اگه سری به نیازمندی های روزنامه ها بزنید پر از آگهی های است که از شما درخواست دارند که مدرک مخصوصا مهندسی تونو واسه رتبه بندی و...شرکت بدهید با شرایط عالی .و تو این وضعیت اقتصادی خیلی ها بدشون نمیاد در قبال پول این کار را بکنند یا اصلا با طرف شریک شوند و مدرکشونو واسه ثبت شرکت بدن.
آدم های را که میارن زندان معمولا چون ناگهانی و غیره منتظره هست معمولا با لباس کار یا لباس معمولیه ولی اون روز در بین ورودی ها یه آقایی بود متشخصص با لباسی رسمی(البته کمر بند و کت و کاپشن و کفش و...تو زندان ممنوعه و از زندانی میگیرن)و صورتی اصلاح شده و مودب .بهش تنها چیزی که نمیخورد این بود که بین اون زندونی ها باشه.معاینه شد .فشار خون و چربی داشت دارو واسش نوشتم و از می پرسم:
اینجا چیکار میکنی؟
میگه:قصه اش طولانیه
میگم چی شده ؟زندانی مالی هستی؟
میگه :نه تو دردسر افتادم و تعریف میکنه:
تو صفحه نیازمندی ها چشمم به آگهی افتاد که یه شرکت واسه ارتقا رتبه به مدرک مهندسی نیاز داشت.منم بازنشته بودم گفتم بد نیست شرایطشو بدونم زنگ زدم و قرار شد که من مدرکم را واسه کار شرکت بدم
اما این شرکت با مدرک آقای مهندس شروع به کار میکنه و مهندسو به عنوان مدیر عامل معرفی میکنند .چون خودشون که مدرک نداشتند و با آشناها و شرایطی که داشتند تند و تند تو مناقصه ها برنده میشن و کار می کردند تا اینکه شرکت یه کار انتقال آب را برنده میشه(شاید هم می برندندش)و کار شروع میشه شرکتی که مهندس نداره و تجربه این کار ها را و به دلیل ریزش منطقه کار متاسفانه سه تا کارگر جونشو از دست میدن کارگر ها هم بیمه نبودند .خانواده ها شاکی میشن و کار به دادگاه میکشه و شرکت محکوم میشه اعضای شرکت هم همه تقصیرا را گردن مدیر عامل میندازند یکیشون زندان بوده تا مدیر عامل پیداش بشه .
تلفن مدیر عامل زنگ میخوره صدا آشنا نیست تا اینکه خودشو معرفی میکنه:مهندس ما با هم شریکیم شما مدیر عامل مایی
مهندس یادش میاد صحبت های معمولی و...میشه و طرف قصدشو از مزاحمت به عرض مهندس میرسونه:آقا ما کار گرفتیم و تنها یه امضای شما را میخواد شما بیا هزینه پرواز و حق زحمه آمدن و..همه را پرداخت میکنیم و از خجالتت در میائیم
مهندس میبینه بد پیشنهادی نیست چمدونا را میبنده و از تهران 600 کیلومتر دور میشه از هواپیما پیدا میشه و به آدرسی که گفته بودن میره 100 کیلومتر دور تر از مرکز استان به مقرر شرکتی میره که با مدرک اون کار میکنه .زنگ میزنه به طرفهاش که من رسیدم شما کجائید .اونا هم میگن مهندس منتظر باش ما الان میائیم .مهندس به جای شریکا مامورای انتظامی را میبینه که بهش دستبند میزنن .هر کی باشه شوکه میشه
مهندس اصلا نمیدونسته چی شده و مدام میگفته برادر اشتباه گرفتید ولی تمام مشخصات کسی که مامورای دنبالش بودن با مهندس میخونده.
مهندس را به دادگاه می برنن ومهندس اونجا میفهمه که چی شده
اون مدیر عامل شرکتیه که سه تا کارگرش مردن باید دیه کارگرا را بده جریمه بده و........