به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران شهرکرد :
این دل نوشته را، " بهاره قاسمی نژاد "، در وبلاگ دبیرستان دخترانه پاسداران عفت بروجن، نگاشته است:
« دل نوشته ... »
گریه آسمان، پاکی زمین، سکوت کوه، زردی درخت، همه، نشان از غوغای درونم است.
دیروز، با ما بودند، در کنارمان خندیدند، نجوا کردند، گریه کردند، همه با هم،
این مهر بی مهر را آغاز کردیم، ساعت ها، روزها، هفته ها را سپری کردیم، اما اینک،
من مانده ام، تو مانده ای و یاد و خاطراتشان، خودشان رفته اند!
خوب می دانم به تو چه گذشته، باور نمی کنی؛ همکارانت، معلمانت، دوستانت،
همکلاسی هایت، خواهرانت، نیستند، دیگر نیستند ! به این سو و آن سو می نگرم، کجایند؟!
هانیه، آمنه، آسیه، فاطمه، پریسا، شبنم، زهرا، مریم و ... کجایند؟
گل های پرپر شده ما کجایند؟ وجودم در کنار مدیرم، و معاونم آرام می گیرد.
چگونه مدرسه ای را بدون عزیزانمان تصور کنم؟
دیگر چه کسی به بچه ها می گوید؛ بچه های پاسداران را دست کم نگیرید؟
چه کسی می گوید؛ با درستان جلب توجه کنید؟ چه کسی، شنبه به شنبه، برایمان داستان بخواند؟
چه کسی، اسامی غایبان را ثبت کند؟ چه کسی، سر صف مقاله بخواند؟
هیـــچ کــس ... !!
صبح چهارشنبه ( 26 مهرماه 91 ) بود، با چه شور و شوقی، کیف به دست، با خانواده هایشان وداع کردند،
خود را در آغوش مادرانشان انداختند و با تمام وجود، بوی مادرانشان را استشمام،
و نگاه پدرانشان را بدرقه راهی کردند که دیگر بازگشتی نداشت. راهی مستقیم به بهشت، به پاکی، به زیبایی ...
چه کسی می داند؟ شاید رفتند تا با شهیدان بیعت کنند، رفتند تا نشان دهند که هنوز هم خدا گل برچین است.
اما، چرا؟ چرا گل های نوشکفته ما؟ دختران عفت، دختران عزت؟!
چه حالی داشتند، وقتی می دانستند مادر، پدر، برادر و خواهرشان را دیگر نخواهند دید؟،
همه با هم، تشهد خود را خواندند، همه با هم، آرزوهایشان را در جاده شوم دهدز ـ بروجن دفن کردند.
همه ما شب را به امید دیدن معلمان و دوستانمان گذراندیم. همه، مشتاق شنیدن خاطراتشان بودیم.
اما افسوس که خورشید غم و اندوه طلوع کرد. حتی آن هم از دیدن نگاه منتظر خانواده ها شرم داشت،
نگاه هایی که حتی، قادر به تشخیص چهره مظلوم و معصوم جگرگوشه هایشان نبودند.
کدام مادر فکر می کرد که دخترش را باید از روی لباس خونینش تشخیص دهد؟
از آن پدری بگویم که آخرین درخواست کمک دختر 15 ساله اش را شنید، اما نتوانست کاری کند.
برادری که موقع تشییع جنازه خواهر دلبندش، زیر تابوت را گرفت، اما حال خود را نمی فهمید،
یا خواهری که به امید دیدن خواهرش از دانشگاه آمد، اما، تنها، جنازه سرد و بی روح او را یافت،
و دختری که تنها، به امید آمدن فرشته زندگی اش؛ مادرش، خود را آماده استقبال کرده بود، اما،
جز خبر فراق، چیز دیگری نشنید. دختر تنهایی که دیگر، نه مادری دارد و نه پدری ...
پدر و مادر پیر و سالخورده ای که دیگر دخترشان؛ مایه افتخارشان را نخواهند دید.
بانویی که همیشه زندگی اش را فدای شغلش و خدمت به دانش آموزانش می کرد
و در نهایت هم در همین راه، جان به جان آفرین تسلیم نمود .
روزهای خوشی دبیرستان پاسداران عفت بروجن هم دیگر گذشت و این دبیرستان،
بدون مدیریت خانم الهیان، معاونت خانم هادی پور و دانش آموزان نمونه اش،
دیگر دبیرستان پاسداران عفت قبلی نخواهد بود.
با به زیر خاک رفتن گل های پرپر و دانش آموزان گرانقدرش، روزهای شاد هم به زیر خاک رفت ...
روح آن از دست رفتگان عزیز، شاد باد ...
*******
گفتنی است؛ 450 دانش آموز دختر مقطع دوم دبیرستان شهرستان بروجن استان چهارمحال و بختیاری، چهارشنبه هفته گذشته، در قالب اردوی راهیان نور، با 10 دستگاه اتوبوس، به مناطق عملیاتی جنوب کشور اعزام شدند که متأسفانه جمعه شب ( 28 مهرماه 91 )، در مسیر برگشت، یکی از اتوبوس ها در محور دهدز خوزستان به لردگان، دچار سانحه سقوط و واژگونی شد که در این حادثه دلخراش، 26 دانش آموز و فرهنگی کشته، و 18 نفر نیز مصدوم و مجروح شدند./س