به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،فروتن اورد :دراین روزها باز هم تئاتر شهر خبر ساز شده است . کمتر از آن موقع که شهرداری تصمیم گرفت در شمال بنای آن ایستگاه مترو احداث کند و بیشتر از آن مو قع که قرار شد پارکینگ ضلع جنوبی آن به ساخت مسجد اختصاص یابد. این روزها یک گروه تئاتر به سرپرستی همایون غنی زاده در حال ساخت سالنی موقت بر فراز پشت بام تئاتر شهر است تا یکی از اجراهای خود را در این مکان به روی صحنه ببرد. سر و صداها از اطراف و اکناف مملکت بلند شده و منتقدین متعددی به انجام این عمل اعتراض کرده اند!
1 - عمارت تئاتر شهر بنایی خودنماست! می گویم خودنماست چون فخر می فروشد و بر خلاف رای دلقک لیر که می گفت : « خود را کمتر از آنچه هستی نشان بده » عمل می کند. سال هاست که این طور است. شاید از آن زمان که منتظری و شریف خدایی و پاکدل از آن جا رفتند. خودنماست چون سالیانی است تنها به بزک کردن خود پرداخته است و مشاطه گرش در پاسخ به آن استاد عزیز که گفته بود این استوانه حالا بیشتر به یک چلوکبابی می ماند گفته بود : « ناراحتید؟ محسن آن طرف چهارراه است! » خودنما و جلوه فروش است چون سال هاست دیگر تنها به تعداد مهمانان شبانه اش می نازد و نه نام های آن ها و نه هنرشان.
خودنماست چون حالا بیشتر به یک اداره دولتی می ماند تا استوانه ای پرشور که روزگاری به سختی از آن دل می کندی تا راهی خانه ات شوی. که خانه ات آن جا بود و بسترت پراتیکابل های مشکی سالن های آن پایین تا دمی چشم بر هم بگذاری و بعد … بلند شوی، دکور بزنی، نور ببندی و اجرای ژنرالت را بروی. خودنماست چون دوربین های نصب شده در جای جای آن مدام به تو یادآوری می کنند که میزبان از تو رفتاری اداری می خواهد و بس ! پس تو هم کارمندی هستی یونیفورم پوش که باید همه - همه شبیه هم - یکسان و یک شکل عمل کنند : مطابق مقررات!
حالا دیگر این استوانه طناز به این شورها بی نیاز است. خیلی سال است که از این حال ها و روزها بی نیاز شده است.
2 - یک آن تصور کنید مملکت ما از نعمت نفت بی بهره بود. مقالات بسیاری در این باره نوشته شده است اما این بار شما خود تصور کنید. شاید وضعمان از این که هست بهتر بود. خیلی بهتر. شاید کسی یا عنصری به خاکمان و موجودیتمان و هویتمان طمع نمی کرد. شاید یاد می گرفتیم می توان روی پای خود ایستاد و شاید می آموختیم تولید بیشتر، خلاقیت بیشتر و پیشرفت بیشتر را. شاید می آموختیم باید در زمان حال زندگی کنیم و برای بقا در این زمان، خود را با بسیاری شرایط همراه کنیم و شاید و شاید و شاید.
حالا تصور کنید روزی از خواب بلند شوید و خبر نیست و نابود شدن تئاتر شهر را به شما بدهند! در این صورت شاید وضعمان از این که هست بهتر شود. خیلی بهتر. شاید کسی یا عنصری به خاکمان و موجودیتمان و هویتمان طمع نکند. شاید یاد بگیریم می توان روی پای خود ایستاد و شاید بیاموزیم تولید بیشتر و خلاقیت بیشتر و پیشرفت بیشتر را. شاید بیاموزیم باید در زمان حال زندگی کنیم و برای بقا در این زمان خود را با بسیاری شرایط همراه کنیم و شاید و شاید و شاید.
3 - سال هاست تئاتر شهر قبله آمال تمام تئاتری هاست. از دانشجوی ترم اول تئاتر گرفته تا
پیشکسوتی که بارها و بارها در سالن های متعدد آن نمایش اجرا کرده است. به اصطلاح یک تئاتر شهر است و یک دست اسلحه ! ( حالا با کمی تخفیف، ایرانشهر هم قبول !) همین قبله آمال ، همین غایت آرزوست که سال هاست تئاترمان را تحدید کرده و مرزهای مشخص و نامشخصی را بر سر راه هنرمندان تئاتر قرار داده است. وقتی تو به یک چیز دل خوش می کنی، قید خیلی چیزهای دیگر را می زنی یا اصلا به سراغشان نمی روی. به انتظار می نشینی تا به داخل راهت دهند. دادند، دادند … ندادند، تنها به غری اکتفا می کنی. آن هم در نهان تا کسی نشنود و برای ورود بعدیت در را پیشاپیش نبندند! در این میان آیا بهتر نیست در این چاه نفت خودنما و خودشیفته را برای همیشه ببندیم و به فکر کشف چاه های دیگر باشیم؟ یا شاید بهتر نیست آن را که بر حسب خشت و خاکش و نه مهمانانش، میراث ملی می خوانند فرو بریزیم تا در جای جای دیگر این شهر عمارت های دیگر تئاتر برپا کنیم؟ دست کم فرو ریختن این مجموعه به قیمت پایان یافتن مخاصمات پنهان و بخل ورزی های گوناگون بر سر گرفتن نوبت اجرا و ... در این عمارت فخیمه می ارزد. آنجا که وقتی نامی از تئاتر شهر نباشد تمام فرصت های تئاتر برابر می شوند و نیازی به جا دادن خود در هر سوراخی از این استوانه فرهنگی نیست! شاید اگر اوضاع این گونه پیش برود پشت بام که هیچ … توالت های این مجموعه نیز شاهد اجراهایی دست کم تجربی و آوانگارد باشند. این روزها که حسابی این گونه پرفورمنس ها (!) مشتری دارند!