به گزارش سرويس بينالملل باشگاه خبرنگاران؛
ميدل ايست آنلاين در مقاله اي به قلم "پاتريك سيل" تحليلگر و نويسنده سرشناس انگليسي به انتخابات پيش روي آمريكائيان پرداخت و ضمن تحليل سياست هاي فعلي واشنگتن در منطقه خاورميانه و انتقاد از اين سياستها، به رئيس جمهور آينده آمريكا توصيه كرد؛ براي حفظ موقعيت واشنگتن در اين منطقه مهم، سياست هاي جديدي در قبال خاورميانه اتخاذ كند.
اين مقاله با اين سوال كه شروع شده است كه؛ روز ششم نوامبر (16 آبان) چه كسي پيروز انتخابات خواهد بود؟
آيا فرد پيروز باراك اوباما خواهد بود يا رقيب جمهوري خواه او، ميت رامني؟
هيچ نقطه اي از جهان به اندازه منطقه خاورميانه نگران نتيجه انتخابات رياست جمهوري آمريكا نيست. مناظره دوشنبه هفته گذشته دو رقيب در مورد سياست خارجي، اطمينان بخش نبود. با اين مناظره هيچ دليلي ندارد اعراب و مسلمانان باور كنند، مشكلات و مسائل اساسي آنها توسط هر كسي كه براي 4 سال آينده كاخ سفيد را در اختيار خواهد داشت، حل خواهد شد.
در چند دهه گذشته، آمريكا قدرت خارجي مسلط بر خاورميانه بوده كه پس از جنگ جهاني دوم جايگزين بريتانيا و فرانسه شده و پس از فروپاشي امپراطوري شوروي، روس ها را از اين منطقه خارج كرده است.
با اين وجود، آمريكا قبلا هرگز مانند امروز مورد چالش قرار نگرفته بود. مردم منطقه عليه سياست هاي آمريكا طغيان مي كنند. ايالات متحده آمريكا به جاي آنكه به عنوان يك ميانجي صادق در مناقشات ميانجيگري كند و به گسترش صلح و سعادت كمك كند، جنگ هاي ويرانگري را به راه انداخته، تعداد بسياري از مردم را كشته يا مجروح كرده، تحريم هايي را عليه دشمنان مفروض خود تحميل كرده و مهمتر از همه، اسرائيل را مركز و محور سياست هاي خود در خاورميانه قرار داده است.
واضح ترين پيام موج اسلامي كه در سراسر منطقه به راه افتاده، اين است كه اعراب و مسلمانان، اعتماد خود به ايالات متحده را از دست داده اند. آنها نمي خواهند آمريكا بر آنها رياست و در كشورشان دخالت كند، اين پيامي است كه از قاهره گرفته تا بغداد، از غزة تا كابل، از جنوب بيروت تا تهران، از تيمبوكتو (مالي) تا صنعا، به گوش مي رسد. آمريكا هرگز اين قدر مورد تنفر و انزجار قرار نگرفته بوده است.
پاتريك سيل، در ادامه مي پرسد؛ آيا ايالات متحده مي تواند اعتبار تيره و تار شده خود را بازيابي كند؟ آيا مي تواند اين روند را تغيير دهد؟
هرگونه بازسازي (اين اعتبار از دست رفته) مستلزم دگرگوني شديد در سياست هاي فعلي واشنگتن است كه هيچ نشانه اي از اين دگرگوني وجود ندارد.
تعداد معدودي از اعراب به ميت رامني اميد دارند. وقتي او اعلام كرد كه "اين ملت (آمريكا) اميد روي كره زمين هستند" حتما بسياري از اعراب و مسلمانان خنديده اند.
او گفت؛ "اگر من رئيس جمهور شوم، آمريكا بسيار قدرتمند خواهد شد." در واقع اين همان مشكلي است كه خاورميانه با آن مواجه است.
سرسپردگي كوركورانه رامني به اسرائيل _اظهارات مكرر او مبني بر اينكه "نبايد هيچ فاصله اي بين ايالات متحده و اسرائيل باشد"، هياهوي متكبرانه او در مورد قدرت آمريكا_ چيزي جز نگراني را به دنبال ندارد.
قطعات او فردي نيست كه منطقه خاورميانه خواستار حضورش در كاخ سفيد باشد.
اما آيا اوباما فرد بهتري است؟ سخنراني او در قاهره در سال 2009 كه قول داد "شروع جديدي" با جهان عرب داشته باشد، جاي خود را به بيداري تلخ داد و او در برابر بنيامين نتانياهو نخست وزير اسرائيل، تسليم شد.
باراك اوباما به جاي پيگيري يك راه حل منصفانه براي حل مناقشه اسرائيل_ فلسطين، تصرف مداوم زمين هاي فلسطين توسط اسرائيل را تحمل كرده است و مانع تلاش فلسطينيان براي به رسميت شناخته شدن دولتشان در سازمان ملل متحد شده است.
آيا اگر او دوباره انتخاب شود، عملكرد بهتري خواهد داشت؟ چيزي قطعي نيست.
اگرچه اوباما موفق شد آمريكا را از عراق خارج كند، او تاكنون نتوانسته از جنگ بدون برد افغانستان از طريق مذاكره، با افتخار خارج شود. بدتر از همه اينكه اوباما با افزايش كشتارهاي هدفمند به اصطلاح شبه نظاميان به وسيله هواپيماهاي بدون سرنشين در پاكستان، يمن، سومالي و شايد بزودي در ساحل، گوي سبقت را از رئيس جمهور پيشين خود، جورج بوش جنگ طلب ربوده است.
چرا آمريكا تمايل دارد در خاورميانه قلدري نظامي كند؟
جواب معمول اين است كه آمريكا مي خواهد منابع وسيع نفت و گاز منطقه را تحت كنترل خود درآورد.
اما كارشناسان مي گويند؛ گاز حاصل از سنگ هاي رستي (شيل) ايالات متحده را از وابستگي به نفت خاورميانه رها مي سازد.
آمارها نشان مي دهد كه سال گشته خاورميانه 72 درصد نفت خام خود را به آسيا _عمدتا چين، هند، ژاپن و سنگاپور صادر كرده تا به ايالات متحده_ هيچ يك از اين كشورها نيازي براي استقرار پايگاه هاي نظامي آمريكا در خاورميانه نمي بينند.
حفاظت آمريكا از اسرائيل دليل ديگري براي حضور نظامي فزاينده آمريكا در منطقه است. همين حالا ايالات متحده، مانور دفاع موشكي سه هفته برگزار كرده كه به عنوان "بزرگترين رزمايش" در تاريخ روابط طولاني آنها توصيف مي شود. هدف از اين رزمايش مشترك، تقويت دفاع هوايي اسرائيل بوده است.
حفاظت از اسرائيل يك مسئله است و تضمين برتري نظامي آن، مسئله ديگري است. اين معناي تعهد آمريكا براي تضمين "برتري كيفي نظامي" اسرائيل است، يعني توانايي اسرائيل براي شكست دادن هرگونه (قدرت) تركيبي از همسايگانش.
لابي طرفدار اسرائيل توانسته است اين تضمين را وارد قوانين آمريكا كند. ايالات متحده تلاش ها و اقدامات اسرائيل در نابودي جنبش هاي مقاومت مانند حماس و حزب الله كه جرمشان محافظت از مردم غزه و لبنان از حمله اسرائيل است را تحمل و در واقع به اين اقدامات كمك مي كند.
در عين حال ايالات متحده تمام تلاش خود را به كار مي گيرد تا محور مقاومت تهران_ دمشق_ حزب الله را درهم بشكند.
بيشتر تلاش هاي فعلي آمريكا براي ضربه زدن به ايران _تحريم هاي شدید، حملات سايبري عليه تاسيسات آن _با هدف از بين بردن هر نوع تهديد بالقوه عليه سلطه اسرائيل انجام مي شود.
هيچ كس اجازه ندارد محاصره غزه را بشكند. وقتي يك كشتي غير مسلح تركيه اي به نام ماوي مرمره، سعي كرد محاصره ظالمانه غزه را بشكند، مورد حمله كماندوهاي اسرائيلي در آبهاي بين المللي قرار گرفت.
در اين حمله 9 نفر از جمله يك فعال صلح آمريكايي _ تركيه اي كشته شدند. تركيه براي عذرخواهي اسرائيل انتظار بيهوده اي كشيد. روابط گرم دوطرف به نقطه انجماد رسيد. ايالات متحده از كاروان آزادي انتقاد كرد، نه از اسرائيل.
آخرين كاري كه ملت تركيه انجام خواهند داد، به رسميت شناختن سلطه اسرائيل است.
مصر كه اكنون تحت رهبري اخوان المسلمين است، با محدوديت هايي كه معاهده صلح سال 1979 با اسرائيل به ميانجيگري آمريكا بر ازادي عمل اين كشور در صحراي سينا و نوار غزة تحميل كرده، دست به گريبان است.
هنري كيسينجر كه سال 1969 تا 1977 رياست سياست خارجي آمريكا را برعهده داشت، مي گويد؛ هرچه آمريكا به اسرائيل نزديكتر شود، اعراب هم بيشتر به واشنگتن روي مي آورند. اكنون مردم منطقه خاورميانه، البته اگر نگوييم سران اين كشورها، اين ديدگاه را به چالش مي كشند.
ايالات متحده آمريكا به جاي آنكه اسرائيل را در برابر كل خاورميانه تقويت كند و هر كشور يا جنبش مقاومتي را كه جرات مي كنند در برابر قدرت اسرائيل از خود دفاع كنند، نابود كند، بايد عاقلتر باشد و توازن قدرت ميان اسرائيل و همسايگانش را تشويق و ترغيب كند.
تاريخ ثابت مي كند كه توازن قدرت حافظ صلح است، در حاليكه عدم توازن باعث جنگ مي شود، زيرا طرف قوي تر هميشه به دنبال آن خواهد بود كه اراده خود را با زور به طرف ديگر تحميل كند.
اگر رئيس جمهور بعدي آمريكا مي خواهد نفوذ و اقتدار آمريكا را در خاورميانه احيا كند، بايد اين مسئله (توازن قدرت) را مدنظر قرار دهد.