به گفته زیست شناسان و پزشکان تصاویر و اطلاعاتی که ما به دست می آوریم در مغز ما ذخیره می شوند و انسان در موقع نیاز از انها استفاده می کند .مانند یک نوار کاست که اطلاعات بر روی ان ذخیره می شوند . اما اگر اطلاعات ما در مغز ما ذخیره شوند ما به مشکل بزرگی بر می خوریم و آن مشکل این است که سلولهای مغز ما دایما در حال تغییر می باشند و چنانچه گفته شد در طول دوره هفت ساله تمام سلولهای بدن ما عوض می شوند و با عوض شدن واز بین رفتن سلولهای قبلی باید اطلاعات ما هم از بین بروند مانند این که نوار کاست ذرات خود را از دست بدهد اطلاعات آن از بین می رود.
این جا است که این سؤال مهم پیش می آید که چرا اطلاعات ما با از بین رفتن سلولهای مغز ما از بین نمی روند
ایا اطلاعات در جایی غیر از مغز ما ذخیره می شوند ؟ آیا ما بغیر از مغز چیز دیگری داریم که هیچ موقع از بین نمی رود؟
جواب به این سؤال در گرو شناخت صحیح از انسان است . انسانی که حقیقت ثابتی دارد به نام روح وآن هیچ موقع از بین نمی رود .پس باید به این نتیجه رسید اطلاعات و تصاویری که ما به دست می آوریم باید در جایی ذخیره شوند که دچار تغییر نمی شود و از بین نمی رود وآن چیزی نیست به جز روح انسان .
روح انسان همیشگی است و و مثل بدن نیست که دچار نقصان شود بنابر این تمام تصاویر و اطلاعات ما بر روی روح ما ذخیره شده و در موقعی که انسان بخواهد در دسترس او قرار می گیرد .
اینجا یک سؤال باقی میماند و آن این است که نقش مغز چیست ؟
مغز خاصیت اعدادی دارد بعنی کارهای اجزای عصبی نفس انسان را مستعد و آماده می سازد تاتصاویر همراه با همه ویژگیهای فرد معلوم نزد روح ما حاضر شود.
پس دانسته شد که تصاویر و اطلاعات ما در روح ماذخیره می شوند و در واقع با روح ما عجین شده و یکی می شوند . و این یکی شدن روح و اطلاعات می تواند بر روح انسان تأثیر بگذارند . اگر این تصاویر و اطلاعات
تصاویر مستهجن و حرامی باشند بر روح اثر گذاشته وروح با تصویر یکی شده و لطافت خود را از دست می دهد. و هرچه قدر این تصاویر و اطلاعات قبیح و زشت باشند بر روح انسانی تأثیر گذاشته وروح را قبح و زشت می کنند . حتی تا به جایی می رسد که اگر فردی که چشم بصیرت دارد او را ببیند او را عین همان تصاویر مشاهده می کند .
گفته اند شخصی همیشه به خانه یکی از عرفا رفت و آمد داشت و از محضر عارف استفاده می کرد. روزی وارد خانه عارف شد وخدمت عارف سلامی عرض کرد عارف جواب اورا داد اما به او نگاه نکرد و مثل روزهای گذشته او را تحویل نگرفت . آن شخص فهمید که دچار خطایی شده که عارف او را تحویل نمیگیرد . بنابراین موضوع را از عارف پرسید . جواب دادند که من تو را به صورت یک خانمی با وضع بدی میبینم . حقیقت ماجرا چیست ؟
آن مرد شرمنده شد و گفت که در راهی که می آمدم چشمم به خانمی افتاد و نگاه حرامی به او کردم و حال از کرده خود پشیمانم .
این داستان نشان دهنده آن است که هر نگاه حرامی که ما می کنیم . تصاویر آن با روح ما عجین شده و روح ما را آلوده میکند.
از
طرفی دیگر اگر کسی نگاه او نگاه به حلال باشد و اطلاعاتی را که ذخیره می
کند روحانی و معنوی باشد در روح او تأثیر گذاشته و روح او را روحانی می کند
و با روح او عجین می شود و تأیید این مباحث حدیث معروفی است که فرموده اند
اگر فردی در جوانی با قرآن مأنوس باشد قرآن با پوست و گوشت او عجین می
شود. یعنی تمام تصاویر و اطلاعاتی را که ما از قرآن می گیریم با روح ما
ترکیب گشته و روح ما را زنده و روحانی می کنند
نکته :
1- باید مواظب آنچه می بینیم باشیم آیا نگاه حرام است یا حلال
2- مواظب آنچه می خوانیم هم باشیم . درست است که مطالعه خوب است امّا زمانی خوب است که کتاب خوب باشد . کتابهای که منتشر کننده عقاید انحرافی یا داستانها و رمانهای مستحجن هستند کتاب خوب به حساب نمی آیند و خواندن آنها تأثیر منفی بر روح ما می گذارد
ختم کلام:
مواظب دیدن خود باشیم چون هر چه میبینیم با روح ما یکی میشود .