در سال 1326 در تهران متولد شد. ديپلم نقاشي را از مدرسه هنرهاي زيبا دريافت كرد و در سال 1349 وارد دانشكده هنرهاي دراماتيك شد از سال 1361 به عنوان بازیگر در سينما و تلويزيون مشغول شد. تا به حال كارهاي زيادي را از او ديده‌ايم؛ از سريال‌هاي قديمي مانند «عقيق » و «گرگ‌ها» گرفته تا فيلم‌هاي «مارمولك» و «كتاب قانون».

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، با فريده سپاه منصور روزهاي گذشته‌اش را ورق زده‌ايم كه خواندنش خالي از لطف نيست.

در قديم رسم بر اين بود كه بيشتر خانواده‌ها و فاميل در يك خانه با هم زندگي مي‌كردند. آيا شما هم در چنين خانه‌اي بزرگ شديد؟

خير، چون پدر و مادر من جزو افرادي بودند كه دوست داشتند مستقل زندگي كنند‌ براي همين هم در آن زمان اعلام استقلال كردند و در خانه‌اي جدا از پدر و مادر و فاميلشان زندگي مي‌كردند.

پس شما در خانه پدري خودتان بزرگ شديد؟

بله، همين‌طور است. ما مستقل از بقيه بوديم.

آيا مادر يا پدرتان از زمان تولدتان و شرايط آن دوره برايتان خاطره‌‌اي‌تعريف كرده‌اند؟

من متولد چهاردهم فروردين هستم. گويا زماني كه مادرم مرا باردار بوده ‌همراه بقيه فاميل‌ براي سيزده به‌در به اطراف شهر مي‌روند. يكي از افراد فاميل يك كاميون آورده بود كه همه بتوانند سوار آن شوند و مادرم زمان پياده‌شدن با شتاب زيادي از كاميون به روي زمين مي‌پرد كه همين مساله باعث درد شديدي در ايشان مي‌شود و من چهاردهم فروردين به دنيا مي‌آيم. اينها را دخترعموي مادرم كه بيشتر بچه‌هاي فاميل به واسطه كمك‌هاي او به دنيا‌ آمده‌اند، برايم تعريف كرد.

بازي‌هاي مورد علاقه‌تان در دوران كودكي چه بود؟

گرگم به هوا، هولاهوپ، قايم باشك و...


چند خواهر و برادر داريد؟

ما چهار تا خواهر هستيم و ارتباط خوبي با هم داريم.

درستان چطور بود؟ آن هم با توجه به اين كه مي‌گوييد دختر بچه بازيگوشي بوديد.

درسم متوسط بود. از ميان درس‌هايم زبان، تاريخ، هندسه و ادبيات را خيلي دوست داشتم، ولي از بقيه درس‌هايم نمرات معمولي مي‌گرفتم مثلا 12 يا 13.

هيچ‌وقت تجديد يا مردود شديد؟

تجديد شدم، اما هيچ وقت مردود نشدم.

فضاي خانه پدري‌تان چگونه بود؟ مثلا در خانه شما چيزي به عنوان كتابخانه وجود داشت؟

بله، يادم است در زمان كودكي به خواندن كتاب‌هاي پليسي علاقه زيادي داشتم. پدرم هم كتابخانه بزرگي داشت كه ما مي‌توانستيم از آن استفاده كنيم. البته در اتاق خواب خودشان هم يك قفسه پر از كتاب وجود داشت. يادم است بنا به شرايط سني‌مان، نوع كتاب‌ها هم تغيير مي‌كرد و چيزي كه خيلي جالب بود اين كه پدرم معمولا در خانه جلساتي تشكيل مي‌داد و در اين جلسات با ما بحث اجتماعي مي‌كرد. يادم است در آن زمان من 13 يا 14 ساله بودم.


شغل پدرتان چه بود؟

پدرم ليسانس ادبيات و فوق‌ليسانس مديريت داشت و بسيار هم ميهن‌پرست بود. ايشان در خيلي جاها مدير بود مثلا آخرين شغل ايشان مديريت بيمارستان سينا بود.

مادرتان چطور؟ ايشان كار مي‌كردند يا خانه‌‌دار بودند؟

مادرم هم پرستار بودند و با پروفسور شمس كار مي‌كردند و در بيمارستان فارابي هم با پدرم آشنا شدند و بعد ازدواج كردند، اما پس از به دنيا آمدن خواهر سومم، ايشان خودشان را بازنشسته كردند و در خانه ماندند. يادم است مادرم جزو معدود پرستاراني بود كه در آن زمان مي‌توانست تزريق درون چشمي انجام دهد.

شما اشاره كرديد پدرتان جلساتي را در خانه تشكيل مي‌دادند كه در آن به موضوعات اجتماعي مي‌پرداختند. در اين مورد بيشتر توضيح دهيد.

به عنوان مثال من در يك مقطع زماني خيلي دوست داشتم لباس سياه بپوشم و پدرم براي من توضيح دادند بتازگي گروهي را دستگير كرده‌اند كه خريد و فروش مواد مخدر مي‌كنند و نشانه آنها هم اين است كه سر تا پا سياه مي‌پوشند و اگر تو اين نوع لباس‌ها را به تن كني، اين شبهه به وجود مي‌آيد كه تو هم جزو آن گروه هستي. پس نبايد اين لباس‌هاي سياه را بپوشي. در واقع ايشان با روش‌هاي مختلف ما را از اتفاقات روز جامعه مطلع مي‌كردند.

آيا در دوران مدرسه فعاليت هنري خاصي هم داشتيد؟

بله، من در دبيرستان هدف درس مي‌خواندم. در آن زمان ‌ خيلي خوب دكلمه مي‌كردم. براي همين در بيشتر برنامه‌هاي فوق‌العاده مدرسه اين كار را به من واگذار مي‌كردند و براي اين كه بتوانم لحن خوبي داشته باشم و كلمات را درست ادا كنم، پدرم كتاب‌هاي شعر زيادي در اختيارم مي‌گذاشتند. حتي يادم است كه خيلي دوست داشتند من و خواهرهايم موسيقي ياد بگيريم براي همين وقتي در مدرسه‌مان كلاس‌هاي آموزش موسيقي تشكيل شد، ايشان برايم آكاردئون خريدند و براي خواهر ديگرم سنتور. به هر حال از همان ابتدا با فضاي هنري خيلي بيگانه نبودم.

از چه زماني احساس كرديد ‌ به حرفه بازيگري و تئاتر علاقه‌مند هستيد؟

پدرم با كار بازيگري خیلی مخالف بودند. چون معتقد بودند اين حرفه فضاي خوبي ندارد. براي همين هم حتي جرات فكركردن به بازيگرشدن را هم نداشتيم، اما با اين حال زياد براي تماشاي تئاتر مي‌رفتيم و كم‌كم ديدن اين تئاترها، روي من اثر گذاشت. حتي يادم است وقتي مدرسه مي‌رفتم خودم نمايشنامه مي‌نوشتم و بعد به جاي شخصيت‌هايي كه خلق كرده بودم، بازي مي‌كردم و سپس به بچه‌هاي محل بليت مي‌فروختم و از آنها مي‌خواستم‌ نمايش مرا ببينند.

معمولا اين نمايش‌ها را هم در حياط خانه‌مان اجرا مي‌كردم، اما در آن زمان هيچ وقت فكر نمي‌كردم ‌روزي اين كار حرفه اصلي‌ام شود.

اولين بار پدرتان چطور متوجه شدند‌ شما بالاخره به سراغ حرفه بازيگري رفتيد؟

من 19 ساله بودم كه پدر و مادرم از يكديگر جدا شدند. اين مساله را براي اولين بار است كه دارم مطرح مي‌كنم. وقتي پدر و مادرم از هم جدا شدند به لحاظ روحي خيلي اذيت شدم. براي همين رفتم و با مادربزرگم زندگي كردم و خواهرهايم هم قبول كردند كه با مادرم زندگي كنند. چون من دوست داشتم پدر و مادرم در كنار هم باشند. بنابراين نمي‌توانستم فقط در كنار يكي از آنها باشم.

در‌ مقطعي از زندگي‌ام نمايشنامه‌اي را نوشته و به يكي از دوستانم دادم كه بخواند و نظرش را به من بگويد. او پس از خواندن آن نمايشنامه به من گفت فريده چرا خودت بازي نمي‌كني. من هم سريع گفتم پدر و مادرم مخالف هستند و اصلا اجازه چنين كاري را به من نمي‌دهند و او گفت: آنها پس از اين همه سال از هم جدا شدند و هر كاري كه مي‌خواستند انجام داده‌اند.

پس حالا تو هم كاري را كه دوست داري انجام بده. به هر حال من ديگر مهارشدني نبودم و لج كرده بودم. بنابراين پس از ازدواجم تئاتر را جدي‌تر گرفتم و براي اولين بار در يك تئاتر دانشجويي بازي كردم. ولي چون ازدواج كرده بودم و مسئوليتم با شوهرم بود، پدرم ديگر مخالفتي نكردند.

فكر مي‌كنم شما نقاشي خوانده‌ايد. درست است؟

بله، من در رشته نقاشي تحصيل كردم. يادم است در دانشگاه بيشتر از اين كه سر كلاس‌هاي درس خودم يعني نقاشي باشم، سر كلاس‌هاي آقاي سمندريان بودم. انگار سيلي آمد و مرا با خودش ‌برد. اصلا دست خودم نبود.

آنقدر به كلاس‌هاي تئاتر آقاي سمندريان رفتم تا بالاخره پايم به دنياي تئاتر و نمايش باز شد. سر يكي از همين نمايش‌ها هم بود كه با آقاي هوشنگ توكلي (بازيگر)‌ آشنا شدم و در سال 50 با يكديگر ازدواج كرديم.

پدرتان چطور قبول كردند كه دامادشان يك بازيگر باشد، در صورتي كه با اين حرفه مشكل داشتند؟

پدرم در ابتدا به هيچ وجه اين مساله را قبول نمي‌كردند، براي همين هم ما خيلي سخت توانستيم با هم ازدواج كنيم. يادم است هردويمان اعتصاب غذا كرديم تا توانستيم جواب مثبت خانواده‌ها را بگيريم.

چرا پدرتان تا اين حد با حرفه بازيگري مخالف بودند؟

در آن زمان سه تا شغل وجود داشت كه وجهه خوبي نداشت؛ آرايشگري، بازيگري و پرستاري. اينها مشاغلي بودند كه ديگران ديد خوبي نسبت به آنها نداشتند و براي همين من تا مدت‌ها وقتي جايي مي‌رفتم، مي‌گفتم خانه‌دار هستم، در صورتي كه كار تئاتر انجام مي‌دادم.

چرا همنسلان شما بيشتر به سمت تئاتر گرايش داشتند تا سينما و تلويزيون؟

چون بازيگران قديمي واقعا با چنگ و دندان و زحمت بازيگر مي‌شدند و به معناي واقعي خاك صحنه مي‌خوردند. مثل الان نبود كه هركسي به راحتي مي‌تواند وارد دنياي بازيگري شود. آن‌موقع بيشتر بازيگران كار در تئاتر را مي‌پسنديدند، چون بازي در تئاتر اعتبار خاصي داشت.

چطور پايتان به سينما باز شد؟

بعد از انقلاب چون تعدادي از هنرمندان بناچار بازنشسته شدند، كارگردانان سينما سراغ بازيگران تئاتر آمدند و براي همين كم‌كم بازيگران تئاتر به سينما راه پيدا كردند. براي مثال خانم‌ها فاطمه معتمدآريا، سوسن تسليمي و خيلي‌هاي ديگر بازيگر تئاتر بودند.

الان فضاي تئاتر را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

به نظرم به دليل نامناسب بودن فيلم‌هاي فعلي سينماها، مردم استقبال بيشتري از تئاتر مي‌كنند.

نظرتان درباره جايگاه زن و مادر در آثار تلويزيوني و سينمايي چیست؟

متأسفانه امروز سينماي کشورمان تشکيل شده از يک دختر و يک پسر جوان و گويي در جامعه ما هيچ فرد ديگري وجود ندارد، در واقع به هيچ قشري در سينما و تلويزيون ما دقت و توجه نشده است چه برسد به نقش و جايگاه مادر!.

نقش مادر در سينما و تلويزيون کليشه اي است به طوري که فقط چاي مي آورد و مي برد و در اين زمينه کم کاري شده است و تصور مي کنم به مادر، پدر، مادربزرگ و پدربزرگ و در مجموع روابط اجتماعي کم لطفي شده است و نقش مادر در سينماي ايران جايگاهي ندارد.

بعد از فیلم های «مهمان مامان» و «طهران، تهران» برای سومین بار در فیلمی از داریوش مهرجویی بازی می کردید. خودتان نسبت به این اتفاق چه احساسی دارید؟

با مهرجویی قدرت بهتری، برای ارائه نقش پیدا می کنم. سبک کارش این طوری است. احساس می کنم می‌شکفم. مهرجویی در برخی سکانس ها به شیوه دوربین روی دست کار می کند. مثل این است که در این لحظات زندگی در فیلمش جریان دارد.

در فیلم «مهمان مامان» برخی ها می گفتند که شما برای آشنا شدن با لهجه کردی، به کردستان رفته اید، ماجرا چه بود؟

من به مناطق کردنشین نرفته بودم، لهجه کردی را، با خانمی که کرد بود تمرین کردم. این خانم دیالوگ‌های مرا خواند. یک ماه روی لهجه کردی کار کردم. آن قدر غلیظ شده بود که مهرجویی می گفت «غلظتش را کم کن». آخرسر فکر می‌کردم دارم تهرانی حرف می‌زنم و لهجه‌ام، ربطی به کردی ندارد. چون دو ماه و نیم با این لهجه درگیر بودم، این لهجه روی من مانده بود. هرجا می‌رفتم خرید یک خانمی می آمد جلو و می گفت: «قربانت برم که تو هم همشهری خودمی.» بی آن که متوجه شوم، هنوز داشتم با لهجه کردی حرف می زدم.

شما چند فرزند داريد؟

يك دختر و يك پسر دارم كه به خاطر بزرگ‌كردنشان حدود پنج سال كار نكردم، چون تربيت‌شان از كارم برايم مهم‌تر بود و الان هم به هيچ وجه پشيمان نيستم كه پنج سال تمام كار نكردم، چون الان دارم ثمره زحمتم را مي‌بينم.

فكر مي‌كنيد به واسطه كدام نقش‌تان به مردم معرفي شديد؟

نقش خانم دهقان در سريال عقيق بسيار در زمان خودش مطرح شد، طوري كه وقتي مي‌خواستم براي بچه‌هايم شير بخرم نمي‌توانستم، چون بقال‌ها در آن زمان فكر مي‌كردند واقعا من خودم 90 تا گاو دارم و مي‌گفتند تو چرا مي‌خواهي شير بخري وقتي خودت گاوداري داري. براي همين هم خواهرهايم مجبور بودند براي بچه‌هاي من شير بخرند و به خانه‌مان بياورند.

از دوستان دبيرستاني‌تان هم خبر داريد؟

خير، البته يك بار همه بچه‌هاي مدرسه هدف دور هم جمع شدند، اما بيشتر دوستان قديمي‌ام مهاجرت كرده‌اند و در حال حاضر در ايران نيستند.

از بين فيلم‌هاي سينمايي‌تان كدام‌يك را بيشتر دوست داريد؟

كارهاي سينمايي‌ام را خيلي دوست ندارم، اما مهمان مامان و كتاب قانون را بيشتر از بقيه كارهايم مي‌پسندم.

در حال حاضر دلتنگ چه كساني هستيد؟

خيلي‌ها؛ از پدر و مادرم گرفته تا خواهر و دوستانم.

مصاحبه را شما تمام كنيد.

يادم است پس از ازدواجم وقتي پدرم متوجه شدند ‌من بازيگر شدم به ايشان گفتم براي اين كه شما را ناراحت نكنم حتي مي‌توانم فاميلي‌ام را عوض كنم و ايشان در جواب گفتند من وقتي با همكاران خودم هستم و متوجه مي‌شوند‌ دخترم تئاتري است خب خوشحال مي‌شوم، ولي در ارتباط با مردم عامي‌تر اين‌طور نيست.

برچسب ها: گپ ، شبانه ، سپاه منصور
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار