بر آنیم تا در این مجال، قطعاتی کوتاه و بلند از کتاب وحی را با نگاهی به بازتاب آن در ادب پارسی، پیشکش طالبان حق و جوینگان حقیقت کنیم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،


آیه 86سوره نساء

إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَکَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً

همانا خداوند نمی بخشد آن کس را که به او شرک آورد و هرگناه دیگر غیر از این را برای هر که بخواهد می بخشد و آنکس که به خدا شرک آورد بسیار از درگاه رحمت الهی دور شده است.

*بشارتی رسیدم از کوی دوست  که دوست دل رسد به گیسوی دوست
الهی قمشه ای

*این بشارت، مژده بخشیدن همه گناهان است، بی شفاعت توبه، زیرا خداوند می فرماید که شرک را نمی بخشد و هر چه غیر از آن است می آمرزد و بدیهی است که اگر مقصود آمرزش با توبه باشد شرک را نیز شامل می شود. تنها نقطه نگرانی در آیه این است که فرموده است گناهان را برای هر کس که خدا بخواهد می بخشد و این نیز لطف الهی است تا هر کس بیندیشد که ممکن است مشمول نظر الهی قرار نگیرد و گناهانش بخشوده نشود پس بهتر آن است که توبه کند و به درگاه خدا باز گردد.

*اما شرک نیز چنان گناهی است که در معنی وسیع همه گناهان را در بر می گیرد، زیرا شریک قائل شدن برای حق میل کردن به ناحق است و آن سرچشمه همه ظلمها و گناهان است، زیرا آدمیان برای رسیدن به مقصودها به جای آنکه از حق و حقیقت مدد جویند متوسل به دروغ و تجاوز و خدعه و نیرنگ می شوند و اینها برای خدا شریک قائل شدن برای خداست.
*می بینیم که بخش اعظم ظلم ها از همین نوع شرک عملی است و هر فسادی در جهان هست با کمک گرفتن از نیروهای شیطانی و اهرمنی است، پس اگر کسی از شرک توبه کند به حقیقت از همه گناهان نیز توبه کرده است.

گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود  تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود(حافظ)
*در ادب پارسی اصل شرک همان خودپرستی است:

روی از خدا به هر چه کنی شرک مطلق است  توحید محض کز همه رو در خدا کنیم(سعدی)
پیراهن خلاف به دست مراجعت   یکتا کنیم و پشت به عبادت دو تا کنیم(سعدی)

*با دو قبله در ره توحید نتوان زد قدم  یا رضای دوست باید یا رضای خویشتن
سوی آن حضرت نپوید هیچ دل با آرزو با چنین گلرخ نخسبد هیچ کس با پیرهن(سنایی)

*پیراهن همان نفسانیت و انیت و فرعونیت ماست که سرچشمه همه گناهان است و باید آن را برای معاشقه با آن معشوق مطلق از تن به در آورد.

پیرهن می بدَرَم دمبدم از غایت شوق     که وجودم همه او گشت و «من این پیرهنم» (سعدی)
من شدم عریان ز تن، او از خیال می خرامم در نهایت الوصال(مثنوی)



برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید

برچسب ها: خداوند ، الهی ، نگرانی ، قران
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار