با نقره المپیک برگشته است. سجاد انوشیروانی گفته بود جوری وزنه می زند که اسمش در تاریخ ورزش ایران ثبت شود. او دیروز در تهران بود. روز جمعه نیامده رفته بود کله پاچه فروشی خیابان ستارخان تا یک دل سیر دوپینگ کند ... خانواده اش زودتر رفته بودند تا به افتخارش تدارک یک جشن بزرگ را در اردبیل ببینند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، سجاد هم دیروز بعدازظهر با دست پر رفت. او از یکی دو ساعتی که در کله پاچه فروشی بر او سخت گذشته، شوخی با رقبای المپیکی و خنده هایش قبل از مسابقه و رقابت با بهداد گفت. این را هم گفت که اگر زمان کم نمی آورد رقابتش با بهداد به جاهای باریک می کشید. گفتگوی او با تماشا خواندنی است.

آقای انوشیروانی رسیدن بخیر، مدال نقره المپیک چطور بود؟

- تا آخر عمر به خاطر این موفقیت، خدا را شکر می کنم.

بقیه بچه ها رفته اند شهرهایشان، شما هنوز تهران هستید؟


- دو ساعت دیگه می روم اردبیل. پدر و مادرم با همسر و خانواده اش آمده بودند تهران برای استقبال. آنها رفتند که کارها را انجام بدهند. قرار است من هم امروز (شنبه) برم.

مثل اینکه خیلی دلتنگ شده اید؟

- بالاخره متاهلی است و این دلتنگی ها هم هست.

منظورم یک چیز دیگر بود، اینکه نیامده رفته اید کله پاچه فروشی و ...

- (بعد از کلی خندیدن) اینها را کی گفته به شما.

این جور خبرها زود می رسد. واقعا خیلی دلتنگ کله پاچه شده بودید؟


- در این مدت گرسنه مانده بودیم. نه تو هواپیما نه آنجا که بودیم، درست غذا نخوردیم. فقط همین جوری یک چیزی می خوردیم که سیر بشویم. من خودم حساسم و مزه غذا برایم خیلی مهم است. غذای آنها خیلی به مذاق من سازگار نیست. آش دوغ اردبیل و کوفته تبریزی دست پخت مادر من کجا و استیک گوشت آنجا کجا. زمین تا آسمان فرقش است. 8، 7 روز انرژی مان خالی شد، گفتیم بریم از کله پاچه انرژی بگیریم.

می گویند پاتوق تان همین گله پاچه فروشی است؟

- تهران که هستم با دوستان هفته ای یکی دو بار می روم.

آقا مواظب سلامتی ات که هستی؟


- حواسمان هست. وقتی تمرین داریم این کارها را می کنیم.

اینکه سجاد انوشیروانی را همه می شناسند و همیشه تو چشم هستید، خوب است یا بد. اذیت نمی شوید؟

- وقتی پیش مردم هستم اصلا اذیت نمی شوم. من عاشق مردمم و این کاری هم که در المپیک کردم به خاطر آنها بود. وقتی ما را می بینند خوشحال می شوند. این خوب است، اما وقتی پای خوردن وسط هست فرق می کند. دیروز خیلی خجالت کشیدم. نتوانستم درست و حسابی بخورم. همه نگاهت می کنند. می آیند امضا می گیرند ازت. معذب می شوی و لقمه از گلویت پایین نمی رود.

از وزنه زدن هم سخت تر است؟


- واقعا سخت تر است. همینطور عرق از پیشانی ام می ریخت. دوستم می گفت چرا اینقدر خجالت می کشی. گفتم بابا این همه چشم دارند من را نگاه می کنند. وقتی خوردن باشد، خجالت می کشم. کسی که وزنه بردار است خوردنش با بقیه فرق دارد.

قبل از رفتن گفته بودید که المپیک مثل همه مسابقه هاست. واقعا همینطور بود که فکر می کردی؟

- من از شما سوال می کنم. وزنه زدن های من ثابت کرد که فرقی نداشت؟

سجاد انوشیروانی بین آن همه وزنه بردار خیلی با روحیه می آمد روی تخته و وزنه می زد. این خیلی به تماشاچی هم روحیه می دهد. خودت هم کارت را انجام می دادی.

- المپیک میدان بزرگی است اما قرار نیست به خاطر یک استرس ببازم. من قبل از مسابقه با کیانوش می گفتم و می خندیدم. آقای باقری می گفت از وزنه زدنت مطمئنم اما یک کم حواست را به مسابقه جمع کن. حریفان استرس داشتند. با این کارها می خواستم بگویم خیلی آماده ام (با خنده). به آقای باقری می گفتم ذوق گرفتن مدال دارم.

واکنش رقبایت به این کارهای تو چی بود، مثلا همین آلبگوف روس؟
- همه نگاه می کردند. اشاره می کردند و می گفتند خیلی ok هستی. من قبل رفتن، حریفانم را بالا پایین کرده بودم. نه اینکه استرس داشته باشم. می دانستم مثلا آلبگف در دو ضرب ضعیف است یا اشتاینر در یکضرب تا 200 نمی آید. در شرایطی بودم که خودم را در حد رقابت با بهداد هم گذاشته بودم. حتی به این فکر می کردم که حریفانم وقتی حرکت اول و دوم را زدند با بهداد رقابت کنم. واقعا فکرم را گذاشته بودم روی 251 کیلوگرم.

سر حرکت آخر به نظر می رسید می توانستی 251 کیلوگرم را مهار کنی، اما انگار قرار بود بهداد اول شود و تو دوم.

- وقتی پشت صحنه بودم و آلبگف وزنه زد و نقره من قطعی شد، خوشحالی کردم اما همه چیز برای من تمام نشده بود. آقای باقری فکر می کرد من نمی خواهم وزنه بزنم. وزنه را گرفته بودند. حواسمان نبود. به من گفت می خواهی وزنه بزنی. گفتم آره. گفت فقط 35 ثانیه وقت داری. تا زانوبند و کمربندم را ببندم و بیایم روی تخته، 7 ثانیه گذشت.

اگر دقت کرده باشید در همه حرکت ها وقتی من دستم روی میله بود تایم را داشتم اما سر این حرکت وقت کم آوردم. هماهنگی بدنی نداشتم و نتوانستم هماهنگی عصبی – عضلانی را درست به وجود بیاورم. سنگین بلند شدم وگرنه بزن وزنه 251 کیلوگرم بودم و توانایی اش را داشتم.



آن وقت شرایط مسابقه هم عوض می شد. شاید هم تو می توانستی طلا بگیری؟

- اگر آن وزنه را می زدم، مساوی می کردیم. آن وقت بهداد باید با وزنه بالای 253، 254 من را می گرفت.

در یکضرب حق تو بیشتر از 202 بود؟

- توانایی من در یکضرب زیر 210 نبود اما در حرکت دوم که ضربه زدم، دستم باز شد و وزنه کج آمد وگرنه می توانستم حریفانم را بگیرم.

بهداد بعد از مسابقه گفته بود که تو با وزنه زدن هایت کمکش کرده ای؟


- هدف من و بهداد این است که به هم کمک کنیم. یک جوری وزنه بزنیم که حریفان را بیندازیم به جان هم و گولشان بزنیم. همه جا هم گفته ام که به همان اندازه که از مدال نقره خودم خوشحال شدم، برای مدال طلای بهداد هم خوشحالی کردم.

برای همه آنهایی که زحمت می کشند و ثمره اش را می گیرند هم در بقیه رشته ها خوشحالم و تبریک می گویم. در بعضی رشته ها هم که حریفان یک سر و گردن از ما بالاتر هستند، علت هم دارد. اینکه مدیریت و مربیگری ما در آن رشته ضعیف است.

درباره عملکرد بقیه بچه ها نظرت چیست. مثلا همین کیانوش که سر مسابقه ات پشت صحنه بود و سعید محمدپور که همشهری شماست و رقابت سختی با حریفانش داشت.

- کیانوش که طلا نگرفت کلاه رفت سرش. او صددرصد یک سر و گردن بالاتر از حریفانش بود اما جو مسابقه کیانوش را ترساند. اگر او 20 درصد جدیت تمریناتش را سر وزنه 214 کیلوگرم داشت، مطمئنا طلا می گرفت. حریف لهستانی حقش طلا نبود اما قسمت او بود.

درباره سعید هم باید بگویم که از بدشانسی سعید دو سه حریفش فوق آماده بودند. وزنه هایی که زدند، غیرقابل تصور بود. سعید با سن و تجربه کمش مطمئن و جدی وزنه زد. واقعا در یکضرب کار بزرگی کرد. سعید وزنه ای را که در تمرین نزده بود، به راحتی در المپیک زد. من می گویم سعید بدشانس ترین نفر کاروان ورزشی ایران بود.

یک سوال دیگر هم داشتم.

- یک ساعت به ما وقت بدهید که سوغاتی هم بگیریم.



مگر از لندن سوغاتی نیاورده اید؟


- بعد از مسابقه یک روز من و بهداد رفتیم بیرون و خرید کردیم.

معلوم است هر دو شما که متاهل هستید هر جوری شده باید دست پر بروید وگرنه ...

- همسران ما واقعا فداکاری می کنند. من در هفت ماه فقط سه روز همسرم را دیده ام. این ظلم است. باید یک جوری از دلشان دربیاوریم.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار