به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، هیجدهم شهریور ماه یعنی امروز سالمرگ جلال آل احمد نویسنده، روشنفکر و
روزنامه نگار ایرانی است مردی که نخواست از سنت های رایج دورانش پیروی کند و
نکرد؛ چنانچه از منزل آیت اللهی بیرون آمد و به حزب توده پیوست و روشنفکر
شد و در اوج روشنفکری و در حالی که در قله ایستاده بود به میراث روشنفکری
بعد از مشروطه پشت کرد و به خانه آیت اللهی در آمد.
جلال در هیچ قالبی نمی گنجد؛ درست است اما هر چه که هست خود فروشی نمی کند! این را به معدود شاگردانش هم یاد داد.
آنچه
در ادامه می خوانید نگاهی است به روایت ساواک از "جلال آل احمد"، سازمان
اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی که خودش برای مرگ جلال متهم است؛ اتهامی که
هرگز مخدومه نشد
● نام: جلال
● شهرت ـ لقب: آلاحمد
● نام و شهرت پدر: حاج سیداحمد طالقانی (مرحوم)
● نام مادر: امینه
● شغل و رتبه: دبیر ـ رتبه 8
● محل سكونت با ذكر شماره تلفن: تجریش ـ آخر كوچه فردوسی تلفن 83848
● خانه مسكونی شخصی است یا اجارهای (در صورت دوم میزان اجاره): زمین خانه وقفی است و هواییاش متعلق به من و زنم.
● مذهب: مسلمان
● دوستان و معاشرین نزدیك وی: انواع مختلف خلقالله: همسایگان، معلمها، فرهنگیها و اهل قلم.
● وضع مزاجی: چندان تعریفی ندارد.
● اعتیادات: فقط سیگاری هستم
● دوستان و معاشرین نزدیك شما: سؤال تكرار شده.
● وضع مزاجی شما: چرا سؤال تكرار شده؟
● تألیفات، مقالات و نشریات خود را نام ببرید: یك لیست است و اینجا جا نمیگیرد.
● آثار علمی و هنری شما: ایضاً
اوقات بیكاری خود را چگونه میگذرانید؟ میخوانم، مینویسم و انبار میكنم!
◊◊◊
زمستان
سال 1379 برای اولین بار مجموعهای از اسناد سازمان اطلاعات و امنیت رژیم
پهلوی ـ ساواك ـ كه با موضوع جلال آل احمد جمعآوری شده بود به همت مركز
بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات منتشر شد. اسنادی كه شاید قرار نبود
هیچگاه در دسترس عموم قرار گیرد و تنها جنبه اطلاعرسانی از فضای فرهنگی و
سیاسی جامعه برای مردان رژیم شاه داشت.
جلال از نگاه اسناد ساواك چهره
ویژهای از لحاظ افكار و عقاید و آثارش دارد و از آنجا كه "این اسناد جنبه
امنیتی و اطلاعاتی داشته است تا آنجایی كه مأمور ساواك شعور و درك و آگاهی
داشته از ضریب صحت بالایی برخوردار است". این مطلبی است كه آقای قاسم
تبریزی ـ از كارشناسان جمعآوری و تدوین اسناد ساواك ـ در اینباره بیان
كرده است.
اولین سندی كه در مجموعه اسناد و درباره جلال آل احمد درج
شده است مربوط به تاریخ 30 مهرماه 1331 بوده و پس از آن تا مهرماه سال 41
یعنی 10 سال بعد، تنها 5 مورد سند میتوان در این مجموعه دید. تبریزی
درباره سیر جمعآوری این اسناد میگوید:
"سیر اسناد تا سال 45 حالت
حساسیت دارد، اما از سال 45 این حساسیت تبدیل به یك سوژه خاص میشود. ساواك
چهار نوع بررسی داشت. یكی اینكه بهطور اتفاقی برای كسی تشكیل پرونده
میداد؛ یك اعلامیه، یا یك نامه و یا یك مقاله پیدا میكرد و این میشد یك
سند برای تشكیل پرونده.
دوم ارتباط فرد مورد نظر با افراد مشكوكی بود كه
از نظر ساواك حساس بودند مثلاً اینكه این فرد با فلانی ارتباط دارد؛ بررسی
شود كه این فرد كیست ارتباطش چقدر است و تأثیر این ارتباط چقدر بوده است، و
سوم در صورتی بود كه گزارشهایی درباره فرد رسیده باشد؛ اینجاست كه ساواك
حساس شده و ضریب حساسیت بالا میرود. تلفن را مدتی كنترل میكردند، نامهها
را كنترل میكردند، چند نفر را هم كنارش میگذاشتند.
مرحله آخر و
دسته چهارم كسانی بودند كه برای ساواك بهعنوان افراد خطرناك طرح میشدند
یك معضل امنیتی بودند یك مشكل سیاسی بودند، یا ممكن بود كه باعث نقض امنیت
اجتماعی شوند.
جلال از اواخر 46 برای ساواك بهعنوان یك سوژه خاص طرح
شد. تلفنش كنترل میشد، میكروفنهایی در خانهاش جاسازی میكنند و دستگاه
شنود كار میگذارند. چند منبع هم در كنار جلال قرار میدهند كه اخبار را از
خصوصیترین وضعیتهای او برای ساواك تأمین كنند كه البته لازم است روزی نام
این منابع هم افشا شود و البته تعقیب و مراقبت هم به این مجموعه اضافه شد،
كه جلال چه زمانی و با چه كسی ملاقات كرده است، یا به منزل چه كسی رفته
وضعیت جلال به این صورت است تا آغاز جنگ اعراب و اسرائیل كه جلال مقالهای
برای روزنامه دنیای جدید مینویسد".
آنچه جلال در سال 46 بهعنوان
مقالهای ضد اسرائیل در روزنامه "دنیای جدید" منتشر میكند در نوع تحلیل
شباهتهای بسیاری با اعلامیه امام (ره) كه در همان سال منتشر شد دارد. به
هرحال چه ارتباطی بین این اعلامیه و مقاله جلال وجود داشته باشد و چه نه،
این مقاله بازتابهای وسیعی را بهدنبال دارد،تا جایی كه بر اساس پاورقی شمس
آل احمد بر كتاب ولایت عزرائیل این مقاله بهصورت مستقل در سال 47 با نام
"اسرائیل عامل امپریالیسم" توسط جمعی از طلاب منتشر میشود.
از طرفی جلال پس از چاپ مقاله بلافاصله به ساواك احضار می شود:
«
به دنبال چاپ مقالهای به قلم نامبرده بالا در روزنامه دنیای جدید پیرامون
جنگ اعراب و اسرائیل و درج مطالبی غیر واقعی در زمینه نقش ایران و نفت
ایران مقدر فرمودند كه احضار و ضمن مصاحبه به او تذكر داده شود كه در
نوشتههایش رعایت مصالح و منافع مملكت را كرده و منبعد از درج اینگونه
مسائل تحریكآمیز خودداری نماید: نامبرده در پاسخ مطالب مشروحی بیان كرد كه
خلاصه آن به شرح ذیل است:
"بهعنوان یك نویسنده و ایرانی روز نزدیكی را پیشبینی میكنم كه جهودكشی در خاورمیانه آغاز میشود.
بنابراین
باید بهعنوان یك ایرانی به جهانیان اعلام كنم كه ملت ایران با روش كنونی
دولت خود در قبال اسرائیل موافق نیست و حساب دولت از مردم جدا است. چه روزی
كه جهودكشی شروع شود بهطوریكه بهائیكشی هم شروع خواهد شد باید روزنه
نجاتی برای مردم ایران وجود داشته باشد. زیرا حیات امپریالیستهای غرب در
گرو نفت خاورمیانه است و اگر یكماه نفت به آنها نرسد ناگزیرند به
خواستههای اعراب تن دهند و آنوقت دست از حمایت اسرائیل برخواهند داشت و
این ساخته استعمار آماج انتقام و احقاق حق اعراب قرار خواهد گرفت."»
تبریزی در توضیح این سند به مخالفت و تهدید بهائیها اشاره میكند:
«باید
توجه كرد قشر دومی كه مورد مخالفت جلال قرار میگیرند بهائیها هستند؛ آن
هم درست در زمانیكه حضور پررنگی در اركان قدرت و دولت دارند؛ دكتر ایادی ـ
پزشك شاه ـ ، فرخ روپارسای ـ نماینده مجلس ـ ، منصور روحانی ـ وزیر
كشاورزی دولت ـ هویدا و سرلشكر سمیعی همگی بهایی بودند.»
بازجویی جلال در ساواك به اتمام میرسد در حالی كه بازجو در نظریه خود درباره جلال چنین نوشته است :
«
همانطور كه قبلاً به استحضار رسیده جلال آل احمد مقداری تحت تأثیر
خودخواهی و خودپسندی و تمجید دیگران و مقدار بیشتری تحت تأثیر عقدهها و
سرخوردگیهای شخصی و اجتماعی خود عنصری است بدبین، عصبی و ناراحت...»
پس
از احضار جلال به ساواك یك سند دیگر در اسناد ساواك مربوط به جلال وجود
دارد؛ در تاریخ29 /12/ 46 گزارشی تنظیم میشود كه طی آن از جلال بهعنوان
نویسندهای كه همیشه از دولت انتقاد میكند و با رژیم مخالف است و در
نوشتههایش همواره بر ضد وضع كنونی مملكت مطالبی مینویسد یاد میشود.
تبریزی سیر گزارشها و اسناد ساواك را از آغاز سال 47 اینگونه پی میگیرد:
«
سیر اسناد در سال 47 شدت پیدا كرده و حساسیت ساواك بیشتر میشود. مقدّم ـ
مدیر كل اداره سوم ساواك ـ نامهای كه اعمال و رفتار جلال را توسط منابع
موجود كماكان تحت مراقبت قرار دهند.
پنج روز بعد ثابتی ـ رئیس اداره یكم
عملیات و بررسی ساواك ـ اعلام میكند كه جلال با داشتن سوابق سوء صلاحیت،
حق تدریس در مؤسسات عالی كشور را ندارد. یعنی محرومیت از هرگونه تدریس در
هر جایی. فردای آن روز گزارشی به ساواك میرسد كه جلال با آیتالله طالقانی
تماس گرفته و با هم صحبت كردهاند؟ جلال گفته است در رابطه با موضوعی (كه
برای ساواك هم روشن نبوده) خواستم خدمتتان برسم و موضوع را بیان كنم. سه
روز بعد یعنی 11/3/47 آیتالله طالقانی طی تماسی با مهندس كتیرایی در مورد
جلال آل احمد صحبت میكند ولی موضوع سربسته است. چهار روز بعد ساواك دستور
میدهد كه بررسی كنید آیا جلال با امام ارتباط دارد.»
دوم خردادماه سال
47 نامهای با امضا و خط جلال آل احمد در منزل امام كشف میشود كه حساسیت
ساواك را نسبت به ارتباط جلال با نهضت امام خمینی بیشتر میكند. جلسات،
ارتباطات و مقالات جلال در سالهای گذشته باعث میشود تا ساواك برای دور
كردن این روشنفكر نافرمان از فضای سیاسی ایران به چارهاندیشی افتد و از
تمام امكانات موجود مدد گیرد:
« احسان نراقی یكی از مشاوران مورد وثوق
ساواك بهشمار میآمد ـ هرچند نه بهعنوان تنها مشاور ـ با اینحال از زمان
تیمسار بختیار تا پایان رژیم شاه نراقی مشاورههایی به ساواك میداد.
ساواك
در فكر این بود كه جلال را از حالت عصیان و مبارزه خارج كند. احسان نراقی
یك مؤسسه تحقیقات علوم اجتماعی داشت كه آنجا مخزن مركز تحقیقات ساواك بوده
است و برای ساواك جمعآوری اطلاعات میكرد. نراقی روزی سیمین دانشور را
دعوت كرده و میگوید ما یك تحقیقاتی راجع به افغانستان داریم. شما بروید
افغانستان و این تحقیقات را انجام دهید.»
با وجود اصرار نراقی و
زمینهسازی ساواك این سفر انجام نشده و جلال به افغانستان نمیرود با این
حال به نظر میرسد كل جریان ناشی از سادهانگاری مسئولان ساواك در مورد
اندیشهها و شخصیت جلال آل احمد باشد.
سیر وقایع و گزارشهای رسیده به ساواك حساسیتها را نسبت به ارتباطهای وی با نیروهای مذهبی ـ انقلابی بیش از پیش برمیانگیزد:
"شهریور
47 مأمور ساواك گزارش میدهد كه رساله جدید امام در نجف در منزل جلال پیدا
شده است، در تاریخ 7/1 یعنی 4 روز بعد ساواك تلاش میكند كشف كند بین جلال
و امام ارتباطی وجود دارد یا نه؟ بهخصوص اینكه ساواك از سال 40 یعنی از
زمانیكه جلال "غربزدگی" را نوشته است بهدنبال این ارتباط میگردد.
سه
روز بعد یعنی در تاریخ 7/4 گزارشی تنظیم میشود كه خبر از وجود همان رساله
انقلابی امام (اما اینبار بهصورت تكثیرنشده) در منزل جلال میدهد و
اینبار ساواك دستور میدهد تا طی تحقیقاتی مشخص شود چهكسی وظیفه توزیع و
تكثیر این رساله را بر عهده داشته است و آیا جلال نیز در این امر دخالتی
داشته، یا خیر.
مراقبتها بیشتر میشود. رهبر عملیاتی كه جلال سوژه آن
بود میگوید: آل احمد بهنحو چشمگیری روحانیون مخالف را یاری میكند
بهویژه در رابطه با [امام] خمینی. سوابقی هم دالّ بر ارتباط جلال با امام
ذكر میكند و دوباره مأمور بالاتر یعنی مدیر كل مینویسد كه سوابق را برای
ما بفرستید".
پنجم بهمن ماه سال 47 گزارشی به ساواك میرسد كه حاوی
مطالبی است كه جلال در گفتوگو با یك خبرنگار مصری درباره ادبیات و فرهنگ و
سیاست در ایران گفته و در آن به نقد و تحلیل وضع موجود پرداخته است. اما
از اواخر سال 47 و چندی پس از انتشار سند اخیر عرصه بر جلال بهشدت تنگ
میشود. جو پلیسی، كنترل منزل، تعقیب و مراقبت دائمی، كنترل تلفن و حتی
ورود پنهان به منزل جلال و نصب دستگاه شنود در كنار كنترل مراجعان و
ملاقاتكنندگان با وی در منزل و محل كار از اقدامات ساواك در رابطه با جلال
است.
"در تاریخ 8/6/48 (طبق گزارش ساواك) دو نفر مهمان ناشناس در
اسالم گیلان به دیدن جلال میآیند و جلال متنی را برای آنها میخواند و
آنها مینویسند".
به: عرض میرسد
از: 312
موضوع جلال آل احمد
در تاریخ 8/12/47 رضا و رهرام از هامبورگ نامهای برای جلال آل احمد ارسال و چنین نوشته است:
مقاله
شما را در آخرین شماره آرش درباره صمد بهرنگی برای عده زیادی از دوستان
خواندم، خیلی جالب بود، اجازه بدهید این شوخی را كه یكی از دوستان كرده
برایتان بنویسم؛ همین روزهاست كه جنازه آل احمد را از خانه نویسنده دیگری
پیدا كنند. دلیل پزشكی قانونی گیوههای میخی آل احمد و تند راه رفتن اوست".
***
بیستم شهریور ماه سال 48 اعلام میشود كه جلال سكته كرده و در اسالم گیلان در گذشته است.
***
هرچند
پس از این تاریخ چند برگ سند درباره حوادث و وقایع پس از مرگ جلال، مجلس
ختم و مجموعهای قابل توجه از تحلیلهای برخی نویسندگان وابسته به ساواك در
مورد آثار جلال موجود است؛اما با گذشت چند ماه پرونده جلال نیز در سازمان
امنیت رژیم بایگانی میشود، درحالیكه پرونده تفكّر جلال در عرصه ادبیات،
فرهنگ، هنر و اندیشه سیاسی ایران باز شده است.