بخش آخر آیه 228 سوره بقره
* ... وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَکيمٌ*
*و زنان را حقوقی است به سود آنها، مشابه و به اندازه وظایفی که بر گردن آنهاست و این هر دو حقوق و وظایف بر پایه نیکویی و انصاف تعیین شده است اما مردان را درجهای (از مسئولیت و تعهد) بر زنان باشد و خداوند مقتدر و حکیم است*
*بخش اول آیه (وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ) از بدایع و اعجاز قرآن است که تنها با به کار بردن یک کلمۀ «مِثل» که آن نیز مشابهت و برابری را میرساند و به چیز خاصی اشاره نمیکند، برابری حقوق و تکالیف زنان را بیان کرده است. سخن در این است که اولاً آنچه از حق و تکلیف برای تعیین شده است از جنس نیکویی و خوبی است و ثانیاً در مقابل تکلیف و وظیفه ای که بر دوش زن نهاده شده درست برابر آن، امتیازات و حقوقی نیز تعیین گردیده است و بدیهی است اگر حقوق او ادا نشود تکالیف او نیز از دوشش برداشته خواهد شد.
*در بخش دوم آیه که برای مردان نسبت به زنان درجهای قائل شده است این درجه، درجۀ برتری نیست بلکه وظیفهای است که بر دوش مرد نهاده شده است تا زن را پیوسته در پوشش حمایت و مراقبت خود قرار دهد نه آنکه مرد را بر زن عزت و سروری مقرر کرده باشد زیرا عزت تنها از آن خدای حکیم و انسانهای نیکوکار از زن و مرد است.
* در آیه دو کلمه «له» و «علیه» را در مقابل هم آورده، که یکی همه امتیازاتی است که به زن داده میشود و یکی علیه و آن همۀ تکالیفی است که بر دوش اوست و برابری له و علیه عین عدالت است. بعضی از زن گرایان افراطی وقتی صحبت از حمایت مرد از زن میرود گویند که این، ضعیف دانستن زن است؛ در حالی که این عزیز داشتن اوست که مرد باید بار سنگینتر را بر دوش خود نهد و زن و فرزندان را از ضربۀ مستقیم هر سختی مصون دارد. از جمله اگر مسئله مرگ و زندگی زن و مرد مطرح بشود مرد باید که خود را فدا کند چنانکه در ملل متمدن چنین میکنند.
*در واقعه غرق شدن کشتی معروف تایتانیک همه خواندهاند یا در گزارش تصویری مشاهده کردهاند که زنان و کودکان را برای نجات مقدم داشتند و هر چه امکان نجات در کشتی بود در اختیار آنان نهادند؛ و این تقدم خانمها بر آقایان در فرهنگ مغرب زمین یک اصل کلی است و معمولاً رعایت میشود و رعایت آن در سایر فرهنگها ازجمله اسلام توصیه شده و عزیز داشتن زن و مقدم داشتن او در برخورداری از نعمتهای حیات، و معاف کردن او از وقوع در مهلکه جنگ و نظایر آن نشانۀ تعالی روح بشر است که با قانون جنگل تفاوت دارد.
*در داستان گفتگو و مجادلۀ اعرابی و همسرش پس از بحثهای طولانی زن از آنجا که هیچ چارۀ دیگری ندارد به گریه میافتد و دم از نیستی میزند و چقدر محبت در این نیستی نهفته است که میگوید من در این گفتگوها آسایش و راحتی و منافع تو را میخواهم وگرنه در کنار تو با هر سختی سازگاری میکنم و آن مرد لطیف طبع که مانند هر مرد شریف دیگر نمیتواند گریه همسرش را تحمل کند چنین پاسخ میدهد:
مرد گفت اکنون گذشتم از خلاف حکم داری تیغ برکش از غلاف
هرچه گویی من تو را فرمان برم در بد و در نیک آن
می ننگرم
(مثنوی)