به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران اراک ، زماني كه والدين از ابتداي تربيت به جاي نقش كنترل كننده نقش نظارتي داشته باشند و زبان مشترك خود را از دست نداده باشند با اعتماد متقابلي كه بين نوجوان و والدين هست و شناختي كه والدين از دوستان فرزند خود دارند و اشراف بر اينكه اين جمع، جمع آلوده اي نيست اين سفرها مي تواند انجام شود.
والدين در دوران نوجواني فرزندشان وارث تمام اشتباهاتي هستند كه در تربيت سال هاي گذشته كودكي خود داشته است. اگر از ابتداي تربيت مشكلاتي وجود داشته باشد در دوران نوجواني پدر و مادر اين احساس را خواهند داشت كه نوجوانشان ديگر قابل كنترل نيست و زبان مشترك خود را با او از دست مي دهند.
هر قدر در جامعه انحرافات و آسيب هاي اجتماعي زياد باشد باز هم خانواده اين امتياز را دارد كه خشت اول را در تربيت فرزند مي نهد. خانواده نمي تواند با اين تفكر كه نوجوان خود را در اختيار دارد فرزند سالم و ايده آلي به جامعه تحويل دهد زيرا نمي توان جامعه را استريليزه كرد بلكه بايد بچه ها را از همان ابتدا واكسينه كرد.
اگر از ابتدا كه فرد تربيت پذير است مهارت هاي زندگي و قدرت نه گفتن در او نهادينه شود فرد بدون حضور پدر و مادر هم بايد و نبايدهاي اخلاقي، مذهبي و هنجاري را در زندگي خود در نظر مي گيرد اين ارزش ها به او فرمان مي دهند.
از آغاز تربيت بايد تلاش كنيم زبان مشتركي با فرزندان خود داشته باشيم تا در نوجواني و جواني آنها بتوانيم به جاي كنترل و نصيحت بر رفتار و كردارشان نظارت كنيم و به اين ترتيب فاصله خود را با آنها كاهش دهيم.معتقدند شيوه رفتاري سختگيرانه در تربيت فرزندان عموماً شبيه رفتارهاي پرخاشگرانه است.
بخشي از اين پرخاشگري در برخوردهاي عيني و فيزيكي نمود پيدا مي كند: بخش عمده پرخاشگري نيز در پرخاشگري كلامي است. اين والدين معمولا نظر خود را به فرزندانشان تحميل مي كنند و شيوه صحبت كردن آنها به گونه اي است كه اجازه رد و قبول يا به طور كلي اظهارنظر به بچه ها نمي دهد و آنها الزام دارند كه حرف والدين را بپذيرند.
روانشناسان ناديده گرفتن توانمندي هاي فرزندان را به عنوان يكي ديگر از مشخصه هاي والدين سختگير مي شمارند و معتقدند اين دسته از والدين اجازه اظهارنظر و ابراز وجود به بچه ها نمي دهند. معمولا نظارت اين والدين تبديل به كنترل فرزندان مي شود و آنها از اينكه مي بينند كه فرزند به شدت به آنها وابسته است و همه حرف هاي آنها را مي پذيرد احساس غرور و اقتدار مي كنند.
اكثريت والديني كه در دهه اول زندگي فرزندانشان با آنها سختگير هستند بايد بدانند كه در دهه دوم فرزندان همين كار را با آنها مي كنند. والدين سختگير بايد بدانند كه در مدت 10سال اول زندگي كودك مي توانند اجازه مشاركت و مسئوليت پذيري به او ندهند. به اين ترتيب بسياري از خواسته هاي كودك سركوب مي شود و به صورت عقده در درون او باقي مي ماند اما با شروع دهه دوم زندگي و وارد شدن كودك به فصل نوجواني با تغيير و تحولاتي كه در بچه شكل مي گيرد او براي مقابله با اين وضعيت تحريك خواهد شد.
نوجواني كه با ورود به اجتماع خود را ضعيف و ناتوان مي بيند و مشاهده مي كند كه عملكرد موفقي ندارد عامل همه اين عدم موفقيت را پدر و مادر خود تلقي مي كند و به جاي اينكه رفتارش اصلاح شود رفتار مقابله اي در پيش مي گيرد و همان پرخاشگري را به والدين خود باز مي گرداند.
اين پرخاشگري با والدين در بيشتر موارد به پرخاشگري با جامعه منجر مي شود، پدر و مادران سختگير احساس مي كنند بهترين روش تربيتي را در مقابل فرزندان خود دارند اما نگرش آنها به مسائل تربيتي اشتباه است. كنترل و نظارت در شيوه هاي تربيتي به طور كامل رد نمي شود اما والدين بايد با پشتوانه منطق قاطعيت لازم را در برابر فرزندان داشته باشند. با معيار منطق مي توان در مواردي سختگيري كرد يا آزادي عمل به فرزندان داد.
فراموش نكنيم رفتار منطقي باعث مي شود بچه ها بدون عقده بزرگ شوند و اگر در مواردي هم برخوردي بين والدين و فرزندان ايجاد شد اين برخورد و ناراحتي ناشي از آن كوتاه است. ضمن اينكه والدين دموكرات و منطقي مي توانند منطق فرزندان خود را هم بپذيرند و حق را به او بدهند.روانشناسان به والدين توصيه مي كنند كه مهارت جراتمندي را جايگزين پرخاشگري كنند تا بتوانند همراه با رفتار منطقي قاطعيت لازم را نيز در برابر فرزندان خود داشته باشند./س