به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران ارومیه، .نام کهنه شهر حکایت از این دارد که که در گذشته شهری بود آباد و پر رونق که بعدا عظمت خود را از دست داده وکهنه و متروک شده است بنابراین برای هر صاحب نظری این سئوال مطرح می شود که نام این شهر در گذشته،قبل از اینکه رونق خود را از دست بدهد چه بود وچرا در مقطعی از تاریخ رونق خود را از دست داد ؟
کهنه شهر با توجه به منابع تاریخی واشاره سفر نامه نویسان تا اواسط حکومت قاجارها سلماس نامیده می شد و مرکز ولایت سلماس بود و شهری بود پر رونق. بلازری مورخی است که در فتح موصل به سال 20 هجری از سلماس نام برده و مینویسد:اورمیه را عتبة بن فرقد هنگام جنگ های موصل فتح کرد. خراج آن چندی به بیت المال موصل ریخته می شد و هم هینچنین بود حال خوی و سلماس.
ابن حوقل در کتاب صورت الارض که به سال 368 هجری تالیف یافته از سلماس نام برده وآن را شهری متوسط ، آباد و پر نعمت که در آن قصر های بلندی از سنگ ساخته شده توصیف کرده است.
در کتاب «حدود العالم من المشرق الی المغرب» که در سال 372 هجری تالیف شده از سلماس به این شرح یاد می شود:«شهرکی است خرم و ابادان و از وی شلوار بند های نیکو خیزد».
حمداله مستوفی مولف کتاب «نزهت القلوب» تالیف 740هـ ق که اکنون منبع کاملا مطمئن جعرافی دانان می باشد ازاین شهرستان دیدن فرموده می نویسد:«سلماس از اقلیم چهارم است شهری بزرگی است و بارویش خرابی یافته وزیر خواجه تاج الدین علیشاه تبریزی آن را عمارت کرد و دورش هشت هزار گام است»
«مقدسی» در جغرافیای عربی خود که آنرا به سال 375 هـ ق تألیف کرده از سلماس بنام شهر زیبایی یاد می کند که دارای بازار های متعدد بوده و مسجد جامع آن از سنگ ساخته شده است. محل این مسجد بین امام زاده و ساری مسجد بوده که آثار وخرابه های آن هنوز هم باقی است.
اما این شهر بعدها به دلایلی که قید خواهد شد رونق و رواج خود را از دست داد و همزمان با آن روستاهای دیگری در7کیلومتری شرق این شهر به نام «دیلمقان» کم کم رونق یافت تا جایی که به مرکز «شهرستان» سلماس تبدیل شد.با پیدایی این شهر جدید شهر قبلی «سلماس» بنام شهر کهنه یا همان کهنه شهر در میان مردم معروف گردید. با وقوع زلزله در تاریخ 1309هـ ش دیلمقان و یا همان« کهنه شهر» سابق هر دو ویران شدند.پس از این واقعه تلخ، در کنار ویرانه های دیلمقان شهر تازه ای تاسیس شد که نام آن را «شاهپور» نهادند و مرکز شهرستان گردید. پس از انقلاب تصمیم به تغییر نام این شهر گرفته شد و چون گروهی براین باور بودند که «شاهپور» که قبلا سلماس نام داشت، آن را به سلماس تغییر نام دادند. حال ما با دلایل زیر می خواهیم نشان دهیم که کهنه شهر همان سلماس سابق است. با سوابق تاریخی بسیار کهن، و نهادن نام تازه شهر به آن منطقی به نظر نمی رسد. این دلایل عبارتند از:
1- آقای دکتر حبیب زاهدی استاد جغرافیای دانشگاه تبریز در کتاب«بررسی و تحقیق درباره شاهپور آذربایجان»
پس از تحقیق و بررسی های لازم می نویسد: «آنچه مورخین اسلامی راجع به سلماس نوشته اند ارتباط با کهنه شهر دارد. در دوره قاجاریه سلماس کم کم اهمیت خود را از دست می دهد و بخش دیگری از این شهرستان به نام دیلمقان در هفت کیلومتری شرق سلماس رونق می گیرد. توسعه دیلمقان مدیون موقعیت جغرافیائی آن بودزیرا:اولا در جلگه هموار واقع بود ثانیآ در چهار راه جاده ها و راه هایی بود که ان را به خوی و رضائیه، تسوج و تبریز ارتباط می داد. ثالثآ دارای بارویی از خاک بود که با پنج دروازه با آبادی های دیگر ارتباط می یافت بدین ترتیب توسعه دیلمقان، سلماس را از خاطره ها فراموش می نماید. در ارتباط نام سلماس وکهنه شهر و مترادف بودن آن هیچ شکی نیست قدر مسلم این است که تا اوایل قرن بیستم نام سلماس باقی بود و پس از توسعه و رونق دیلمقان نام نام آبادی سلماس در میان اهل محل به کهنه شهر یعنی شهر قدیمی تبدی و تغییر می یابد.
2- در جغرافیای تاریخی گیلان و مازندران و آذربایجان تالیف ابوالقاسم طاهری آمده است میشل جهانگرد دیگری است که از دیلمقان دیدن کرده و می نویسد«دیلمقان کنونی آبادی جدیدی است که به فرمان امیر خان قاجار از بستگان فتحعلی شاه احداث گردیدو در یک فرسخی مغرب این محل، شهر کهن سالی بود که اکنون خرابه ای بیش نیست تا انجا که من استنباط کردم تنها دلیل انتقال شهر به ای محل جدید این بود که از کرد ها دورتر باشند و از امنیت بیشتر ی برخوردار گردند.
3- دلیل محکم دیگری که حکایت از شهر بودن کهنه شهر می کند این است که اهالی کرد و اعشایر منطقه هنوز هم این منطقه را باژر می نامند و در زبان کردی باژر به معنی شهر است و ساکنان ای شهر را باژری یعنی شهری یا به اصطلاح امروزی شهروند می گویند.
4- «در زمان حکومت ایلخانان مغول آذربیجان مرکز حکومت گردید و به آبادی آن توجه خاصی مبزول شد و سلماس نیز از این آبادی برخوردار بود. مقبره میره خاتون معروف به مینار در شش کیلومتری باختر شاهپور میان ده سوره و کهنه شهر در حدود پانصد متری شمال شرق کهنه شهر «سلماس» نشان میدهد که سلماس نام کهنه شهر امروزی بوده است»
5-بعضی از نواحی این شهر کهن که اکنون به صورت زراعی زاعی مورد استفاده قرار میگیرند به نام های ذرگر ارخی (نهر زرگر) کوچه ارخی (نهر کوچه) شّهّر ارخی(نهر شهر) نشانگر آن است که قلمرو هر کدام از نهر های مذکور که اکنون زیر کشت می روند نام محل های مسکونی یا تجاری شهر سلماس آن روزگار بوده است.
6-زیر کشت بودن زمین های دیمی ناحیه «اوچ تپه» به مساحت تقریبی 2 هزار هکتار با ابزار سنتی کشاورزی قبل از قرن حاضر در محدوده کهنه شهر، حکایت از جمعیت زیاد آن در گذشته دارد در صورتی که همین زمین های دیمی با دوره انحطاط و از رونق افتادن کهنه شهر تماماٌ ره شده و مدتی متروک بودند که اخیراٌ
باز با افزایش جمعیت و استفاده از ماشین های کشاورزی زیر کشت رفته اند.
7-وجود قبرستان «آغداش» به وسعت حدوداٌ 15 هکتار و قبرستان ارمنه در دامنه «آغ تپه» و قبرستان یهودیان در پای کوه «انبت» که هر کدام وسعت زیادی اشغال نموده و هم هکنون دست نخورده باقی است و شاهد مستند بر وسعت و جمعیت این شهر در گذشته می باشد.
8-افراد مسن که در حال حاضر در قید حیات می باشند از وجود بازار ها و تیمچه ها و ده باب مسجد و چند باب حمام عمومی به نام حمام های سید لر،حمام حاج غفور و حمام حاج عباسعلی و ضمناٌ یهودی ها و ارامنه برای خود حمام جدا گانه داشتند و میدان وسیع که کوچه های باریک وطویل به آن منتهی می شد خبر می دهند که همه این ها از ویژگی های شهر های قدیمی از نظر بافت و سیمای شهری می باشد البته بنا به اظهارات همین افراد، بخشی از این آبادی ها در حمله «جیلو ها» بوسیله آتش سوزی و خراب کاری آنها ار بین رفته و باقی آن نیز به وسیله زلزله نابود شده است 9-آثار باقی مانده از شانزده باب آسیاب آبی به ظرفیت کل 12الی 10تن در شبانه روز، گواهی دیکری است بر شهر پر جمعیت و آباد بودن «کهنه شهر» در قرنهای گذشته.
10-کاتب چلفی مشهور به حاجی خلیفه در «جهان نما» می نگارد سلماس شهریست از شهرهای سر حدی آذربایجان م معدود از تومان خوی که عبارت از سلماس ، اورمیه و خوی واشنویه است این شهر در هفتاد و نه درجه طول شرقی سی وسه درجه عرض و در سمت غربی تبریز در منتهای حدود آذربایجان واقع است و این قصبه از شرق به قصبه دیلمقان و دریاچه اورمیه و ازجنوب به اشنویه و از غرب به کوهستانات «حکاری» و از سمت شمال به گردنه «قوسقون قیران» محدود میشود.
11-میرزا حسن زنوزی مولف معروف که از جمله افاضل عهد خاقان است در کتاب «ریاض الجنه» که بنام آن پادشاه تألیف کرده و روضه ای که مشتمل بر مسالک و ممالک است پس از نقل عبارت حمداله مستوفی می نویسد: «کاتب حروف گوید در این سنوات که قریب چهل سال است بواسطۀ عدل وداد حکام دنبلی، ولایت سلماس دایر و آباد بلکه فخرالبلاد و اهلی همیشه بالوار و اکراد غلبه تمام دارند و اکثر مردمش مشمول و صاحب ثروتند و خدیو شهید سعید احمد خان قریۀ قریۀ دیلمقان را باروی عظیمی کشید و آنجا را شهر چه ای ع ساخت و دکاکین و حمامات و مساجد و رباطات و عمارت عالیه در آنجا بنا نمود و اولادش هم در آبادی آن جا کوشیدند.
12-در تاریخ رضائیه به قلم محمد تمدن آمده است: مارشیمون روحانی بزرگ «جیلو ها» برای ایجاد روابط حسنه وئ متحد شدن با اکراد نزد اسماعیل آقا سمیتگو عازم سلماس می شود و طی نامه ای اسماعیل آقا را که در چهریق اقامت داشت به سلماس (کهنه شهر) دعوت می نماید.
در صفحه دیگر این کتاب آمده است:«... با اینکه قتل مار شیمون از طرف اکراد سمیتگو بود،جه ربطی به مسلمانان اورمیه و اطراف شهر واهالی کهنه شهر (سلماس) دارد ؟»
توضیح انکه نویسنده در هر دو مورد سلماس را مترادف کهنه شهر معرفی نموده اند.
13-رضا شاه در زمانی که هنوز در مقام سردار سپه بود پس از بازدید از اورمیه به قصد ملاقات اسماعیل آقا سمیتگو به کهنه شهر می آید. پیرمندان کهنه شهر که خود به عینه این جریان را مشاهده نموده بودندبه هنگام تحریر این کتاب از قول ایشان بیان شد که رضا خان سردار سپه مستقماٌ از اورمیه به کهنه شهر می آید و پس از دیدا با اسماعیل آقا در سر باز خانه کهنه شهر که محل آن امروز بنام «قازدارما» که امروزه به باغی تبدیل شده است مستقر میگردد این واقه را خواجه ابراهیم نوری رد صفحات 140-144 کتاب بازیگران اصل طلایی به طور مفسل نقل نموده و در چند مورد قرار ملاقات سردار سپه با اسماعیل آقا و همچنان محل سرباز خانه و محل استقرار ایشان را سلماس کهنه نام برده که دقیقاً اشاره به کهنه شهر می باشد و این مورد نیز نظریه ما رامبنی بر اینکه سلماس سابق کهنه شهر یا سلماس کهنه می باشد تایید می نماید .
دلایل فوق و دلایل متعدد دیگر و آثار و نشانه های بسیار هیچ شکی باقی نمی گذارد که «کهنه شهر» قبلاًًًًًً یک شهر آبادان و پر جمعیت به نام سلماس بوده است. منتهی جبر تاریخ، تحولات در سیستم ارتباطات و در انزوا قرار گرفتن این شهر، مسایل سیاسی و امنیتی سبب گردید این شهر مثل دیگر پدیده های انسانی دستخوش دگرگونی و انحطاط گردد شواهد و آثار نشان میدهد از اوایل نیمه دوم قرن سیزدهم هجری شمسی سیر قهقرایی در آن شهر شروع شد عده ای از سکنۀ آن بخصوص ارامنه ویهودیان مهاجرت کرده و به شدت از جمعیت آنها کاسته شد و بعد از این مرحله حمله جیلو ها و به دنبال آن غارت گری اکراد مزید بر علت گردیده در نتیجه این شهر کهن را به شکل یک شهر ویرانه در می آورد. بالاخره در سال 1309 شمسی زلزله بقایای آثار و تمدن و عظمت گذشته آین این شهر کهن را در زیر خاک مدفون نموده و درفتر حیات این شهر کهن به کلی بسته میشود.
بعد از زلزله در شرق شهر ویران شده محل جدیدی که اراضی مسطح و مزروعی بودند برای احداث شهر جدید در نظر میگیرند این محل جدید با طرح یک شهر با یک نقشه شطرنجی طراحی می شود که از طرح های جدید آن زمان بوده ولی ضعف اقتصادی مردم مردم مصیبت دیده که ناشی از حوادث گوناگونی از جمله حمله جیلو ها، ؛ارت گری اکراد وشدید تر از همه زلزله رمقی در ساکنان آن نگذاشته بود لذا واحد های مسکونی اغلب به صورت کاملاٌ ابتدائی از گل و سنگ به شکت وسیمای خانه های روستایی ساخته شد و به آن چهره یک روستا را داد و در تقسیمات اداری دولت وقتی این آبادی جدید به نام روستای «تازه شهر» از توابع دهستان جهریق جایگزین شهر بزرگ قبلی میشود و مدتی با این شرایط به حیات خود ادامه می دهد ولی مردم این شهر که فرهنگ پیشرفته و مدنیت را از اجداد خود ارث برده بودند و از سوی دیگر به تدریج زخم های کهنه یشان التیام می یابد میخاهند دوباره آب از دست رفته را به جوی بازگردانند و مجد عظمت شهر خود را زنده نمایند بنابراین درسال 1343 هجری شمسی به همت مردم اداره شهرداری در این آبادی تأسیس می شود و شهر داری با هکاری مردم فعالیت و آبادانی را به سرعت شروع کرده و در مدت کوتاهی خیابان ها آسفالت شده و مقدمات زیبا سازی آن شروع می گردد و چهره شهر به این آبادی بر گردانده میشود و از آن به بعد دوره پیشرفت و آبادانی آن شروع میشود تا اینکه در سال 1344 هـ ش در تسیمات کشوری تبدیل به شهر میشود و از توابع شهرستان سلماس.
مطالبی که تا اینجا در مورد تاریچه یا به عبارت دیگر جغرافیای تاریخی شهرمان بیان گردید اطلاعاتی بود که بیم ان می رفت که به زودی و به طور کلی نابود و فراموش شود و در نتیجه گذشته این شهر در تاریکی محض قرار گیرد زیرا اغلب این مطالب از زبان پیر مردانی نقل شده که آنرا بهتر از هر سند در سینه خود حفظ کرده اند و بعد از آنها، کسی را امکان دستریابی به آن اطلاعات نخواهد بود زیرا اطلاعات و مشاهدات این پیرمردان بعد از مدتی در دل خاک مدفون خواهد شد./س