به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،روزه گرفتن در تابستان خیلی سخت است. به خاطر روزهای بلندش. نه به خاطر ۱۶ ساعت غذا نخوردن؛ که آدم بعد از چند روز عادت میکند. بیشتر به خاطر تشنگی. که امان آدم را میبُرد. وقتی رفتهای بیرون و زیر آفتاب هم راه رفتهای. دیگر از ساعت ۳ آنقدر تشنهای که بیحال میشوی. حس میکنی تمام اعماء و احشاء توی بدنت، دارند ذوب میشوند. دستت را که میگیری زیر آب سرد؛ تازه میفهمی چقدر از درون داغی. گرما از سلولهای پوستت میزند بیرون. سر درد هم مزید بر علت میشود. کارهایت هم مانده و بیتابی برای آب خوردن توی دلت است. منتظری اذان شود که فقط آن شربت آبلیمو را سربکشی. که از نیم ساعت پیش با یک عالم یخ و آب سرد درست کردهای. بدون توجه به امر و نهی دکترها و حتی مکروه و مستحب بودن با چه باز کردن روزه.
اینجور وقتها، کار سادهای است که بروی در دستشویی، شیر آب را باز کنی و کلی آب را با لذت بخوری. هیچ کس هم نمیفهمد. یا توی حمام فقط کافی است کمی دهنت را باز کنی، تا از این همه عذاب راحت شوی. اما چرا این کار را نمیکنی؟ برای بعضیها حتی فکرش هم به ذهنشان نمیرسد. برای بعضیها وسوسهاش میآید، اما استغفرالهی میگویند و تشنگی را تحمل میکنند. دربارۀ آدمهایی که ممکن است از خودشان فتوا صادر کنند که آب خوردن در این حد از تشنگی اشکالی ندارد، حرفی نمیزنم! منظورم دو دستۀ اول است. آنهایی که دین را با جریان روشنفکری دینی قبول ندارند. چی باعث میشود که یک آدمی این همه خودش را کنترل کند؟
توی ادبیات علوم تربیتی به این شکل از کنترل میگویند ارزشیابی درونی. در مقابل ارزشیابی بیرونی. هیچ کس بالای سرت نایستاده که در دستشویی آب نخوری. خودت نمیخوری. خودت روزهات را محاسبه میکنی و خودت از خودت راضی هستی یا ناراضی. خودت میفهمی در یک ماه چه تغییری در درونت به وجود آمده. خودت از خودت انتظار داری. خودت دوست داری روزه بگیری.
حالا این را مقایسه کنید با سیستم ارزشیابی بیرونی که چقدر هم توی آموزش و پرورش ما رایج است. درس خواندن برای نمره؛ با چماق معلم بالای سرت. با تنبیه و نمره منفی و غیبت و دعوا و دفتر مدرسه و ناظم و کمیته انظباطی و الخ.
نمیخواهم بگویم نباید اینها باشد، میخواهم بگویم خدا وقتی روزه را واجب کرد، خیلی به انسان اعتماد داشت. چیزی که ما به هم نداریم. به این خاطر هی یک معلمی و استادی و ناظمی و نمرهای را میگذاریم بالا سر دانشآموز و دانشجو. یک حراستی را بالا سر کارمند. خدا وقتی گفت برای من روزه بگیرید، گرفتن و نگرفتن را گذاشت به عهدۀ خود آدم. تبعاتش و نتیجهاش را هم به عهدۀ خودش گذاشت. این اعتماد خدا به انسان را نشان میدهد. حالا ما توی سیستم آموزشیمان چه کار کردهایم؟ آنقدر بچه را کنترل بیرونی میکنیم، آنقدر انظباط را بهش تحمیل میکنیم؛ که اصلا یادش میرود که میتواند خیلی از کارها را برای خودش انجام دهد. یادش میرود مدرسه و درس و دانشگاه، برای کمال خودش است. آن وقت چه انتظاری داریم که این بچه بتواند فکر کند. بتواند تصمیم بگیرد. بتواند عمل کند، بدون آقا بالاسر!