زهرا مینائی در وبلاگ خط مي زنم خود نوشت: قبل‌ترها بهش می‌گفتم «غرق‌شدگی». اینکه بروی در یک رشته و تا تهش بخوانی و بشوی پرفسور همان رشته.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،من همیشه دوست داشتم همه کاره و هیچ کاره شوم. یعنی همیشه درونم ولعی بود برای آموختن و خواندن. از فلسفه تا جامعه‌شناسی و رمان و روان‌شناسی و نقد ادبی و علوم اسلامی و غیره. همیشه فکر می‌کردم اگر در یکی از اینها متوقف شوم؛ بقیه را از دست داده‌ام. حتی هنوز هم دلم برای تخته شاسی و مداد طراحی تنگ می‌شود. هنوز هم احساس می‌کنم انتخاب نکردمش و چیزی را از دست دادم.
 
قبل‌ترها بهش می‌گفتم «غرق‌شدگی». اینکه بروی در یک رشته و تا تهش بخوانی و بشوی پرفسور همان رشته. فقط هم این نیست. پزشک‌ها فکر می‌کنند مهم‌ترین کار دنیا را می‌کنند.  مهندس‌ها فکر می‌کنند کسی که نتواند یک مدار بسازد، احمق است. اقتصاد‌دان‌ها همه چیز را در اقتصاد می‌بینند. جامعه‌شناس‌ها فکر می‌کنند می‌توانند جامعه را بشناسند و مردم را کیس‌های مطالعه در نظر می‌گیرند. روان‌شناس‌ها فکر می‌کنند فقط خودشان انسان را می‌شناسند.
 
همیشه آدم‌ها را که می‌بینم، هر کدامشان به یک نحوی در آن چیزی که هستند غرق شده‌اند و نمی‌فهمند چقدر چیز دیگر توی این عالم است که احتمالا مهم‌تر است از این کاری که دارند انجام می‌دهند. غرق‌شدگی یعنی این. همۀ ما به نوعی غرق‌شده‌ایم در آن چیزی که هستیم. در آن چیزی که دارد اطرافمان می‌گذرد.
 
من همیشه از غرق‌شدگی ترسیده‌ام و به همین خاطر هم هیچ کاره شده‌ام. همه کاره و هیچ کاره. ولی زندگی همه‌اش دارد مرا هول می‌دهد به سمت یک مسیر خاص. می‌گوید برو جامعه‌شناسی را ادامه بده. واسه دهن کجی بهش، رشته‌ام را عوض می‌کنم و ارشد فلسفۀ تعلیم و تربیت می‌خوانم. بعد دوباره هولم می‌دهد که برو دکتری این رشته را هم بگیر. من هم دارم خام میشوم که بروم دیگر توی همین رشته و یک کاره‌ای شوم.
 
اما گاهی احساس می‌کنم دلم می‌خواهد نقاشی بکشم، یا آبرنگ کار کنم، یا فیلم‌نامه بنویسم، یا رمان. یا اصلا بروم فیلم مستند بسازم. یا شعر بگویم. یا اصلا مادر شوم فقط. و هر کدام را هم که انتخاب کنم، باز هم حسرت بقیه را خواهم خورد. حسرت آن آبرنگ یا آن مقالۀ علمی، یا آن کتاب فلسفه، یا آن فیلم یا …

برچسب ها: زهرا ، مینائی ، وبلاگ
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.