انگار همين ديروز بود که تيتر يک روزنامه ها شد "بم لرزيد". و چه لرزيدني...

به گزارش خبرنگارباشگاه خبرنگاران ارومیه،فراموش نکرده ايم با کودکان، با زنها، با مردها، با پيرها و با جوانها چه ها که نکرد... گمان کرديم اين بار تلنگريست سخت گيرانه... چاره اي مي انديشيم، همچون مردمان شرق دور، مردمان سرزمين آفتاب. مهارش مي کنيم... نمي گذاريم بار ديگر ويراني و خرابي، غصه و ماتم، يتيمي و داغ فرزند برجاي بگذارد.

آخر ما اشرف مخلوقاتيم. مگر مي شود به همين سادگي بيايد، بغرد، بلرزاند و ببرد و باز هم بيايد، بغرد، بلرزاند و ببرد...

عصرگاه 21 مرداد 1391، يکبار ديگر آمد، لرزه بر اندام زمين افتاد، غرشي سهمگين همه چهارچوبها را لرزاند، يکبار ديگر به فاصله چند دقيقه. اين بار سهمگين تر... به لرزاندن زمين بسنده نکرد، قصه تکراري خشم طبيعت و بازهم ويراني...

عصر گاه دهمين روز زلزله سهمگين شمالغرب کشور، روستايي از توابع ورزقان، آنجا که خانه و کاشانه دهها نفر از مردم ساده و بي پيرايه اين روستا زير خروارها آوار خاک اندود شده بود و انگار نه انگار که اينجا روزي روزگاري زندگي بود و رونق، خنده و بود و هاي و هوي، کار بود و اميد...

تلاش براي بيرون آوردن ملزومات زندگي آنهم 10 روز پس از زمين لرزه سوي نگاهها را بخود جلب مي کرد. زن و مردي جوان داشته هاي خود را يکي پس از ديگري از ميان خاک و آوار بيرون مي کشيدند. آنچه از خانه محقرشان باقي مانده بود، چند تکه لحاف و تشک، ياد آور خواب آسوده ديروز، يک يخچال و فرشي که نقش گلهاي آن زير غبار خاک پژمرده بود...

صداي نفس هاي مرد جوان با بيرون کشيدن هر گوشه از فرش رنگ و رو باخته به گوش مي رسيد، تواني براي نفس هاي عميق نبود که بوي تعفن احشام هم ولايتي ها تا انتهاي ريه نفوذ مي کرد...

از نگاه خسته زن جوان، مهرباني هاي هميشه رخت بربسته بود، رنگ رخسار خبر مي داد از سر درون... گريه هاي فروخورده، اشکهاي خشک شده و ابهامي گيج کننده به وسعت آينده...

چند نفر از نزديکان در همين چند قدمي به خوابي ابدي فرو رفته بودند، آنهايي که صدايشان هنوز در گوش اين مرد و زن جوان زنده بود....

در اين چند روز کارشان به خاک سپردن و از خاک ستاندن بود و چه چيزهايي که در اين معامله نابرابر از کف رفت...

اينجا به هر سو که مي نگري داستان زندگي براي بازماندگان آنقدر تلخ و ناگوار است که مي توان ساعتها در آن غوطه ور ماند و از تلخي اش گريست. اما گريستن چاره کار نيست...

زمين لرزيد، ولي دلهاي قرص ايرانيان و هر آنکس که غم محنت ديگران در دل دارد، نه. همه شتافتند براي ياري و غمخواري. از دست رفتگان از برجاي ماندگان نيازمند جدا شدند. چادرها برپا شد، مسئولان به غمخواري آمدند و طعامي موقت حاضر...

اما سر اين زخم عميق با اين مرهم ها و مسکن ها به اين زودي بسته نخواهد شد... در امداد رساني و دلمشغولي همه مردم و دست اندرکاران در چند روز گذشته ترديدي وجود ندارد، ولي به نظر مي رسد براي مديريت بحران کار براي انجام بسيار است.

نکته اينجاست، روز دهم بود و آوار ها در بسياري از مناطق دست نخورده...

تصوير ذهني زلزله زدگان از آن عصر غم انگيز را همين آوارهاست که بارها و بارها زنده مي کند. اينجاست که به نظر مي رسد مي توانستيم تا روز دهم تا حدودي غبار ويراني را از چهره شهر و روستاهاي ورزقان بزداييم. در شهر هم همين فضا همچنان ملموس است. به ظاهر پاکسازي شهر و روستاها از خرابي ها براي متوليان بحران در اين منطقه در اولويت قرار ندارد، چرا که هنوز فرش سرخ مسجد زير غبار خرابي ها کدر باقي مانده و بام و کف ساختماني به هم رسيده دست نخورده مانده، بخاري گازي خانه اي کوچک ميان ماندن و سقوط در کلنجار است و به باد و ريزلرزشي بند، خودروهايي از سنگيني آوار پاي در گل مانده و ساقط، همه و همه ياد آور آنچه بود و حال نيست..

در کنار تمام خوبي ها، دلمشغولي ها و حمايت ها بايد سريعتر از آنچه به نظر مي رسد، روان بازماندگان را از خاطرات سياه آن عصر بد خاطر زدود. شايد مردم از ترس غرشي ديگر و ياد آوري روزهاي زندگي به خانه هاي ويرانشان نزديک نشوند . شايد بسياري از آسيب ديدگان همچون زن و مرد روستايي براي مواجهه با تصاوير باور نکردني زندگي از دست رفته خود، تواني نداشته باشند.

بي شک حمايت رواني از آسيب ديدگان زمين لرزه 21 مرداد امري است واضح و مبرهن. امري که به نوعي در اين منطقه با حضور گروههاي امداد رواني آغاز شده و بايد با قدرتي فراتر از قدرت زمين لرزه مهيب سپري شده، براي زدودن آثار بر جاي مانده و به نظم در آوردن زندگي ادامه يابد./س

برچسب ها: زلزله ، انگار ، ارومیه
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.