رژیم سیاسی که در منطقه ی قدس شریف تاسیس شد و نام «اسرائیل» را بر خود نهاد؛ از منظر «هویت» و «مشروعیت» با چالش هایی اساسی رو به روست، این پرسش ها، تنها از منظری تاریخی نیست که چگونه این رژیم شکل یافت، بلکه از دریچه ای عینی هم با معضلات هویتی رو به روست.به برخی از این نکات اشاره می شود:
1. اسرائیل پس از اعلام موجودیت، خود را کشور یهودیان خواند و قانون بازگشت را در سال 1950 تصویب کرد که به محض مهاجرت هر یهودی به اسرائیل، امتیاز شهروندی به او داده شود.
با این رویکرد، اسرائیل خود را با تفسیر رائج دولت – ملت های نوین که جمعیت را یکی از ارکان می داند، فاصله گرفت و ضمن ترغیب یهودیان به مهاجرت، یهودی مهاجر به آن سرزمین را، «شهروند بالقوه» کشورش تلقی کرد. با این مبنای سیاسی، مساله های جدیدی در فرا راه آن پدید آمد و این مسائل، ادامه دارد:
نخست آن که یهودی چه کسی است؟
جریان های مختلف یهودی، تفسیر یکسانی از آن ندارند. در اسرائیل، تفسیر و اجرای رسمی آن بر عهده ی ارتدکس های یهودی گذارده شده و شوراهای دینی متکفّل تشخیص هوّیت یهودی شده اند و آنان معیار یهودیت را آن دانسته اند که کسی که از مادر یهودی متولد شده باشد و یا طبق آئین «هلاخا» به آئین یهود گرویده باشد. طبق این تفسیر، کسی که مادرش یهودی باشد هر چند خود او از آن مذهب فاصله گرفته باشد، هم چنان یهودی محسوب می شود!!
از طرفی، عده ای از گروه یهودیان خارج می شود، آنان که بر طبق آئین «هلاخا» به یهودیت نپیوسته باشند، بدین گونه این تفسیر از یهودیت، که با دیدگاه یهودیان ارتدکس اسرائیل تنظیم شده است، در چالش جدی با نظریه های دیگر در باب یهودی بودن، قرار می گیرد: مثلاً یهودیان هند که عهد عتیق را قبول دارند اما تلمود را قبول ندارند و یا دیدگاه های مخالف دیگر.
نکته ی دوّم، که در تعارضات هویتی اسرائیل موثر است، تفاوت های فاحش فرهنگی – تاریخی یهودیان آن است. هم اکنون یهودیان اسرائیل، از بیش از صد ملت و از چند گروه اصلی تشکیل شده اند؛ یهودیان اروپای شرقی که «اشکنازی» هایند، یهودیان خاورمیانه ای که «سفاردی» ها نامیده می شوند، یهودیان اروپای غربی و آمریکای شمالی و بالاخره، یهودیان «صابرایی» که متولّدان اسرائیل هستند.
گروه های چهار گانه فوق یهودی، با تاریخ و فرهنگ های متفاوتند که تنها در طول چند دهه، گرد یکدیگر آمده اند و در نتیجه چالش های هویت را در ارتباطات داشته و کار «ملت سازی» را در این رژیم، با دشواری مواجه ساخته اند.
2. تفسیر رژیم اسرائیل از «سرزمین» نیز تفسیری مبهم و متعارض است و همین نکته، چالش مهم دیگری در فرا راه هویت این رژیم بوده و هست. آیا سرزمین اسرائیل، همان منطقه ای است که در توافق با بریتانیا در اختیار آنان قرار داده شد؟ یا سرزمین اسرائیل، همان «ارض موعود»درکتاب مقدس است؟ و در فرض اخیر، تفسیر از «ارض موعود» چیست؟
در کتاب مقدس یهودیان، سه تعریف از آن وجود دارد:
اول: از رود نیل مصر تا فرات (که مبنای عقیده ی یهودیان ارتدکس از قرن 19 به بعد است). این تفسیر مبتنی بر آیه ای از «سفر پیدایش» است.
دوم: مرزهای کنعان از کوه حور در شمال تا رود مصر در جنوب (که مبتنی بر آیه ای از سفر تثنیه است)
سوم: تعاریف هلاخایی و میشنایی از مرز ها که ناظر به مقطع پس از بازگشت یهودیان از بابل به فلسطین است یعنی از دان تا بئر شبع. تفاسیر فوق، که دامنه ای متغیر را در «معنای سرزمین» ایجاد می کنند، طبعاً می تواند نقش بسیار متفاوت در «سرزمین» به عنوان جزء مقوّم هویت ملی آن کشور داشته باشند.
در طول دوران موجودیت اسرائیل تا کنون، تفسیر های مختلف فوق، مدافعانی را داشته و داردوموجب منازعات درونی بوده است از جمله تندرو هایی که «اسحاق رابین» نخست وزیر وقت اسرائیل را در1995م به قتل رساندند و 1500 خاخام که او را نفرین کردند، با این برداشت بودند که او در مذاکرات با واگذاری اراضی به دولت خود مختار فلسطینی، در حقیقت از «ارض موعود» عقب نشینی کرده است!
3. رابطه رژیم اسرائیل با «دین و شریعت یهود» از دیگر چالش های هویت و مشروعیت آن است، این کشور، با شعار کشور یهودی و نمایندگی ملت یهود جهان پا به عرصه ی وجود نهاد و لذا در قالب یک رژیم قومی – دینی تفسیر شد و می شود. این تصویر، موجب شده است که تعارضات جدی میان جریان «سکولار» و «دینی» در رژیم به وجود بیاید، زیرا جریان های دینی و متدینان رعایت دقیق قوانین شرعی را از رژیم می طلبند، قوانینی چون: تعطیلی کامل روز شنبه (حتی تعطیلی مراکزی مثل صدا و سیما و مراکز مشابه)، ممنوعیت کامل غذای حرام (عرضه و پرورش گوشت خوک و ...) ممنوعیت کاوش های باستان شناسانه در گورستان ها و معابد یهودی، منع ازدواج با زنان غیر یهودی و صد ها قانون دینی دیگر. اما در این میان سکولارهای رژیم اسرائیل، چونان مقرراتی را پذیرا نیستند و یا در برابر آن مقاومت می کنند.
4. آموزش رسمی کشور، با «دین» چه نسبتی را باید بر قرار کنند؟ همان گونه که یاد شد، تصویر احزاب دینی و متدینان از کشور یهودی، آن است که سهم قابل توجهی را باید معطوف به آموزش های دینی دانست، هم چنین مراکز آموزش خاص دینی در اسرائیل، باید از تقویت جدی حکومت برخوردار باشند و بودجه های مناسبی از رژیم در اختیار این آموزشکده ها قرار گیرد.
جریان های غیر دینی و یا سکولار اسرائیل، چونان نگرشی را ندارند و یا کم تر دارند. هر چند نفوذ احزاب دینی، هم اکنون موجب آن است که مثلاً دانش آموزان اسرائیلی، در ظرف 8 سال 1500 ساعت را باید به آموزش های میشنا، تنخ و تلمود اختصاص دهند ولی اختلافات در حجم وگستره آموزشهای مذهبی ومیزان حمایت ازآن ادامه دارد
5. رژیم اسرائیل، می خواهد دو چهره ی «دموکراسی» و «حکومت قومی – یهودی» را با هم حفظ کند. این ترکیب سازی، چالش دیگری را برای هویت آن ایجاد کرده است. از یک سو برای حفظ و توسعه قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قوم یهود ، مظلومیت مسلمانان فلسطینی در دهه های متوالی رخ نمایاند و ادامه یافت. (ر.ک یادداشت هم غزه هم لبنان) و از سوی دیگر رنگ و لعاب هایی از دموکراسی چون انتخابات، احزاب، مطبوعات و ... هم حضور بارزی دارد.
***
موارد پیشین و مواردی دیگر، گوشه ای از «مشکلات هویتی – مشروعیتی رژیم اسرائیل» است. چالش هایی که موجب شده است که این رژیم، از همان سال 1948 تا کنون، امکان تدوین قانون اساسی برای خود را پیدا نکند، چه این که مجادلات مبنایی – که به برخی ازآن اشاره شد و نکات دیگر – مانع وفاق برای تدوین و تصویب آن بود و در نتیجه به جای قانون اساسی، به سوی تدوین پاره ای از «قانون های مبنایی» رو آوردند، این رویکرد، گر چه از پاره ای از مشکلات اجرایی آنان کاست، اما هم چنان نشانگر آن است که این رژیم، فاقد نگرش متوافق و قابل ارائه به عنوان یک رژیم سیاسی است. به نظرمی رسدکه تنها امواج بیداری اسلامی نیست که اسرائیل رابه هراس می افکند؛ چه این که گسل های درونی این رژیم نیز چندان هست که آن را چونان آتشفشانی نیمه خاموش بنمایدکه می تواندهرلحظه گدازه هایش از آن برون ریزد وشبح عزرائیل در ولایت اسرائیل؛ سایه بگستراند.