باشگاه خبرنگاران،"جنايت و مكافات" يكي از سه شاهكار "فئودور داستايوفسكي"در كنار "ابله" و "برادران كارامازوف" به شمار ميآيد،كه پس از انتشار همواره در دپارتمانهاي روان شناسي جهان به عنوان اثري كه به زيبايي به توصيف روحيات جنايتكار در قبل و بعد از جنايت پرداخته مورد توجه بوده است.
آشفتگيها،تبها و هذيانهاي داسكنيكف(شخصيت اصلي جنايت و مكافات) و توصيفات دقيق داستايوفسكي،مشخصههايياند كه اگر تاريخ داستان نويسي و ادبيات جهان به آن افتخار نكند، علم روانشناسي به داشتنش ميبالد.
داستايوفسكي پيش از نوشتن اين اثر به حكم روسيه تزاري به مرگ محكوم ميشود و در حالي كه خود را براي رسيدن به جوخه اعدام آماده ميكند،نگهباني ليستي ميآورد و او نام چند نفر ديگر را ميخواند و اعلام ميكند كه اين اسامي از اعدام معافند،اما بايد راهي تبعيدگاه سيبري شوند.
او جريان اعدام و لحظات پاياني را كه يك محكوم به اعدام طي ميكند تا به جوخه برسد با ريزبيني و توصيفي شگرف در رمان "ابله" توصيف ميكند؛شايد توصيف زيبا و تصوير سازيهاي زيبا و عميق در جنايت و مكافات نيز حاصل مشاهدات او در سيبري باشد.
سبك شخصي "داستايوفسكي" در ادبيات داستاني،به نوشتههايش جان ميهد؛او در زمانهاي كه هنوز دوربين و سينما پا به عرصه وجود نگذاشته بودند يك تنه كار دوربين،گريم،صحنهسازي و تدوين را برعهده گرفته و با بيان موجزش تاثيرگذارترين رمانهاي روسيه و زمانه خود را ساخت.
"برادران كاراموزف" را بسياري روح جمعي و روايتكننده زندگي روسها دانستهاند.داستايوفسكي در اين رمان خانوادهاي روس را ترسيم ميكند كه از پدري لاابالي و فاسد سه پسر به نامهاي ايوان،آليوشا و ديمتري تشكيل شده است.
"ايوان" برادر بزرگتر كسي است كه به تعبير "كامو" دچار عصياني متافيزيكي شده است و بيش از هر چيز بايد او را نماينده سوسياليستها و ماركسيستها در روسيه آن دوران دانست.
"ديمتري" برادر مياني روحيهاي شوخ و عاشق پيشه دارد، او فكر نميكند،عشق ميورزد.بدون توجه به اينكه معشوقش او را بخواهد يا نخواهد؛بايد او را نماينده عامه مردم و ملت روس دانست و "آليوشا" پسرك نوزده سالهاي است كه به صومعه پناه برده و مثل داوري بين دو برادر،در طول داستان سعي دارد تا خانواده را حفظ كند و بين برادران مصالحه برقرار كند؛گويي "آليوشا" نمادي است از جامعه مذهبي يا سايه خداوند بر مردم روسيه.
داستايوفسكي با همين چند شخصيت روح روسيه را ميكاود و سعي ميكند مثل آليوشا كه در آرزوي مصالحه برقرار كردن بين برادران است مردم روسيه را با هم متحمد نمايد. هر چند اين اتفاق تا هنگام مرگ او نميافتد، اما آنچنان كه مهري آهي مترجم "جنايت و مكافات" اشاره ميكند پس از مرگش براي دقايقي اين اميد او به حقيقت ميپيوندد و موجي عظيم از ملت روسيه بر سر مزارش به زانو در ميآيند و مردمان دشمنيهاي خود را براي مدتي كوتاه فراموش كرده و با شاخههاي گل به مراسم تشيع جنازه وي ميروند.
نويسندگان هر جامعه غالبا در شرايط و اوضاع سختي زندگي ميكردهاند؛اما بدون شك "داستايوفسكي" سختترين و پردردترين تجربهها را پشت سرگذاشته است.
بازدداشت به جرم شركت در مباحث جوانان آزادي خواه،محكوميت به مرگ،تبعيد به سيبري،مرگ همسر،بدهكاريهاي مالي كه او را مجبور ميكند از روسيه به سوئيس،ايتاليا، فرانسه و در نهايت انگليس پناه برد، و همه اين ها در كنار دست و پنجه نرم كردن با بيماري صرع گواه زندگي دشوار و سختيهاي داستايوفسكياند.
همين تلخكاميهاي زندگي داستايوفسكي باعث ميشود كه او برخلاف تولستوي كه به زندگي جامعه فئودالي و شاهزادگان روس ميپردازد و چخوف كه دغدغه جامعه روشنفكري را دارد، در داستانهايش به گزارش مشكلات و شرح زندگي پايينترين اقشار جامعه بپردازد.
تصوير دختربچه شانزده سالهاي (سونيا) كه براي تامين مخارج خواهران و برداران كوچكتر ،نامادري و پدر دائم الخمرش راهي خيابان ميشود و به بهترين نحو برگردان زندگي فلاكت بار قشر ضعيف روسيه است،كه با قلمي قدرتمند پيش چشم خواننده به تصوير درميآيد.
داستايوفسكي اگر چه فارغالتحصيل دانشكده مهندسي موسكو بود و در ادارهاي دولتي به استخدام درآمد،روحياتش با كار دولتي سازگار نبود؛لذا كار خود را پس از يكسال رها كرد و به نوشتن رمان پرداخت.
اولين اثر او بنام "بيچارگان" مورد توجه "نكراسف"(شاعر و ناشر مشهور روس) قرار گرفت و بلينسكي منتقد آثار ادبي نيز مقالهاي در تمجيد از اين اثر منتشر كرد و حتي گفته شده كه تزار روسيه پس از خواندن اين اثر تحت تاثير قرار گرفته و به گريهميافتد.
اگر چه شيريني اين وقايع بزودي با محكوميتش به تلخي گراييد.
"فئودور داستايوفسكي"،روحيهاي متواضع داشت وي در آثارش همواره ديگر نويسندههاي روس چون" گوگول" را بر خود ارجح و برتر ميدانست.
درخصوص پرداختنش به معضلات قشر ضعيف جامعه خود را صاحب سبك نميدانست و در اين باره ميگفت: "ما همه از زير شنل گوگول پديد آمدهايم"
تولستوي بر اين نظر بوده كه شخصيتهاي داستانهاي "داستايوفسكي" همه به يك زبان سخن ميگويند و هميشه كاري را ميكنند كه از آنها انتظار نميرود.
اگرچه اين نقد در داستانيهاي "داستايوفسكي" تا حدودي برچشم ميخورد و گر چه او قدرت به تصويركشيدن شخصيتهاي داستان را همچون تولستوي نداشته است؛ولي از آن جاكه داستايوسفكي به سبب شرايط مالي ضعيف خود مجبور بوده كه آثارش را پيش فروش كند و همانطور كه خود ميگويد همچون تولستوي و توگنيف فرصت و وسيله پرداختن نگاشتههاي خود را نداشته است نميتوان به اوزياد خرده گرفت به علاوه شهرت داستايوفسكي در داستان نويسي بيشتر به سبب ماهيت و درون مايه داستانهايش و عميق بودن و تصوير سازيهاي آنهاست.
تاثير داستانهاي "داستايوفسكي" در مغرب زمين به حدي بود كه بيشتر نويسندگان قرن بيستم تحت تاثير افكار و هنر وي قرار گرفتهآند و حتي "آندره ژيد" و "هرمان هسه" نيز از نوشتههاي او به شدت تاثير پديرفتهاند.
در حال حاضر اكثريت كتابهاي او به فارسي ترجمه شده است و ترجمه صالح حسيني از "برادران كارامازوف"، سروش حبيبي از "ابله" و برگردان مهري آهي از "جنايت و مكافات" از زيباترين و هنرمندانهترين آثار ترجمه شده در ادبيات فارسي به شمار ميآيند./ه
يادداشتي از نادر نينوايي