بعد از خاطرات پزشک زندان و پزشکي قانوني اين بار خاطره اي از وبلاگ يک پزشک طرحي اورده ايم.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،  اين پزشک نوشت:
مریض اومده میگه : دکتر احساس میکنم حالم چند روزه خوش نیست . تورو خدا یه سرم تقویتی واسم بنویس .
 
معاینش کردم و شرح حال گرفتم دیدم همه چی خوبه ، گفتم بیا این سرم وآمپول رو بگیر بیا ....

رفت و اومد . گفتم :  برو اتاق تزریقات تا بهیارمون بیاد وصل کنه .

بعد از 5 دقیقه دوباره برگشت . گفت دکتر بچم زنگ زد ، از بیرون اومده ، مونده پشت در . من برم در و باز کنم واسش . میشه عصری بیام ؟

گفتم : آره ، راحت باش .عصری هم درمانگاه بازه . کیسه سرم و آمپولشو گذاشت رو میز مطب جلوم . گفت پس اینا گرو باشن تا من عصری برگردم !!!

گفتم :  خانم لازم نیست ،الان ببرین با خودتون ، عصری بیارین .

 گفت : وا !!! از کجا معلوم من عصری برگردم ؟!  همیشه یه چیزی  پیش خودت گرو نگه دار ...

برچسب ها: پزشک ، زندان ، طرحی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.