به گزارش
خبرنگار باشگاه خبرنگاران همدان ؛ شیخ محمد بهاری فرزند میرزامحمد در سال ۱۲۲۸ خورشیدی در شهر بهار چشم به جهان گشود.
شیخ محمد در سیودو سالگی با اخذ درجه اجتهاد به نجف اشرف عازم شد.
وی در نجف از همراهان آخوند ملا حسینقلی همدانی گردید و تا پایان حیات ملاحسینقلی همراه وی بود. اسرار الهى در دل تابناك بهارى موج مى زد. آن بزرگوار از حيث اخلاق، متواضع، مؤدب و در حفظ آداب معاشرت و سعه صدر، سعيى بليغ مى نمود.
بهارى در اخلاق، حسن رفتار، حلم، بردبارى و خوش خُلقى از بين شاگردان مرحوم آخوند، زبانزد و نمونه و بارز بود. او در نجف، شيوه تربيتى استادش را ادامه داد. بسيارى از عالمان و تاجران ايرانى، عرب و هندى شيوه سلوك و خود سازى را از او طلب مى كردند وى نيز با كمال گشاده رويى و مهر و محبّت، شفاهى يا كتبى آنان را هدايت و ارشاد مى نمود و بدين ترتيب مكتب آخوند را استمرار و تداوم مى بخشيد.
ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى كه از بزرگان اهل معرفت زمان خويش بود، درباره استاد خويش، آخوند همدانى مى نويسد: در يك برخورد اعجاب آنگيز، مرحوم آخوند يك فرد منحرف را دگرگون مى ساخت.
گويند: آقايى آمد نزد مرحوم آخوند و ايشان او را توبه دادند. در عرض 48 ساعت بعد، وقتى كه آن مرد آمد به گونه اى متحوّل شده بود كه باورمان نمى شد كه اين همان آدم چند ساعت پيش باشد.
آيت الله شيخ محمّد بهارى همانند استاد گرانقدرش بود. او در همان برخورد اول، طرف مقابل را مجذوب و شيفته خود مى ساخت. او روزى در نجف اشرف، با جمعى از طلاب در محوطه حياط مدرسه ايستاده بود. رهگذرى جسارتى به طلاب مى نمايد. طلبه ها در صدد پاسخ به توهين او بر مى آيند، امّا بهارى مى گويد: او را به من واگذاريد. بهارى به رهگذر مى گويد: آيا نخواهى مُرد؟ آيا وقت آن نرسيده است كه از خواب غفلت بيدار شوى؟ آن مرد نگاهى به پشت سرخود مى كند و خطاب به بهارى مى گويد: چرا، چرا؟ اتفاقاً موقعش فرا رسيده است! او در حضور بهارى توبه مى كند و تحوّل و انقلابى درونى در او پيدا مى شود و از زهّاد و عبّاد و از اوتاد زمان خود مى شود.
آثـار علمى آية الله شيخ محمّد بهارى منحصر به مكاتباتى است كه براى شاگردان خود نگاشته است. تعدادى از اين مكاتبات ارزشمند در كتاب تذكرة المتقين به گرد آمده است.
كتاب ديگرى به نام «كتاب القضاء» را نيز به شيخ محمّد بهارى نسبت مى دهند. بهارى از نظر علمى، به درجات عالى و اجتهاد رسيده بود و شاگردان بسيارى نيز تربيت كرده بود. اگر آثار مكتوب و قلمى كم تراز ايشان به يادگار مانده است، نشان از توجه وى به تربيت شاگردان و رجال دينى و اهتمام خاص در سير و سلوك وى است، به گونه اى كه كتاب تذكرة المتقين، دستور العمل و نسخه عرفانى و تهذيب نفس براى شاگردان است.
شیخ محمد در اواخر عمر به زادگاهش بهار برگشت و در سال ۱۲۸۶ خورشیدی برابربا نهم ماه مبارك رمضان سال 1325 هـ .ق. چشم از جهان فروبست.
مرقد منور آن مرحوم هم اكنون در ميان بيش از 160 تن از شهيدان سرافراز و گلگون كفن انقلاب اسلامى و جنگ تحميلى عراق عليه ايران، در باغ بهشت شهداى بهار، زيارتگاه مردم است. يكى از بزرگان نقل كرده اند: اطرافيان بهارى در زمان حياتش، به ايشان پيشنهاد مى كنند بعد از رحلتش، جنازه اش را به نجف منتقل كنند و در آن جا به خاك بسپارند. ايشان با قاطعيت مى گويد: مرا در گورستان شهر بهار دفن كنيد. چون مى خواهم كنار شهيدان باشم.
آرامگاه وى زيارتگاه مردم از شهرهاى مختلف كشور است. گاه اشخاص گرفتار و حاجتمند براى رفع گرفتارى و برآورده شدن حاجات خويش، به آستان مبارك و شفابخش آن ابر مرد زهد و تقوا، روى اميد مى آورند. كرامات فراوانى نيز در اين زمينه از ايشان نقل و مشاهده شده است!/س