به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،نصرت الله تاجیک در بخش وبلاگ خبر انلاین نوشت:
روی سخن این مقاله با دو دسته است تا این دغدغه که جامعه ایرانی در خارج از کشور و حداقل در انگلیس که من ناچارا ساکن هستم رو بسوی گسست بیشتر از یکدیگر می روند را با آنها در میان بگذارد. اول مسئولانی که نسبت به جوامع ایرانی در کشورهای خارج وظیفه مند هستند و دوم با کسانیکه در خارج مورد اعتماد و وثوق ایرانیها و یا کسانیکه میکروفون در اختیار دارند و صدایشان به اینگونه جوامع میرسد اعم از اشخاص حقیقی و حقوقی و رسانه های ایرانی خارج از کشور.
من در پنج سال گذشته که در دورهام داخل خانه زندانی بودم بطور مطلق رابطه ای با جامعه ایرانی نداشتم. اگر چه تعدادی ایرانی در آن شهر زندگی می کردند ، شاید در این مدت موفق به دیدار دو سه خانوار ایرانی بیشتر نشدم که آنهم صله رحم بود و فارغ از مسائل سیاسی. اما از زمانیکه به لندن آمدم مکانهای بیشتری برای تردد دارم و دورادور وضعیت زندگی و تحولات ایرانیها را دنبال می کنم. طبعا با توجه به علائق و گرایش فکری ام تردد من به مجامع مذهبی است و تا کنون نیز موفق نشده ام به سایر جلسات و حلقه ها سرک بکشم ولی احوال اینگونه مجموعه ها را نیز از طریق دوستان دنبال می کنم.
روحیه ایرانی ویژگیهای خاص خود را دارد. محققین بسیاری حول و حوش سی وهفت خصیصه ای که مرحوم صادق هدایت در بوف کور از ایرانیان برشمرده است مطلب نوشته و به لیست اضافه و کم کرده اند. اما چیزی که من در این مقاله به آن نظر دارم دو خصیصه کم حوصله گی و شتاب برای زود به نتیجه رسیدن که من از آنبه صیفی کاری در مقابل باغداری که سالها باید ازدرخت مراقبت و از آفت و بلا محافظت شود تا بر و محصول بدهد. نکته دوم نیز فرد گرایی شدید ما ایرانیها که فراری و عاصی از فعالیت تشکیلات و جمعی هستیم و هیچکس حاضر نیست به وظایف خود عمل کند و مسئولیت کوتاهی خود در مشکلاتی که پیش آمده را بپذیرد و تمام مشکلات را متوجه دیگران میکنیم ، است.
حتی میان ما ایرانیان که در غرب که بر بنیان علم سازمان و شکلگیری جامعه مدنی زندگی میکنیم همان ویژگیهای روحیه اصلی خود را دنبال میکنیم و بقولی در غرب بسر میبریم و نه زندگی. یعنی با نهادهای این جامعه مخلوط نشده ایم. نمی خواهم قضاوت ارزشی کنم و به خوبی و بدی آن کاری ندارم. در این میان در جامعه غربی که متشکل از جوامع گوناگون است جامعه ایرانی نه سر در جوامع خودی دارد و نه با جوامع محلی که هیچ سنخیتی هم با آنها ندارد مخلوط و ممزوج شده است. عوارض این وضعیت را به آن ویژگیهائی که برشمردم اضافه کنید ببینید چه معجونی از اب در می اید؟
یکی از مهمترین مزایای در جمع بودن و عضو گروهی تلقی شدن احساس امنیت و اخذ پشتیبانی از سایر اعضای گروه و مجموعه است. و وقتی فردی در هیچ مجموعه ای عضو نباشد اخذ حمایت به صفر نزدیک میشود و احساس تنهائی نیز خود بلاهای خویش را دارد. آنچه که من در این زمان در مقایسه با بیست سال پیش که هم رایزن فرهنگی ایران در انگلیس بودم و هم با جامعه ایرانی در اقشار گوناگون حشر و نشر داشتم بسیار متفاوت و همراه پس رفت یافته ام که از مخاطبین این مقاله میخواهم که اثرات منفی این روند را دست کم نگیرند.
متاسفانه یکی از اثرات مخرب مدیریت اگر نگویم بد حداقل نه چندان خوب انتخابات ریاست جمهوری گذشته و حوادث دردناک بعد از ان بدون آنکه بخواهم وارد جزئیات و جهتگیری شوم و بدور از تائید و یا تکذیب نظرات و تحلیلهای هر طرف مسئله نقار، اختلاف و فاصله ای است که بین گروهها و دستجات مختلف ایرانی ساکن در خارج ایجاد شده. روندی که باعث سر خوردگی، بدبینی مفرط، شک و تردید نسبت به همه چیز و عدم اعتماد به نسلهای قبلی و حتی به هم نسلیان خود شده و میرود که رابطه آنها را با فرهنگ و ارزشهای ایرانی خود قطع نماید.
ولی بالاخره باید کاری کرد. دست روی دست گذاشتن و منفعل بودن راه درستی نیست. اختلافات ایجاد شده بین افراد و گروهها و طرد یکدیگر از مجامع عمومی محدودی که ایرانیان در اختیار دارند باعث شده که جمعهای کوچک خانگی و یا محفلی تشکیل ولی از انجا که همه بیکدیگر مظنون میباشند باعث شده حتی در این مجموعه ها نیز افراد براحتی نتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و مامنی برای بیان نظرات و مشکلاتشان بیابند.
بدبینی نسبت به یکدیگر در میان ما ایرانیان سابقه بس طولانی دارد. اتفاقا یکی دیگر از ویژ گیهای ایرانیان که همواره در سختیها بجای مشارکت فعال و بدنبال راه حل گشتن به گوشه نشینی و عزلت روی می آورند به این امر کمک کرده و میزان بی اعتمادی را بین ایرانیان به بالاترین حد رسانده به گونه ای که به راحتی میتوان ادعا کرد که ایرانیان از هم ترسیده اند!
معمولا در نوشته های مربوط به مدیریت جامعه و از بین بردن اختلافات، فواصل و گسستهای اجتماعی که در اثر حوادث و یا بحرانهای سیاسی- اجتماعی پدید آمده اند استفاده از رویدادهای فرهنگی و ورزشی برای ترمیم حس لطمه خورده همبستگی ملی توصیه شده است. هماکنون بعد از مراسم افتتاحیه این دوره از بازیهای المپیک 2012 لندن که با نمایشی از فرهنگ، ارزشها ، سمبلها ، توانائیها و کارکرد بخشهای گوناگون جامعه انگلیسی پایان یافت درآستانه برگزاری مسابقات ان هستیم و تیمهای ورزشی ایران نیز برای مبارزه با حریفان خود آماده می شوند. حداقل انتظار از دو دسته ای که در ابتدا نام بردم آن است که با برنامه ریزی و اقدامات قبلی خود شرایطی را فراهم کرده باشند که با گرد آمدن نیروهای گوناگون فکری جوان در کنار یکدیگر برای ایجاد تشویق و اعتلای روحیه ملی در میان ورزشکاران ایرانی باعث افزایش عرق ملی، وطن پرستی و کشور دوستی شده به گونه ایکه ورزشکاران خودشان را در میان همه ایرانیهائی که هدفی جز اعتلای نام ایران ندارند احساس نمایند.
در این روند جوانان ایرانی میتوانند این همزیستی مشترک را تمرین کنند تا در مراحل بعدی قدرت تحمل سلایق گوناگون را در خود افزایش داده و به کارهای دراز مدت تر و جمعی عادت بیشتری بکنند. اگرچه المییک در قالب مسابقات ورزشی ظاهر میشود ولی فرصتی است که میتوان خیلی از پیامهای جامعه ایرانی را با جهانیان مبادله کرد. وقتی المپیک نماد همزیستی بشریت است و میتواند نژادها ، کشورها و ملیتهای گوناگون را کنار هم بیاورد چرا ما ایرانیها را دور هم جمع نکند تا فارغ از اختلافها کنار هم بنشینیم و به تشویق ورزشکاران ایرانی بپردازیم؟