نیت ما و تمام همت ما صرفا معطوف به فرزندان‌مان بوده است، اما راه را درست نرفته‌ایم و با خودخواهی تمام، فرصت رشد صحیح و شایسته جوان را از او گرفته‌ایم.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران  سعید معیدفر در وبلاگ خبر انلاين نوشت:ین روزها وقتی با اکثر جوانان هم‌صحبت می‌شوی یا پای صحبت پدر و مادرها می‌نشینی متاسفانه از آن شور و نشاط و آن آرزوهای بلند جوانی که ویژه این دوره بسیار مهم و تعیین‌کننده سنی است سخنی نمی‌شنوی و به جای آن، جوان را در حالتی خموده، سردرگریبان، بی‌هدف، ناامید و مایوس از آینده خود و جامعه می‌یابی که خیلی هم حاضر نیست وارد گفتگو شود و سعی دارد در حال خود باقی بماند و با پرسه‌زدن عمدتا بی‌هدف در این سایت و آن سایت در پای کامپیوتر یا به اشکال دیگر، اصلا به هیچ چیز جدی حتی نسبت به سرنوشت و آینده خود فکر نکند.

بسیاری از پدرمادرها که جوانی دارند این مطلب را خوب درک می‌کنند و به احتمال زیاد دنبال چرایی این مساله هستند. راستی چرا چنین شده است؟

جامعه ایران با رشد شدید جمعیت در دهه 60، امروز بزرگترین پیک جمعیتی را در گروه سنی جوان دارد و اگر به هرم سنی جمعیت کشور نگاه کنیم متورم‌ترین بخش جمعیت را این گروه سنی تشکیل می‌دهند.

این حجم جمعیت جوان در یک جامعه می‌تواند شور و شرری در همه زمینه‌ها از جمله رشد و شکوفایی اقتصادی ایجاد کند و چنان جامعه‌ای، بایستی جامعه شاد و با نشاطی باشد. معمولا جوامعی که رشد جمعیت آن مدتهاست کم بوده و در آن تعداد سالمندان چشمگیر است بایستی به اقتضای سن پیری، خموده و کم‌نشاط باشد و بالعکس جامعه‌ای که در آن جوانان، بخش عمده جمعیت را تشکیل می‌دهند، جامعه‌ای بانشاط و شاداب. اما متاسفانه مطالعات نشان‌می‌دهد که امروز در کشور شادی و نشاط کالایی کم‌یاب است و در پی آن بیماری‌های روحی و روانی رو به افزایش. در واقع، به‌میزانی که جمعیت جوان کشور افزوده می‌شود از میزان شادی و نشاط در جامعه کاسته می‌شود.

این نیست جز این که این بخش از جمعیت کشور که بایستی به جامعه انرژی، گرمی و حرکت بدهد و باعث امید و حرکت به سمت قله‌های سخت، اما توام با موفقیت برای خود و جامعه باشد، نقش اجتماعی و تاریخی خود را بازی نمی‌کند و اگر در چرخه سازندگی و نشاط کشور و تولید درآمد خانوار، یاری نیست، اما در مقابل، بر سبد مصرف خانوار و جامعه باری هست.

البته شاید نبایستی جوانان را سرزنش کرد. بی‌تردید سهم ما در این وضعیت کم نیست و نمی‌توانیم خود را تبرئه کنیم. از روز اول خواستیم همه مسئولیت‌ها را خود به‌عهده بگیریم و فرصت را برای تجربه جوان به او ندادیم. او را دارای صلاحیت ندانسته و بدین‌وسیله حس استقلال‌طلبی را برای او فراهم نکردیم. می‌خواستیم او در چارچوب اهداف ما باشد و شخصیتی باشد که درست در مسیری که ما تعیین کرده‌ایم حرکت کند. اجازه تصمیم گرفتن و خطا کردن به او ندادیم تا او خود تجربه‌ای متناسب با عصر و روزگار خود پیدا کند چون فکر می‌کردیم که فقط ما درست فکر می‌کنیم و خوب و بد را می‌شناسیم و حقیقت تماما پیش ماست. در حالی که اینطور نبود و ما امروز در شرایطی قرار گرفته‌ایم که نمی‌دانیم چکار باید بکنیم و با مشکلات عدیده‌ای که به خاطر عقل کل بودنمان برایمان ایجاد شده است چگونه کنار بیاییم. مانده‌ایم با مشکلات پیچ در پیچ و لاینحل.

با این وصف، جوان ما که منبع انرژی باید باشد و بایستی به‌عنوان فرزند زمان به کمک ما بشتابد هیچ کمکی به ما نمی‌تواند بکند و خود او نیز بخشی از مشکل جدی امروز ما شده است. او حق دارد ما را و مشی ما را زیر سوال ببرد و بپرسد محصول کار و تلاش شما چه بود. درست است که نیت ما و تمام همت ما صرفا معطوف به فرزندان‌مان بوده است، اما راه را درست نرفته‌ایم و با خودخواهی تمام، فرصت رشد صحیح و شایسته جوان را از او گرفته‌ایم. با کلیشه‌های ذهنی خود موجوداتی تحویل داده‌ایم که حس ندارند. از خودشان نیستند. استقلال ندارند. بنابراین شور و نشاط ندارند و امیدی نیز به آینده ندارند. اصلا بازیگر این میدان نیستند و از بازی در میدان جامعه اجتناب می‌کنند و می‌خواهند همچنان آن باشند که ما از اول می‌خواستیم یعنی آدم آهنی.

البته این بخش خوب داستان است و الا جوانان آسیب‌دیده و دچار اعتیاد و مشکلات اجتماعی شده را به حساب نیاورده‌ایم. کسانی که دچار از خودبیگانگی شده و برای فراموشی دردها و رنج‌های زمانه‌شان دچار آسیب‌های اجتماعی جدی شده اند و روزی نیست که یا مجرم شناخته می‌شوند و به زندان یا پای چوبه‌های دار می‌روند و یا خود قربانی جرم می‌شوند و در هر حال این انرژی خدادادی بدین‌سان به تباهی کشیده می‌شود.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.