهی شهدا –همانها که به فرمودهی
امام شهدا چشم و چراغ این ملتند- افراط کرده بود که سینماگران نشاندار
حامی فرقه سبز هم بعد از دیدن این فیلم در جشنوارهی کن، از اینکه چطور
جمهوری اسلامی با بودجهی خود اینگونه چشم وچراغهایش را در سطح بینالمللی
به حراج میگذارد، مبهوت مانده بودند؛ حال چه برسد به معتدلترهایی مثل
همایون اسعدیان و علی معلم که بعد از بازگشت به وطن، در مصاحبهها و
یادداشتهایی از این فیلم شدیداً انتقاد نمودند.
«یک خانوادهی محترم» روایتگر زندگی
یک خانوادهی شهید است. مطابق داستان فیلم، فرزند دوازده سالهی این
خانواده بعد از اینکه با پدر درگیر میشود و از او یک سیلی جانانه نوش جان
میکند، آنقدر سرخورده میشود که تصمیم میگیرد به جبههها برود و همان
جاها هم به شهادت میرسد! جالب آنکه در نمای بعدی، در یک تصویر آرشیوی حضرت
امام (ره) را میبینیم که مشغول صحبت با رزمندگان است و به صورت کاملاً
اتفاقی، همهی رزمندگان دور و اطراف او نوجوانان کم و سن سال هستند! حال
سوال اینجاست: این چینش نماها آیا معنایی جز این میدهد که شهدای ده
دوازده سالهی دفاع مقدس ما تحت تأثیر یک بحران عاطفی کودکانه و
خیرهسریهای خاص سن بلوغ راهی جنگ شدند؟ آیا این تصویر آرشیوی به معنای
تعمیم این موضوع به همهی شهدای نوجوان دفاع مقدس نیست؟
اما باقی ماجرا خواندنیتر و در عین
حال تأسفآورتر هم هست. در ادامهی فیلم (البته به صورت فلاش بک) میبینیم
که پدر شهید بعد از شهادت پسرش، همسر داغدارش را به آسایشگاه روانی
میفرستد تا خود با زن دیگری ازدواج کند! نه! شک نکنید! همچنان در مورد یک
پدر شهید صحبت میکنیم! در این میان آرش، یکی از فرزندان این خانواده، به
فرانسه میرود و مشغول تحصیل میشود. حالا با گذشت بیست و دو سال، آرش (با
بازی بابک حمیدیان) در کسوت یک استاد دانشگاه از فرانسه به ایران برمیگردد
و اوضاع "سیاه و کثیفی" که کارگردان از ایران زمین به تصویر کشیده است را
از نزدیک رصد میکند. در واقع، او از «بهشت فرانسه» وارد ماجراهای
خانوادهای میشود که بقیهی اعضای خانواده هم در شرارت و پلیدی و
رانتخواری دست کمی از پدرشان ندارند. تنها فرزند معقول این خانواده، همین
آرش است که مقیم فرانسه بوده و در این وطن آشفته بزرگ نشده است! لطفاً به
این نام «فرانسه» و تصویر مثبت ایرانی مقیم فرانسه دقت کنید و بعد به یاد
بیاورید که این فیلم تولید مشترک ایران و فرانسه است. البته توصیه میکنیم
اصلاً ذهنتان به این سمت که «یک خانوادهی محترم» ممکن است سفارش فرانسه
به یک مثلاً ایرانی برای تخریب خانوادهی شهدا باشد، منحرف نشود!
بگذریم از اینکه این فیلم بیشتر در
هواداری از بعثیهاست تا رزمندگان ایرانی و آنچه که از فتح خرمشهر به مخاطب
(بخوانید مخاطب اروپایی) نشان میدهد، التماس تعدادی عراقی مجروح و یک
عراقی دو نیم شده به سربازان خشمگین ایرانی است! و نیز بگذریم از آن سکانس
تاکسی که بیانات مقام معظم رهبری در حال پخش است! و آن بخش پایانی که به
راهپیمایی بیست و پنج خرداد 88 اشاره میکند. بگذریم! همین که این فیلم به
خانوادهی شهدا تا این حد توهین میکند، برای ما در قضاوت نهایی کافی است.
اما این تمام قصهی تلخ این فیلم نیست.
تلخی قصه وقتی به اوج خود میرسد که کمی هم از سرمایهگذار ایرانی فیلم
بدانید. چرا که سرمایهگذار ایرانی فیلم یک نهاد دولتی به نام سیما فیلم
است. یعنی نیمی از هزینهی تولید فیلمی در تخریب و توهین همه جانبه به
خانوادهی شهدا و رزمندگان دوران دفاع مقدس، از طریق بودجهی صداوسیمای
جمهوری اسلامی ایران تأمین شده است تا «مسعود بخشی» در حین توهین به
سرتاپای ارزشهای دفاع مقدس و خانوادههای شهدا ... یک لحظه خدایی ناکرده
دچار استرس کمبود بودجه نشود!
جالب است بدانید که آقایان مسئول در
سیمافیلم وقتی به گوششان میرسد که فیلم «یک خانوادهی محترم» به جشنوارهی
کن راه یافته است، از ترس یک آبروریزی بین المللی، سریعاً با صدور بیانیه و
انتشار پرشمار آن، مشارکت خود را در این پروژه به بهانهی تغییر فیلمنامه
در حین ساخت پس میگیرند! و البته این پس گرفتن فقط به معنای حذف اسم
سیمافیلم از تیتراژ این فیلم است و نه پس گرفتن بودجهی دولتی از جیب مردم
به کف رفته!
خب حالا سوال اینجاست که مدیران
سیمافیلم چگونه به مشارکت یک سرمایهگذار فرانسوی در یک فیلم به قول خودشان
دفاع مقدس مشکوک نشدند؟ یعنی آنها فکر کردهاند که سرمایهگذاران فرانسوی
هم مثل مدیران فرهنگی وطنی هستند که بدون تحقیق و بررسی، روی یک کار ارزشی
به ضرر خودشان و به نفع جمهوری اسلامی بودجه صرف کنند؟ اصلاً از همهی
اینها بگذریم. مگر نه اینکه آقای اکبر نبوی به انتخاب مدیران سیمافیلم،
ناظر سر صحنهی این فیلم بوده است؟ پس چگونه میتوان پذیرفت که فیلمنامهی
«یک خانوادهی محترم» عوض شده است؟
گرچه «محمد آفریده» سالهاست به اسم
سینمای انقلاب و افتخار آفرینی برای میهن اسلامی (!)، به جشنوارههای غربی
خوراک برای ریشخند ارزشهای انقلاب میدهد و حاصل بیست سال مدیریت فرهنگی
او در جمهوری اسلامی و در نهادهایی مثل مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی،
تربیت فیلمسازان روشنفکری مانند «مسعود بخشی»، «محمد شیروانی» (کارگردان
فیلم مستهجن «ناف»)، «بهنام بهزادی» (کارگردان فیلم «تنها دوبار زندگی
میکنیم»)، «محسن امیریوسفی» (کارگردان فیلم خجالتآور «آتشکار» با موضوع
وازکتومی) و ... است، اما چنانکه میبینید حیف است که همه چیز را به گردن
مهارت «مسعود بخشی» و «محمد آفریده» در دوشیدن نهادهای دولتی بیندازیم؛ در
چنین مواردی نقش مدیر دولتی هم خیلی مهم است. چنانکه در این مورد خاص نباید
از نقش «حجه الاسلام حسین رحیمزاده اصل» -مدیر گروه دفاع مقدس و انقلاب
اسلامی سیمافیلم- و حسن اسلامی مهر –مدیر سیمافیلم- گذشت.
این دو مدیر محترم، ید طولایی در سپردن
پروژههای حساس مربوط به دفاع مقدس و انقلاب اسلامی، به فعلههای جریان
روشنفکری دارند. آخرین و جدیدترین مصداق این مورد هم سپردن سکان کارگردانی
تلهفیلم پرهزینهی «پرواز در ارتفاعات صفر» در ژانر دفاع مقدس به «بهرام
بهرامیان» است. کسی که هیچ سابقهای در سینمای دفاع مقدس ندارد و بیشتر از
هر چیزی فیلم ترسناک ساخته است! و این آقای «بهرامیان» همان کسی است که
همین امسال با ساختن فیلم «پریناز» با وجود اصرار مدیران سینمایی برای حضور
تمام فیلمها در جشنوارهی سیام فجر، به علت شدت اصلاحات وارده و محتوای
نامناسب، به عنوان تنها فیلم توقیفی از حضور در جشنواره بازماند؛ فیلمی با
موضوع وهن یک زن چادری و مذهبی در قالب یک زن خرافاتی که همچنان در توقیف
به سر میبرد.
همچنین سال گذشته نوشتن فیلمنامهی هشت
فیلم تلویزیونی با موضوع حساس «تسخیر لانهی جاسوسی» در قالب پروژهی
«طوفان صحرا»، در همین گروه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی سیمافیلم با مدیریت
حجه الاسلام رحیم زاده، به نویسندهای سپرده شد که خود در زمان تسخیر
لانهی جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام، به علت عضویت در گروهکهای
ضدانقلاب در زندان به سر میبرده است! و تو خود حدیث مفصل بخوان از این
مجمل!
تأسف آورتر اینکه آقای «رحیمزاده»
وقتی به پروژهای ارزشمند مثل «روزهای زندگی» میرسد، به حدی در پرداخت
بودجه و حمایت از آن کمکاری میکند که «پرویز شیخطادی» -کارگردان فیلم-
بعد از بارها مذاکره و پیگیری، مجبور میشود سراغ فارابی برود و بقیهی
فیلم را با بودجهی این نهاد سینمایی بسازد. درددلهای پرویز شیخطادی در
گفتگو با رجانیوز از بلاهایی که همین مسئولان سیمافیلم در حین تولید این
فیلم بر سر او آوردهاند، خواندنی است.
(اینجا)
هر چند که با همهی این اوصاف، آقایان در سیمافیلم بعد از موفقیت عظیم
فیلم «شیخطادی»، در رزومههای خالی از موفقیتشان، «روزهای زندگی» را با
تیتر درشت به اسم خود مصادره کردهاند! راستی این همه اشتباه را آیا باید
به پای بیاطلاعی و غفلت و ندانمکاری مدیران سیمافیلم گذاشت و همهی این
باج دادنها به سینماگران غیر همسو با نظام را اتفاقی دانست؟ راستی چه بر
سر پول این ملت در سیمافیلم میآید؟
اما این گزارش در پایان یک مخاطب ویژه
هم دارد. مدیرانی چون «محمد آفریده» نیز متوجه باشند که حراج آبروی وطن زیر
برج ایفل امری نیست که براحتی بتوان از کنار آن گذشت. امری که حتی اگر با
پاسخ خانواده های شهدا و هواداران آنها هم روبرو نشود، با پاسخ خدای
خانوادهی شهدا، خدای رزمندگان نوجوان، خدای شهدای دانشآموز و بگذارید
بهتر بگویم –خدای این ملت- روبرو خواهد شد.
منبع: رجانيوز