به گزارش خبرنگار
دانشگاه باشگاه خبرنگاران، ابومحمد عسگرخاني رئيس مرکز مطالعات عالي بين المللي در نشست علمي به مناسبت هفته جهاني خلع سلاح با عنوان "تحول مفهوم بازدارندگي و کنترل تسليحات" در دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران برگزار شد اظهار داشت: هردو مفهوم بازدارندگي و کنترل تسلیحات در چهار رشته علوم سياسي، اقتصاد و حقوق بين الملل و فرهنگ جوامع رشد کرده و با آنها ارتباط مستقيم دارد هردوي اين مفاهيم پديده جديدي نيست و در طول تاريخ تمدن در 480 هزار سال قبل از ميلاد که دولت ها براي جلوگيري از جنگ در چين جمع شدند، شکل گرفته است اما امروز ما بايد با توجه به يک بيوگرافي از 4 رشته سياست، اقتصاد، حقوق و فرهنگ بين الملل هم در تئوري و هم در عمل اين مفاهيم را بررسي کنيم.
وي افزود: در مکاتب فلسفي و تئوريهاي روابط بين الملل دو ديدگاه هنجاري و رئاليستي وجود داشته و در عرصه عملي هم ديده شد که در زماني که بين دو ابرقدرت آمريکا و شوروي جنگ سرد در گرفته بود، تأکيد آنها نیز روي کلمه بازدارندگي بود و صحبتي از حمله پيشگيرانه و پيش دستانه نبود. اما امروز فراتر از اين ها شده و در حوادث کشورهايي مانند بحرين و سوريه درهرکدام برداشتهاي خاص خود را دارند.
عسگرخاني بااشاره به اينکه مکتب هنجاري ريشه در علم فلسفه اخلاق و ديدگاه رئاليستي ريشه در مکتب پيامد گرايي دارند تصريح کرد: هردوي اين ديدگاه ها ريشه در فايدهگرايي دارند. در مکتب اول گفته مي شود که براي دخالت در هر کشوري اول بايد ادله و موارد مستند که مجرم بودن آن کشورها را ثابت کند وجود داشته باشد، مثلا اگر ادعاي تغيير رژيم ايران يا دخالت در سوريه را دارند بايد دلایلی ارائه دهند، اما مکتب دوم که مکتب رئاليستي است مي گويد که در مورد بحرين براساس فايده گرايي خود عمل مي کنيم اما درمورد سوريه با علت سروکار نداريم.
وي با بيان اينکه گزارش هاي افرادي مانند هانفيليکس و البرادعي در گزارش هاي خود در سازمان بين المللي انرژي اتمي عليه عراق و جمهوري اسلامي ايران براساس همين مکتب فايده گرايي صورت گرفت گفت: بنده سه هفته ديگر در يونان با هانفيليکس مذاکره خواهم داشت و به او خواهم گفت که دست تو آلوده به خون مردم عراق است.
وي افزود: اگر ديديد که امثال صدام، قذافي، بيلوسويچ را کنار گذاشتند به علت همين مکتب فايده گرايانه بود چطور قذافي را چهل سال در آغوش مي گرفتند و امثال بلر و مرکل با او روابط خوبي داشتند اما يک دفعه نظرشان عوض شد. بنابراين در فايده گرايي عمليات پيش دستانه و پيش گيرانه را براي از بين بردن هرشخصي که ديگر مفيد نيست به کار مي برند.
عسگرخاني با اشاره به اينکه بازدارندگي و خلع سلاح با سياستهاي مفيد ايران ارتباط مستقيم دارد تصريح کرد: کانديداهاي انتخابات رياست جمهوري آمريکا در تبليغات خود بحث هسته اي و خلع سلاح ايران را مطرح مي کنند و اين درست مثل همان دوران ريگان، بوش، نيکسون وهمه روساي جمهوري آمريکاست که عليه اتحاد شوروي بازدارندگي را اعمال مي کردند و اکنون نيز با همان مقياس کوچکتر آن را عليه ايران به کار مي برند.
رئيس مرکز مطالعات عالي بين المللي با بيان اينکه حقوق بين الملل روابط بين الملل و اقتصاد بين اللمل هرسه داراي ابعاد فرهنگي و فرهنگ سازي هستند گفت: بايد ببينيم که چگونه آمريکا توانست در بحث خلع سلاح عليه ايران کشورهاي ديگر را با خود همراه کند و تحريم هاي همهجانبه عليه ايران را در سازمان ملل به کار گيرد و حتي شبه ياران و شبه متحدان ما يعني چين و روسيه نيز به آنها گرويدند و فرهنگي را در جامعه جهاني ايجاد کردند که تحريم هاي اتحاديه اروپا، بريتانيا، ژاپن، و شوراي امنيت سازمان ملل عليه ايران برقرار شد. با يک نگاه عميق بايد بدانيم که غربيهاي با پيگيري معاهداتي مانند ان پي تي به دنبال ايجاد بازدارندگي عليه کشورهاي ديگر بوده اند و در حقوق بين الملل خصوصي تابعيت مضاعف را ايجاد کردند و در کنترل تسليحات هم از فرمول پرداخت غرامت عليه عراق استفاده کردند و اکنون نيز آن را عليه ايران با ايجاد سه رژيم نظارت، بازرسي و مصونيت به کار مي برند. لذا با آوردن اين رژيمها خلع سلاح کردن ابزارهاي دفاعي کشور بهعنوان هدف آنها بوده و ما بايد مي توانستيم که سازمان هاي مربوط به بازرسي را کنترل کنيم بنابراين تحول مفهوم بازدارندگي، در تئوري و عمل بسيار زياد بوده و نخبگان و راديو تلويزيون ما نبايد بحث 20 درصد و 5 درصد کنند.
عسگر خاني با اشاره به اينکه تعاريف از منافع ملي متعارف است گفت: اروپايي ها در دوران بازدارندگي متعارف اشاره مي کردند که کافيست روس ها چکمه هايشان را بپوشند و راه بيوفتند بنابراين بستگي دارد که در کدام مکتب برويم. براساس يک تعريف رئاليستي منافع ملي هر کشوري با امنيت داخلي و بين المللي اش گره خورده بنابراين مطابق اين قضيه ما در همه جا مثل سودان، فلسطين، خليج فارس و درياي عمان منافع داريم اما برطبق تعريف ليبرال ها مي گويند بيا با ما همکاري کن و منافع ملي با اين تأمين مي شود اما آيا بايد چشم بسته معاهدات آنها را قبول کرده يا بايد تحليل کرد و يا بايد رد کرد.
رئيس مرکز مطالعات عالي بين المللي در نقض حقوق بشر توسط آمريکا اظهار داشت: آمريکايي ها در مناطره هايي که با آنها داشته ايم جوابي براي اين مسئله ندارند و با همه صحبت هايي که در حقوق بشر مي کنند و متأسفانه برخي اساتيد کپي برداري از اين قضيه مي کنند و در نهايت مي گويند که بايد فرهنگ آمريکايي را انتخاب کنيم و پاسخي ندارند و اين مسئله کاملا يک جانبه است لذا توجيه مي کنند که ما بهعنوان رهبر و هژمون دنيا بايد پاسخگو باشيم و عليه کشورهاي تهديد کننده عمل کنيم.
وي درباره اينکه امنيت، دولت يا اقتصاد اولويت دارد گفت: مارکسيست ها مانند لنين مي گفتند که مبنا و زيربنا اقتصاد است و امپراطوري هاي بزرگ مانند انگلستان از اقتصاد شروع کرده و به اينجا رسيدند اما ديگراني تحليل کردند که امپراطوري هاي بزرگي مانند رم و ايران و يا اسلام به خاطر نبوغ سياسي و ابزار نظام پيشرفت کردند و همچنين ليبرال هايي مانند ناي کوهن تأکيد دارند که ابتدا قدرت سياسي و نظام اهميت دارد و بعد اقتصاد و در اعلاميه جهاني حقوق بشر هم اولين حق براي بشر حق حيات است يعني اول بايد زنده باشي و بعد مسائل اقتصادي همچنين در مکاتب فلسفي نيز در بحث قدرت اسطوره اي زئوس خداي قدرت مهم بوده و با توجه به تاريخ نيز مي بينيم که ايتاليا در زمان ماکياولي انگلستان در زمان هابز و آلمان در زمان کارلوش قدرتمند بوده اند لذا قدرت سياسي و ابزار نظامي هستند که نظام سياسي را حفظ مي کنند اگر اقتصاد و ثروت را به يک پسر ناخلف بدهيم آن را از دست مي دهد اما ديده شده که برخي هيچ چيزي نداشتند به پولدارترين افراد تبديل شده اند.
عسگرخاني با اشاره به اينکه حقوق بين الملل ديگر به معناي حقوق بين المللي غربي نيست، تصريح کرد: در مکتب هاي ليبرالي مارکسيستي، تغييرات خاصي صورت گرفته و توجه به فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها مانند اقليت ها داراي اهميت بسياري شده اند. اما متأسفانه برخي از اساتيد ما همچنان از فرهنگ ليبرالي کپي برداري مي کنند و رشد جديد فرهنگ بومي را در حقوق بين الملل و پيشرفت آن در نظر نمي گيرند.
وي خاطرنشان کرد: شما نمي توانيد بگوييد در حقوق اساسي ايران فرهنگ اسلامي و ايراني وجود نداشته باشد و يا نمي توان فرهنگ کنفوسيوس را در حقوق بين الملل ناديده گرفت لذا تمام کشورهايي که در طول تاريخ پيشرفت کردند به دليل اين بود که نيروهاي داخليشان با هم اتحاد داشتند نه اينکه دائما با یکدیگر منازعه کنند.
انتهای پیام/