به گزارش حوزه
احزاب باشگاه خبرنگاران، جمع شدن صفات برجسته اخلاقي در آيت الله مشكيني در كنار مراتب بالاي علمي و فقهي، كافي است تا بزرگان امروز حوزه علميه قم در حق وی ادای دین کنند؛ شخصیتی که ۵۰ سال قبل جزو فضلا و مدرسان شناخته شده اين حوزه به شمار ميرفت.
* آيت الله مكارم شيرازي از «وفاداري به انقلاب و خود را طلبكار ندانستن» آن فقيه مجاهد بهصورت ويژه سخن گفته و از اين ويژگي در مقابل برخي از افراد، بدون نام بردن از آنها ياد مي كند كه همين روحيه طلبكاري و سهمخواهي از انقلاب، سرنوشت بدي را براي آنان رقم زد.
آیت الله مشکینی خود را مديون انقلاب می دانستمرحوم آيتاللّه مشكينى، صفات برجسته زيادى داشت. از ويژگیهاى ايشان اين بود كه در تمام دوران انقلاب، در يك مسير ثابت، بدون تغيير باقى ماند.
كسانى بودند كه در انقلاب درخشيدند و همرديف ايشان يا پايينتر يا بالاتر از ايشان بودند، اما مسائلى پيش آمد و تغييراتى در وضع آنها پيدا شد.
ايشان از جمله كسانى بود كه از اول تا آخر عمرش به انقلاب وفادار بود. اين، يك دليل دارد و آن اين است كه خود را مديون انقلاب میدانست نه طلبكار.
بعضى ها خود را طلبكار می دانستند و بعد از انقلاب، سهمى انتظار داشتند و آن سهم، مثلاً داده نشد. ديديم كه چه مشكلاتى پيش آمد و الحمدلله خداوند مشكل آنها را حل كرد و انقلاب به سلامت، مسير خودش را ادامه داد.
ايشان خودش را وامدار انقلاب و در خدمت انقلاب می دانست، طلبكار نمی دانست و الحمدلله در يك مسير ثابت تا آخر باقى ماند.
يكى ديگر از ويژگیهاى ايشان، تواضع است. ايشان فوق العاده آدم متواضعى بود. در ميان ما معمول است كه هر ديدى، بازديدى دارد. اخلاقاً و ادباً بايد چنين باشد. بارها شد كه ايشان به ديدن من آمد، من به ايشان گفتم:«می خواهم بيايم بازديد، شما را ببينم»، ايشان می گفت:«همان بس است».
اگر به مشهد می رفتيم و ايشان باخبر می شد، به ديدار ما می آمد. اخلاقاً سن ايشان از من بيشتر بود و مردى محترم و از چهره هاى بارز انقلاب و روحانيت بود، اما وقتى می خواستيم بازديد برويم، آنطور می گفت.
از ويژگی هاى ديگر ايشان كه قابل توجه است، شجاعت در اعتراف است، مثلاً اينكه: «ما در فلان مسئله، اشتباه كرديم».
امروز، واقعاً براى همه ما از بزرگ تا كوچك لازم است كه روى حرفهايمان تعصبى نداشته باشيم. ما بشر و جايزالخطا هستيم، اشتباه می كنيم، پس با شجاعت بگوييم: «اين مسئله اشتباه بود» و بدون تعصب برگرديم.
من يادم هست در بعضى از مسائل كه پيش می آمد، همه ما اشتباههايى داشتيم، ولى ايشان با صراحت می گفت:«من خودم را جايزالخطا می دانم» يا مثلاً:«در اين مسئله اشتباه كردم و اصلاح می كنم». اين شجاعت در همه نيست و اگر در همه باشد، واقعاً كارها سامان می يابد.
همين تواضع در خطبه هاى نماز جمعه اش می درخشيد. ايشان خيلى متواضعانه خطبه ها را ادا می كرد، و به همين دليل خطبه هاى ايشان در نماز جمعه خيلى مفيد بود. شما كتابهايشان را كه نگاه كنيد، می بينيد نام ايشان با القاب ساده اى نوشته شده است.
خدايش رحمت كند و زندگانی اش براى بسيارى از رهروان اين راه، الگو بود. اميدوارم كه خداوند درجات ايشان را كه عالى است، عالی تر بگرداند.
* آيت الله جوادي آملي نيز با اشاره به آيه شريفه «ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي» از به ارث رسيدن بخش اول آيه به عالمان به مثابه وارثان پيامبران ياد مي كند و آيت الله مشكيني را مصداق اين صفت برجسته ميخواند.
مصداق «ما ينطق عن الهوي» بودانبيا «مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحَى» هستند. اوليا و علمايى كه ورثه انبيا هستند، «مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى» هستند، اما «ان هو الاّ عقل برهانى يا نقل معتبر» يا برابر عقل برهانى سخن می گويند يا برابر نقل معتبر كه عقل و نقل، هر دو زير پوشش وحى هستند.
وحى فقط مخصوص ذات مقدس پيغمبر اسلام است، كه شريعت می آورد. ائمه هُداه مهديين، هم از الهام الهى باخبرند و هم از وحی هاى انبايى با خبرند.
در اين بُعد سلبى، عالمان دين، وارثان پيامبرند. آنها از روى هوى سخن نمی گويند، بالاصاله. اينها هم از روى هوا سخن نمی گويند، بالطبع.
اما آنها از روى وحى سخن می گويند، اينها از روى عقلى كه كاشف وحى است يا نقل معتبر كه كاشف وحى است. عقل و نقل، نقل و عقل، اينها در مقابل هم هستند. عقل در برابر شرع نيست. عقل در برابر وحى نيست. عقل در برابر نقل است. عقل كاشف وحى است و نقل هم كاشف وحى است. عقل برهانى و نقل برهانى اين چنين است.
مرحوم آيت اللّه مشكينى (رضوان اللّه تعالى عليه) كم حرف مى زد. تا مطلب برايش روشن نشده بود، حرف نمى زد و مى پذيرفت.
مجلس خبرگان رهبرى هم، چند تا كميسيون داشت كه بعضى از اين كميسيونها مربوط به مسائل، شئون و اصول مرتبط با رهبرى بود. تا مدتى كه وضع سن و حال ما اجازه مى داد كه عضو مجلس خبرگان رهبرى باشيم، در اين كميسيون هم حضور داشتيم.
يكى از اعضاى محترم اين كميسيون، مرحوم آيت اللّه مشكينى بود. ايشان، آنجا هم پخته سخن مى گفت و بجا حرف مى زد. تا مطلبى برايش حل نشده بود، تفوه نمى كرد.
عالمان راستين، اين چنين هستند، يعنى اين مطلب را به ارث مى برند كه «مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى». اينها، تجارب دوران زندگى ما با ايشان بود. آخرين تجربه و همكارى اى كه داشتيم، ساليان متمادى در خدمت ايشان در نماز جمعه قم بود كه ايشان امام جمعه بالأصل بودند و رهبرى، چند امام جمعه را در كنار امامت ايشان انتخاب كردند، حضرت آيت اللّه امينى بود و بنده هم در خدمتشان بودم.
در تمام مدتى كه نماز جمعه قم به امامت ايشان اداره مى شد، جز تقوا، فلاح، صلاح و نجاح، چيزى از ايشان نمى ديديم. اگر در مجلس ترحيم ايشان، كسى طلب مغفرت مى كند، با طيب نفس طلب مغفرت مى كند، چه اينكه در مراسم نمازشان، اگر كسى مى گفت:«لا نعلم منه إلاّ خيرا»، با طيب نفس گفته است.
اين بزرگوار «عاش سعيدا و مات سعيدا و حشره اللّه مع اوليائه الاصفياء بمحمد وآله الطاهرين».
* حجت الاسلام والمسلمين محمدحسن رحيميان نماينده ولي فقيه در بنياد شهيد و امور ايثارگران وقتي از دوران مجالست با آيت الله مشكيني در نجف اشرف سخن مي گويد، گويا از بهترين دوران زندگياش مي گويد و هنوز شيريني تأثير سلوك اخلاقي و معنوي آن فقيه مجاهد را در كام خود احساس مي كند.
گل انداختن منبرهاي پر نكته در رمضان نجفپيشينه آشنايي شما با مرحوم آيت الله مشكيني به كدام مقطع زماني بازمي گردد؟
از همان ابتداي ورود به قم و از آغاز نهضت، آيت الله مشكيني را به عنوان يكي از فضلا و يكي از مدرسين برجستهاي كه حامي انقلاب و خط امام(ره) بود، شناختيم.
ايشان به عنوان يك مدرس شاخص، بيش از ۵۰ سال مطرح بودند و مشخصاً درس مكاسب ايشان در قم، درس ممتازي شناخته ميشد و ما هم در نجف اشرف در دوراني كه ايشان آنجا بودند، مدتي درس مكاسب را در خدمت ايشان بوديم، ولي بعد ديگري كه از ايشان از همان آغاز شناخت هر كسي نسبت به وي تجلي ميكرد، بعد زهد، تقوا، وارستگي و تجسم اخلاقي ايشان بود كه البته اين بعد در درسهاي اخلاق ايشان هم كاملاً متجلي بود و به تصور من يكي از بهترين مدرسين اخلاق در قم و شايد هم ميتوان گفت بهترين و شناخته شدهترين مدرس درس اخلاق در طول ۵۰ سال اخير بود.
نكته جالبي كه در شخصيت ايشان وجود داشت، ذوق در تبيين قرآن و احاديث اهلبيت بود. سخنان ايشان پيوسته آميخته با احاديث و روايات يا سراپا اين چنين بود، مخصوصاً اين ويژگي در زمينههاي اخلاقي و تربيتي، بارزتر بود.
درسهاي اخلاق ايشان بسيار تأثيرگذار بودند، زيرا ايشان تجسم عيني همان مضاميني بود كه بيان ميكرد. پس از عزيمت حضرت امام(ره) از تركيه به نجف، آقاي مشكيني هم در همان ماههاي اول، به صورت مخفيانه به آنجا آمدند.
چه مدت نجف بودند؟
گمانم هفت ماهي شد. يكي از خوشبختيهاي بنده در زندگي اين است كه وقتي ايشان به نجف آمدند، جزو دو، سه نفري بودم كه بيشترين انس را با ايشان داشتم.
مرحوم اصغر آقاكني، هممباحثه و رفيق صميمي ايشان بودند كه در نجف بودند و ما هم بيشترين صميميت و رفاقت را با ايشان داشتيم. آقاي مشكيني در نجف به حجره ايشان در مدرسه آخوند وارد شدند و محل بيروني حجره ايشان، محل پذيرايي آقاي مشكيني بود، گرچه خود ايشان در مدرسه آيت الله بروجردي، حجرهاي داشتند، اما فقط براي مطالعه و خواب به آنجا ميرفتند و براي شام و ناهار عمدتاً در حجره اصغرآقا كني در مدرسه آخوند بودند و ما هم به دليلي كه با اصغر آقا از قبل صميميت و آشنايي داشتيم، طبعاً در حجره ايشان با آقاي مشكيني انس و الفتي داشتيم.
در همان ايام آقاي ري شهري هم به جمع ما ملحق شدند و جمع چهار نفرهاي را تشكيل داديم. آقاي ري شهري هم بر اصغر آقاي كني وارد شده و با ايشان هم حجره بودند. در همان ايام هم مرحوم آقاي مشكيني كه خانوادهشان ايران بودند، با پيشنهاد اصغرآقا مسئله ازدواج آقاي ريشهري با فرزند آقاي مشكيني مطرح شد و بعد كه به ايران برگشتند، اين مسئله محقق شد.
شناخت حوزه نجف از آيت الله مشكيني چگونه بود و به هنگام ورود ايشان چه جايگاهي برايشان قائل شد؟
حوزه نجف به صورت عام در ابتدا شناخت خاصي نسبت به ايشان نداشتند، مگر عدهاي از دوستان ايشان از اردبيليها و از آقايان آذربايجان كه قبلاً از ايشان شناخت و در آنجا هم با ايشان رفت و آمد داشتند.
كلاً فضاي نجف به گونهاي نبود كه به اين گونه افراد كششي داشته باشند، اما در ظرف آن مدت چندين علت سبب شد كه شناخت نسبتاً وسيعي نسبت به آقاي مشكيني شكل بگيرد. يكي از دلايل اين بود كه در ماه مبارك رمضان، پس از نماز ظهر حضرت امام(ره)، آقاي مشكيني منبر ميرفتند و منبرهاي اخلاقي آكنده از احاديث و آيات قرآن ايشان، بسيار جلب توجه كرد و علاقهمندان فراواني را گرد آورد.
البته در نجف مرسوم نبود كه علما منبر بروند. از آقايان تعداد انگشتشماري منبر ميرفتند. در نجف كه اصولاً منبر رفتن براي علما و مدرسين رسم نبود، دو نفر بودند كه منبر ميرفتند و منبرهاي بسيار نافذ و مؤثري هم داشتند.
يكي شهيد آيت الله مدني بود و يكي هم مرحوم آيت الله مشكيني.
ايندو، از نظر وارستگي، زهد و تقوا، منبرهاي گيرا و سرشار از نكات معنوي و اشرافشان نسبت به احاديث و آيات قرآني، بسيار به هم شبيه بودند. به هر حال منبرهاي آقاي مشكيني در ماه رمضان در نجف براي ايشان بازتاب بسيار گستردهاي داشت.
ايشان در نجف درس مكاسب را هم شروع كردند و ما هم توفيق داشتيم كه در محضرشان باشيم. آقاي ريشهري هم ميآمدند و در مقطعي هم مباحثه بوديم.
پس درس مكاسب و منبرهاي ماه رمضان موجب شهرت ايشان شد.
بله، شايد اين دو در بيشتر شناخته شدن ايشان نقشي عمده داشت. بيشترين حظي كه خود ما از حضور ايشان داشتيم، غير از درس و منابر كه تقريباً در تمام آنها شركت ميكرديم، استفاده از محضر ايشان در جلسات خصوصي در فاصله شام و ناهار يا سفرهايي بود كه با ايشان ميرفتيم.
گاهي اوقات هنگامي كه انسان در جلسات خصوصي يا سفر به افرادي نزديك ميشود، جنبه ثبوتي آنها پايينتر از جنبه اثباتي آنهاست و شخصيت بيروني آنها با شخصيت دروني و خصوصياتشان تفاوت دارد، ولي آقاي مشكيني برعكس بود يعني هر چه انسان با ايشان انس و نزديكي بيشتري پيدا ميكرد، ارادت و اعتقادش نسبت به او بيشتر ميشد.
در طول آن چند ماه، چندصدباري كه بر سر سفره ايشان نشستيم و مسافرتهاي متعددي كه با هم به كوفه و مسجد سهله داشتيم و پيادهرويهاي فراواني كه كنار شط داشتيم، از ايشان درسهاي بيشماري آموختيم.
هر چند به بسياري از آن درسها نتوانستيم عمل كنيم، اما آن دوران از بعد معنوي، دوارن طلايي زندگي ما بود. هيچ جلسهاي با ايشان نبود كه سرشار از نكات و ظرايف ادبي و تربيتي يا آشنايي با احاديث و قرآن كريم نباشد.
وقتي كه با هم با ماشين به كوفه و از آنجا پياده به مسجد سهله و كنار شط ميرفتيم، در اين مسير طولاني بنا بر ذوق جواني دوست داشتم كه با توجه به تسلط ايشان بر ادبيات با ايشان مشاعره كنم، ولي ايشان ميگفتند بياييد آيات قرآن را بخوانيم و در واقع با حرف آخر آيهاي كه يكي از ما ميگفت، ديگري آيهاي را پاسخ ميداد، كاري شبيه به مشاعره.
گاهي اوقات دو، سه ساعت مسير را با خواندن قرآن طي ميكرديم و هر جا هم كه گير ميكرديم، خود ايشان كمك ميكرد و همين خواندن و تكرار ايشان باعث ميشد كه آياتي را هم كه حفظ نبوديم، حفظ شويم و خلاصه محضر ايشان حتي در حال پيادهروي هم موجب شد كه ما انس زيادي با آيات قرآن كريم پيدا كنيم.
اما مهمتر از همه اينها، آن روحيه زهد و تقوا و وارستگي ايشان بود. الان كه منش و شيوه ايشان را مرور ميكنم، ميبينم حرام و مكروه كه هيچ مباح هم در اعمال ايشان نبود.
آنچه ايشان ميگفت يا واجب بود يا مستحب. همهشان جنبه مثبت داشت. جلسات ايشان آميخته به اخلاق، معنويت و تقوا بود. واقعاً مصداق همان حديثي بود كه از حضرت مسيح(ع) سؤال شد كه «من نجالس» با چه كسي بايد مجالست كرد، فرمودند:«كسي كه با ديدن او ياد خدا بيفتيد و او بر علم و ايمان شما بيفزايد و شما را به ياد آخرت بيندازد.
واقعاً محضر ايشان دقيقاً و بلااستثنا و همه لحظاتش مشحون از اين نكات بود. رؤيت ايشان، همنشيني با ايشان، جلسات ايشان، انسان را به ياد خدا، قيامت، حقيقت زندگي و پشت پرده زندگي ميانداخت و بر علم و بينش انسان ميافزود، چه گفتارش و چه رفتار و عملش. هرگز نديديم كه لحظهاي از عمر ايشان، بيهوده تلف شود.
شام و ناهار هم كه ميخورديم، ايشان تا زماني مينشست كه حديثي و روايتي و نكته مهمي بود، همين كه ختم ميشد، از جا برميخاست و عزم رفتن ميكرد، معمولاً هم بعد از شام از مدرسه آقاي آخوند به طرف مدرسه آقاي بروجردي كه نزديك صحن بود ميآمديم و قبل از رفتن به حجره، چندباري دور فلكه اطراف صحن حضرت امير عليهالسلام ميچرخيديم.
ايشان تند هم راه ميرفت و من به ناچار ميدويدم و باز هم به ايشان نميرسيدم. سرعت عجيبي در حركت و قدم زدن داشتند و در همان مسير هم باز توجه به خداوند بود و زيارت بود و عبادت بود و ذكري. اگر هم جملهاي و گفت وگويي بود، باز از وحي بود و قرآن كريم و حديث.
ايشان در عين حال آدم بسيار باذوقي بود. جالب اينجاست كه به رغم برخورداري از زهد و تقوا و وارستگي و بيتوجهي مطلق به دنيا و زرق و برق آن و اجتناب از حتي يك عمل مكروه، بسيار خوش ذوق و هنر دوست بودند.
خط بسيار خوبي داشتند و به خط خوب هم علاقه بسيار داشتند. يكي از دلايل انس ويژهاي كه ايشان به من داشتند، به خاطر خوشنويسي من بود. علاقه داشتند كه من مطالبي را برايشان بنويسم.
گاهي بعضي چيزها را ميدادند و من برايشان مينوشتم. تعبير زيبايي هم داشتند و ميگفتند «ع» در حروف الفبا، مثل چشم در صورت انسان است. عين در زبان عربي به معناي چشم هم هست. ايشان با اين ايهامي كه به كار ميبردند، به هر دو مورد اشاره داشتند، يعني همان قدر كه چشم در زيبايي صورت نقش دارد، «ع» هم درميان حروف الفبا، همين نقش را دارد؛ مخصوصاً در خطوط ثلث و نستعليق و «عين»هايي كه مينوشتم بسيار علاقه مند بودند.
فوق العاده خوش ذوق بودند. صداي خوب را هم خيلي دوست ميداشتند و گمان هم ميكردند كه من صداي خوبي دارم. هميشه موقعي كه كنار شط كوفه راه ميرفتيم، ميگفتند برايم بخوان. من به دو دليل نميخواندم، يكي اينكه در محضر ايشان شرم داشتم كه بخوانم، يكي هم زرنگي ميكردم و ميگفتم صدايم خيلي خوب نيست كه ايشان تصور كنند دارم تعارف ميكنم و به اين ترتيب اين خيال شيرين را براي هميشه حفظ كنم كه ايشان هميشه به من بگويند بخوان.
ايشان ميگفتند دوستي كه صدايش خوب باشد و براي من نخواند، به من جفا كرده است.
ايشان از نجف كه برگشتند، ما تلفن عادي هم نداشتيم كه از ايشان خبر بگيريم و نگران بوديم كه كجا هستند، آيا دستگيرشان كردند، كجا هستند، بعد از مدتي نامهاي از ايشان از مشهد براي ما به نجف رسيد.
در آن زمان موقعي كه ميخواستم نامه را به ايران بياورم، «علي مشكيني» پايين نامه را بهناچار محو كردم، ولي آن نامه موجود است و سواي خط و شيوه نگارش، سرشار است از مضامين و تعابير بكري مثل «من مسمي به وجود» كه نشان ميدهد ايشان اساساً وجودي براي خودش قائل نبود.
من هم در آن زمان نامهاي را به شعر براي ايشان فرستادم. ميدانستم كه ايشان به شعر علاقه دارند و من هم بسيار به ايشان علاقه داشتم و احساس خودم را به صورت مثنوي در نامه مفصلي به ايشان بيان كردم كه در حال حاضر شايد فقط چند بيت يادم مانده باشد.
۱۴ شوال ۱۳۸۷ هجري قمري
السلام علي الرفيق الصميم و رحمهالله در ۱۳ شوال المكرم، دستخط شريف زيارت شد و رهين الطاف و در گرو مراحم آن جناب واقع شدم. مدتها بود درصدد بودم كه بفهمم در نجف مشرفيد يا در ايرانيد، ولي نميدانستم، و الامسلماً قبل از آن جناب، با دو كلمه، قبلاً عرض ارادت و ادب ميشد و بارها تسليمات خالصه را توسط آقاي طاهري اهدا كردم، ولي متأسفانه ايشان از آن جناب چيزي به حقير مرقوم نداشتند، چنانچه شما نيز از ايشان نامي نبردهايد و اين مطلب، انسان را راجع به انجام وظايف الفت بين رفقا ظنين ميكند. اميد است كه پيوسته از اخلاق نيك رفقا و انجام مراسم اخوت طرفين متمتع گردند.
باري فعلاً كه مشرفيد، اين عدم شبيه به وجود را فراموش نفرماييد و اگر همه وقت هم نباشد، اقلاً گاهي در حرمهاي مطهره از طرف ما فقط عرض كردن يك سلام را مضايقه نداريد. قربان مهر و مودت و فداي قدمت و ديگر از خط عربي شما خيلي حظ كردم و. . . خط سابق شما درباره اسم كتاب حقير كه بنا بود چاپ كنم، موجود است و آن بسم الله الرحمن الرحيم كه مرقوم داشته بودند، آن را هم نگه داشتهام، شايد براي كليشه كتابي به درد بخورد. ضمناً در تحصيل علم و كمالات اخلاقي و ترقي و تكامل روح خويش در آن محيط مستعد بيشتر بكوشيد و رابطه خود را با خداي خود و ارواح مقدسه ائمه (ع) كامل تر نماييد و اوقات خود را در آنجا بسي پرارزش بشماريد. آن كنيد كه خدا ميخواهد و آن خواهيد كه خدا ميكند. در خلوات و ادبار صلوات، از خالق جهان براي خود و دوستانتان، حوائج لازمه را بگيريد و اين ناقص و نپخته را از دعا فراموش نفرماييد.
قربان وجودت من مسمي به وجود
از همكاري مداوم ايشان با نشريه پاسدار اسلام چه خاطراتي داريد؟
بعد از انقلاب هم طبعاً ارتباط ما حفظ شد و ارادتمان همچنان عمق بيشتري پيدا كرد، چون ايشان در فراز و نشيبهاي بيشمار قبل از انقلاب و پس از آن، همچنان بر مواضع اصولي خود پايدار ماند و هرگز لغزش پيدا نكرد، چه بسا آزمونهاي پس از انقلاب، از جمله قضيه خلق مسلمان، براي ايشان كه آذري زبان بود، بسيار دشوارتر و سنگين تر از علماي شهرهاي ديگر بود.
ايشان در آن ماجرا هم موضع مستقيم، استوار و حقي را در قبال نظام و انقلاب اتخاذ كرد. در جريانهاي نزديك به ارتحال حضرت امام(ره) از جمله قضيه آقاي منتظري، به رغم آشنايي و همراهي ديرين با ايشان، باز هم با وقار و محكم و مبتني بر اصول و احكام و خط امام(ره) حركت كرد و ذرهاي دچار ترديد نشد و در عين حال وقار و چارچوبهاي اخلاقي خود را دقيقاً حفظ كرد.
بعد از رحلت حضرت امام(ره) باز در مسير انقلاب و خط و راه امام حركت كرد. به رغم برخورداري از فضيلت و علم و سابقه علمي و جايگاه جهادي كه داشت، شاخصهاي اصلي خط امام يعني مسئله عدم جدايي دين از سياست، حفظ نظام اسلامي و بالاتر از همه حمايت از اصل ولايت فقيه و ولي فقيه كه مصداق اين اصل است، تلاشهاي مجدانه كرد و در هر دو بعد، سنگ تمام گذاشت و راه امام(ره) را بهدرستي و به كمال و با همه وجود و مخلصانه ادامه داد و قطعاً در تحليل نظام اسلامي و اصول خط امام، خالصانهترين، اصوليترين و قاطعترين نقش را ايفا كرد.
اما در مجله پاسدار اسلام، مقالات اخلاقي آقاي مشكيني در صدر مقالات قرار داشت. براي دريافت اين درسها، شخصاً خدمت ايشان ميرفتم. بيان ميكردند و ما ضبط ميكرديم.
طبق نظر ايشان پياده و ويرايش ميكرديم و به صورت سلسله مقالات چندين ساله آقاي مشكيني در زمينه اخلاق و تربيت اسلام در مجله پاسدار اسلام چاپ ميكرديم.
يكي از عرصههايي كه ابعاد شخصيتي و بعد اخلاقي ايشان به شايستگي مطرح شد، اوراق پاسدار اسلام بود، مخصوصاً در دفاع مقدس كه بيشترين مشتري اين مقالههاي اخلاقي، رزمندهها و بسيجيها و اهل جبهه و پشت جبهه بودند.
در آن زمان تيراژ مجله حدود ۹۵ هزار بود كه بيشترين حضور نشريات در جبههها و حتي خط مقدم هم با پاسدار اسلام بود و آن را ميشد در خاكريزها هم مشاهده كرد و يكي از جاذبههاي مهم مجله براي رزمندهها، درسهاي اخلاق آيت الله مشكيني بود.
"انتهاي پيام"/س3