به گزارش سرويس بينالملل باشگاه خبرنگاران به
نقل از پايگاه خبري ورلد سوسياليست ؛ کميته پنج نفره اعطاي جايزه نوبل صلح در نروژ، تلاش موفق اتحاديه اروپا در جهت صلح و آشتي ملي و پيشبرد دموکراسي و حقوق بشر را، توجيه خود براي انتخاب اين اتحاديه به عنوان برنده جايزه نوبل صلح دانست.
اين کميته به رنج هاي شديد در طول جنگ جهاني دوم و سه بار جنگ بين آلمان و فرانسه در طول دوره اي هفتاد ساله اشاره و اعلام کرد: اين روزها حتي فکر کردن به بروز جنگ بين آلمان و فرانسه هم بعيد است.
اين استدلالها را طور ديگري نيز مي توان تفسير کرد. از زمان امضاي معاهده ماستريخت در بيست و دو سال پيش که زمينه را براي تشکيل اتحاديه اروپا فراهم کرد، اين اتحاديه و قدرتهاي اصلي آن تقريبا در هر جنگ و جنايت امپرياليستي بزرگي شرکت داشته اند- از جمله نخستين جنگ عراق، بمباران يوگسلاوي سابق، جنگ افغانستان، جنگ دوم عراق ، و به تازگي تهاجم به ليبي و
لفاظيهاي جنگ طلبانه برضد سوريه و ايران.
اما درباره اشاره کميته اعطاي جايزه نوبل درباره "غيرقابل تصور دانستن" بروز جنگ در کشورهاي اتحاديه اروپا بايد گفت که برنامه رياضت اقتصادي که اعضاي اين اتحاديه اجرا کرده اند، موجب بروز تنشهاي اجتماعي و ملي شده است که موجب دگرگوني اين قاره از زمان جنگ هاي جهاني اول و دوم شده و اين منطقه را به صحنه شديدترين جناياتي در طول تاريخ اروپا تبديل کرده است.
اتحاديه اروپا نه تنها اقدامي در جهت "پيشبرد دموکراسي و حقوق بشر" نکرده است، بلکه عامل اصلي افزايش نابرابريهاي اجتماعي، تنشهاي ملي و اشکال استبدادي حکومت در سراسر اين قاره است.
اين اتحاديه با تحميل برنامه هاي کاهش هزينه هاي اجتماعي بر خلاف اراده بخش گسترده راي دهندگان اروپايي - همان گونه که در ايتاليا و يونان اجرا شد- و انتصاب تکنوکرات ها به جاي دولتهاي منتخبي که ديگر قادر به تحميل دستورالعملهاي اتحاديه اروپا در برابر مقاومت عمومي نيستند، موجب ديکتاتوري سرمايه بر ديگر جنبه هاي اجتماعي و اقتصادي شده است. علاوه بر اين، اقدامات ظالمانه اتحاديه اروپا در آزار و اذيت پناهندگان و مهاجران موجب تقويت سازمانهاي راست گراي افراطي شده است.
اعطاي جايزه نوبل صلح به اتحاديه اروپا، توهين آشکار به ميليونها کارگر اروپايي است که تلاش مي کنند از حقوق اجتماعي و دموکراتيک خود در برابر دستور العملهاي اتحاديه اروپا دفاع کنند. تهديد ناشي از تصميم کميته اعطاي جايزه نوبل مشخص است: اگر با سياستهاي وضع شده توسط اتحاديه اروپا مخالفت کنيد و آينده آن را به خطر بيندازيد، اروپا بار ديگر در ورطه جنگ و ديکتاتوري دچار خواهد شد.
خلاف اين قضيه هم صادق است. اگر قدرت بازارهاي مالي شکسته شود و نابرابري اجتماعي از بين برود، اروپا مي تواند متحد بماند و جمعيت اين قاره قادر خواهند بود در صلح در کنار هم زندگي کنند. اين امر مستلزم وحدت و بسيج طبقه کارگر در برابر اتحاديه اروپا و تشکيل کشورهاي سوسياليست متحد اروپا به جاي اين اتحاديه است.
اتحاديه اروپا از ديد کارگران و جوانان بي شمار اروپايي معنايي جز بيکاري و کاهش مزاياي اجتماعي ندارد. واکنش جوانان و طبقه کارگر اروپا به اعطاي جايزه نوبل صلح به اتحاديه اروپا چيزي جز تنفر و بيزاري نيست.
اين نخستين بار نيست که برنده جايزه نوبل صلح با اهداف مشخص سياسي انتخاب مي شود. در واقع، به سختي مي توان در تاريخ صد و يازده ساله جايزه نوبل صلح موردي يافت که با اهداف سياسي انتخاب نشده باشد.
دريافت کنندگان اين جايزه شامل مرتجعين سياسي مانند هنري کيسينجر(سال 1973)، مناخيم بگين(سال 1978) فردريک ويلم دوکلرک (1993) و چهار رئيس جمهور آمريکا از جمله تئودور روزولت(سال 1906)، وودرو ويلسون(سال 1919)، جيمي کارتر (سال 2002) و باراک اوباما (سال 2009) هستند.
تعلق جايزه نوبل صلح به اوباما در سه سال پيش، در حالي که تنها نه ماه از تصدي وي به سمت رياست جمهوري آمريکا گذشته بود و سياستهاي جنگ طلبانه جرج دبليو بوش، رئيس جمهور قبلي آمريکا را دنبال مي کرد واقعاً عجيب بود. آن زمان برخي، اين جايزه را جايزه اي نمادين براي " ترغيب" اوباما براي اجتناب از مسيري که جرج بوش در پيش گرفته بود مي دانستند.
اما در واقع، اين کميته به اعطاي جايزه صلح به اوباما به وي اختيار تام داد و اين پيام را القا کرد که فرمانده کل قدرتمندترين ارتش جهان (اوباما) براي اقدامات خود از حمايت اروپا برخوردار است.
اين مسئله تاکنون به اثبات رسيده است. اوباما همچنان سياستهاي بوش را دنبال مي کند. زندان گوانتانامو هنوز باز است.
اوباما همچنان از هواپيماهاي بدون سرنشين براي ترور مخالفان امپرياليسم آمريکا استفاده مي کند. وي موجب تشديد جنگ در افغانستان شده، اجازه حمله جديد به ليبي را صادر کرده است و با حمايت در واقع همه کساني که منتقد سياستهاي جنگ طلبانه دولت بوش بودند، در تدارک مداخله نظامي در سوريه است.
اعطاي جايزه نوبل صلح به اتحاديه اروپا و واکنش رضايمندانه رسانه ها و اقشار چپگرا و سابقاً ليبرال طبقه متوسط حاکي از دامنه گسترده دو قطبي شدن اجتماعي و سياسي در اروپا است.
همزمان با تشديد بحران اقتصادي و افزايش نرخ بيکاري، فقر و نابرابريهاي اجتماعي، اين اقشار اجتماعي در حالي از اتحاديه اروپا و ديگر نهادهاي اروپايي حامي اين اتحاديه حمايت مي کنند که طبقه کارگر که شمار آن روز به روز افزايش مي يابد با اين نهادها دچار مناقشه شده اند. اين تناقض در نهايت در قالب درگيريهاي گسترده بين طبقه هاي اجتماعي بروز خواهد يافت.