به گزارش مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ
بوتس در جدیدترین نوشته خود آورده است:
دلیل دشمنى با شیطان
غزالى مىگوید:
بر تو باد اى برادر! كه به محاربت شیطان كنى و در قهر كردن او باشى از براى دو خصلت:
یكى آن كه او دشمنى است كه هیچ طمع مصالحت با او نتوان داشت، پس باید كه بر او ابقا نكنى كه او به غیر از هلاك تو قانع نشود، پس از مثل چنین دشمنى ایمن نشاید بود و از تدبیر دفع او غافل نتوان بود، در این دو آیت تأمل كن كه حق جل جلاله مىفرماید:
[أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ] «1».
اى فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نكردم كه شیطان را مپرستید كه او بىتردید دشمن آشكارى براى شماست؟
و آیت دوم:
[إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ] «2».
بىتردید شیطان، دشمن شماست، پس او را دشمن خود بگیرید. [او] گروهش را فقط [به این سبب به فسق و فجور] دعوت مىكند كه اهل آتش سوزان گردند.
و این غایت پرهیز فرمودن است از شیطان.
خصلت دوم آنكه چون او را بر دشمنى تو آفریدهاند «3»، پیوسته به محاربت تو میان در بسته است و او تیر در تو مىاندازد و تو غافل، پس بنگر كه حال چگونه باشد.
پس این جایگه نكتهاى دیگر هست و آن آنست كه تو روز در عبادت مىگذرانى و خلق را با در خداى مىخوانى به فعل و به قول و این معنى ضد پیشه و خلاف كار شیطان است.
پس تو میان بستهاى و پیوسته او را به خشم مىآرى و او نیز هم چنین به قصد هلاك تو میان بسته است و او خود با دوستان خویش از كافران و اهل ضلال و راغبان دنیا قصد هلاك دارد و دشمنى مىكند فكیف با تو كه مخالفت او را نمىكنى و او را به خشم مىآرى چگونه دشمنى نكند؟
پس او را با مردم دشمنى و عداوت عام هست و با تو كه مجتهدى در عبادت عداوت خاص.
و او عظیم كار تو را مهم گرفته است و او را یاران هستند بر قصد تو قوىتر از همه، نفس تو و هوا؛ او اسباب و مداخل بسیار دارد و تو از آن غافل.
راست گفت یحیى بن معاذ:
تو مشغولى و شیطان فارغ و او تو را مىبیند و تو او را نمىبینى و تو شیطان را فراموش مىكنى و او تو را فراموش نمىكند و از نفس تو شیطان را به تو یار و یاور.
اگر گویند: به چه چیز محاربت شیطان كنیم و دفع و قهر او به چه كنیم؟ بدان كه اهل این صناعت را در این صدرت دو طریق است:
بعضى گفتهاند:
تدبیر دفع شیطان استعانت است از خدا و هیچ دیگر نه، براى آنكه شیطان سگى است كه خداى تعالى او را سگ مىداند، اگر تو به محاربت او مشغول شوى و به معالجت او متوجه گردى، وقت بر تو ضایع شود و خود را به رنج آورده باشى و وقت باشد كه او بر تو ظفر یابد و تو را مجروح كند، پس رجوع با خدا كردن تا او را از تو دفع كند اولى بود.
و بعضى دیگر گفتهاند:
تدبیر او طریق مجاهدت است و به رد و دفع او برخاستن.
گفتم: آنچه در خاطر من مىآید آن است كه میان هر دو طریق جمع كند پناه گیرد به خدا از شر او چنانكه فرموده است، تا اگر بر ما غلبه كند بدانیم كه ابتلا است از خداى تعالى، تا صدق ما در مجاهدت معلوم فرماید و قوت ما در دفع او و صبر ما در محاربه با او ببیند، هم چنان كه كفار بر ما مسلط شوند، با آنكه خداوند قدرت دارد كه شرّ ایشان را از ما كفایت كند، مىخواهد تا ما را از جهاد و صبر و تمحیص و شهادت بهره حاصل شود چنانكه فرمود:
[وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ] «4».
و خدا كسانى را كه [از روى حقیقت و خلوص] ایمان آوردهاند، مشخص كند و از میان شما گواهانى [نسبت به پیروزىها كه نتیجه طاعت و تقواست، و شكستها كه محصول نافرمانى و بىتقوایى است] بگیرد.
و هم چنین فرمود:
[أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ] «5».
آیا پنداشتهاید [با ایمانِ بدون عمل] وارد بهشت مىشوید، در حالى كه هنوز خدا كسانى از شما را كه در راه خدا جهاد كردهاند وشكیبایان را [از دیگران] مشخص و معلوم نكرده است؟!
طریقه دشمنى با شیطان
اینجا نیز هم چنین باشد و محاربت و قهر او به قول علما در سه چیز است:
یكى: آن مكاید و حیلتهاى او بدانى و تعرف كنى، تا بر تو دلیرى نتواند كرد، همچون دزد كه چون بدانست كه خداوند سراى آگاه شد بگریزد.
دوم آنكه به دعوت او استخفاف كنى و دل بدان متعلق نكنى كه او چون سگ است بانگ بر تو دارد و سخت باشد و چون از او اعراض كنى خاموش شود.
سیم آنكه ذكر خدا پیوسته به دل و زبان مىدارى كه رسولاللّه صلى الله علیه و آله فرموده است:
إنَّ ذِكْرَاللّهِ تَعالى فى جَنْبِ الشَّیْطانِ كَالْآكِلَةِ فى جَنْبِ إبْنِ آدَمَ «6».
و اگر گویى مكاید و حیل او چون بدانیم و طریق معرفت آن چیست؟ بدان كه او را وساوس بسیار است كه به منزلت تیر است كه مىاندازد و آن را به معرفت خاطرها بتوانى دانست كه درآید...
خواطر انسان
اما اصل خواطر: بدان كه حقتعالى و تقدس، فرشتهاى بر دل آدمى موكل كرده است كه پیوسته او را به خیر دعوت مىكند او را ملهم مىگویند و دعوت او را الهام و در مقابل آن شیطانى است كه او را به شر دعوت مىكند و او را وسواس گویند و دعوت او را وسوسه، ملهم الا به خیر نخواند و وسواس الا به شر نخواند.
این دو داعىاند بر دل بنده ایستاده و پیوسته به دعوت مشغول و دل از آن آگاه و با خبر كه در اخبار آمده است كه رسول صلوات اللّه علیه فرمود:
زمانى كه فرزند آدم به دنیا مىآید، خداوند ملكى بر او قرین نماید و شیطان شیطانى، شیطان كنار گوش چپ قلب مىخوابد و ملك كنار گوش راست دل و این دو به طور مرتب مشغول دعوت كردن انسان به خیر و شرند.
پس خداىتعالى در بنیت آدمى تركیب كرده است طبیعتى كه میل به شهوات دارد و لذات به هر كیفیت كه باشد از نیكو و زشت و آن هواى نفس است كه روى به آفت دارد، این سه دعوت است. پس بدان كه این خاطرها اثرهاست كه در دل بنده حادث مىشود و او را بدان دارد كه كارى بكند، یا ترك كارى بكند و پدید آمدن به حقیقت از خداى تعالى است در دل بنده، لكن آن بر چهار قسم است.
یكى آنكه خداىتعالى در دل بنده افكند به ابتدا، آن را خاطر گویند و بس، قسم دوم آنكه در دل پدید آورد و موافق طبع آدمى باشد، آن را هواى نفس گویند و به دو نسبت كنند و قسمى دیگر در پى دعوت ملهم پدید آرد و به دو نسبت كنند و آن را الهام گویند و قسمى دیگر در پى دعوت شیطان پدید آرد و آن را به دو نسبت كنند و وسوسه خوانند و خاطر شیطان گویند.
پس بدان كه خاطرى كه از قبل خداى تعالى ابتدا باشد، شاید كه به خیر باشد، اكرام را و الزام حجت را و باشد كه به صدمه و رنج باشد امتحان را و تغلیظ محنت و آزمایش را.
و خاطرى كه از قبل ملهم باشد نباشد الا به خیر كه او ناصح و مرشد است و نیست الا براى این كار و خاطرى كه از قبل شیطان باشد الا به شر نباشد تا اغوا و استزلال كند.
و وقت باشد كه به خیر خواند، مكر و استدراج را و خاطرى كه از قبل هواى نفس باشد شر را باشد و تمتع را و بعض سلف گفتهاند: كه هواى نفس هم چنین به خیر خواند و مقصود از آن شر باشد، چنانكه شیطان، این است انواع خاطرها.
پس تو محتاجى كه بعد از این معرفت سه فصل حاصل كنى كه لابد است از آن و مقصود در ضمن آن است.
یكى فرق میان خاطر خیر و شر على الجمله، دوم فرق میان خاطر شر ابتدایى یا شیطانى یا هوایى كه هر یكى را دفعى است از نوعى دیگر، سوم فرق میان خاطر خیر ابتدایى یا الهامى یا شیطانى یا هوایى تا پیروى آن كنى كه از خداى است یا از ملهم و حذر كنى از آنچه از شیطان است.
اما فصل اول: علماى ما رحمهم الله گفتهاند كه چون خواهى كه خاطر خیر از خاطر شر بدانى و فرق كنى آن را، به چهار گونه میزان بركش:
اول آن كار را بر میزان شرع عرض كن، اگر موافق جنس آن باشد خیر باشد و اگر بر ضد آن باشد یا رخصه باشد یا شبهه شر باشد.
و اگر بدین میزان معلوم نشود عرض كن بر اقتدا، اگر موافق اعمال سلف باشد، در كردن آن اقتدا به صالحان بود. پس خیر باشد و اگر به ضد آن باشد، شر باشد و اگر بدین میزان نیز معلوم نشود بر نفس و هوا عرض كن، اگر نفس از آن نفرت گیرد، نفرت طبع نه نفرت خوف بدان كه خاطر خیر است و اگر نفس بدان مایل باشد میل طبیعى و جبلى نه میلى كه از تقرب به خدا و ترغیب به ثواب باشد؛ بدان كه خاطر شر است كه نفس اماره به سوء است، به اصل طبع خود به خیر میل نكند، چون به یكى از این موازین بركشیدى، خاطر خیر از خاطر شر بدانستى واللّه ولى الهدایة.
اما فصل دوم: چون خواهى كه فرق كنى میان خاطر شرى كه از قبل شیطان باشد و خاطر شرى كه از هواى نفس باشد، یا از خدا باشد ابتدا از سه وجه در او نظر كن:
اگر مصمم یابى بر یك حال ایستاده، بدان كه از خداىتعالى است، یا از هواى نفس و اگر متردد یابى و مضطرب بدان كه از شیطان است و بعضى از عارفان گفتهاند:
مَثَل هواى نفس مثل پلنگ است الا به قمع و قهر بالغ باز نگردد، یا مثل خارجى كه جنگ براى تدین كند، هرگز باز نگردد تا كشته شود و مثل شیطان مثل گرگ است، اگر از یك جانب برانى از دیگر جانب درآید.
دوم آنكه این خاطر اگر در عقب گناهى باشد كه كرده باشى، بدان كه از حقتعالى عقوبتى است و اهانتى و خواریى كه از شومى آن گناه بوده باشد، در قرآن مجید چنین مىفرماید كه:
[كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا یَكْسِبُونَ] «7».
این چنین نیست كه مىگویند، بلكه گناهانى كه همواره مرتكب شدهاند بر دلهایشان چرك و زنگار بسته است [كه حقایق را افسانه مىپندارند.]
و اگر نه در عقب گناهى باشد كه واقع شده باشد، بلكه به ابتدا باشد، بدان كه از شیطان است، این حكم اكثرى است كه در بیشتر احوال چنین باشد؛ زیرا كه شیطان الا به د عوت شر ابتدا نكند، به هر حال اغوا و اضلال طلبد.
سوم آنكه اگر این خاطر به ذكر خدا جل جلاله ضعیف نشود و یا كم نیاید و زایل نگردد، بدان كه از هواى نفس است و اگر به ذكر خداىتعالى ضعیف شود، بدان كه از شیطان است، چنانكه در تفسیر:
[مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ] «8».
از زیان وسوسهگر كمین گرفته و پنهان.
یاد كرده آمده است، شیطان در قلب خوابیده چون ذكر خدا كنى خناسى كند و اگر غافل شوى وسوسه نماید.
اما فصل سوم: چون خواهى كه فرق كنى میان خاطر چیزى كه از خدا باشد و آنكه از ملك باشد همچنین از سه وجه نظر كن:
اگر قوى و مصمم باشد از خداىتعالى است و اگر متردد از ملك كه او به منزلت ناصحى است، از هر جانب درآید و روى به تو آرد و هر نصیحت كه بر تو عرضه كند به امید آنكه تو اجابت كنى و رغبت خیر كنى.
دوم آنكه اگر در عقب طاعتى و اجتهادى پدید آید، از خداى تعالى باشد چنانكه فرمود:
[وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا] «9».
و كسانى كه براى [به دست آوردن خشنودى] ما [با جان و مال] كوشیدند، بىتردید آنان را به راههاى خود [راه رشد، سعادت، كمال، كرامت، بهشت و مقام قرب] راهنمایى مىكنیم.
و اگر این خاطر به ابتدا باشد از ملك باشد در اغلب احوال.
سوم اینكه این خاطر اگر در اصول و اعمال باطن باشد از خداىتعالى است و اگر در فروع و اعمال ظاهر است از ملك است، در بیشتر احوال چه فرشته را، راه نیست به معرفت باطن بنده به قول بیشتر علما، اما خیرى كه از شیطان باشد كه آن استدراج باشد، شیخ ما گفتى رحمة اللّه علیه نظر كنى اگر نفس خود را در فعلى كه به خاطرت آمد به نشاط بینى نه با ترس و خشیت و با تعجیل بینى نه به آهستگى و با ایمنى بینى نه با خوف و به عاقبت نااندیشیدن بینى نه با بصیرت و تفكر، بدان كه آن خاطر از شیطان است و اگر نفس را به ضد این بینى با خشیت و ترس نه با نشاط و به تأنى، نه با شتاب و با خوف، نه با امن و عاقبت اندیشى نه با بىعاقبتى بدان كه از خداى تعالى است یا از ملك.
پس من گفتم: پندارى كه نشاط سبكى است كه در آدمى پدید آید در كارى كه بىبصیرت باشد، یا نه در ذكر ثواب آن مذموم باشد.
اما تأنى نیك است و پسندیده الا در چند جاى معدود كه در حدیث نبوى است علیه الصلاة والسلام، تزویج بكر چون رسیده شد و گزاردن وام چون قدرت باشد و تجهیز میت چون شكى نباشد و مهمانى كردن در وقت نزول و توبه از گناه چون گناه كرده شد، (كه این امور را تأنى جایز نیست).
اما خوف واجب است از براى تمامى عمل باشد، تا براى اداى آن به وجه خویش و حق خویش یا خوف قبول حق.
اما بصارت عاقبت به آنكه ببیند تا یقین شود كه آن خیر و رشد است و امید ثواب عاقبت هم، این است جمله فصول سهگانه كه لازم است تو را معرفت آن در باب خاطرها، نیك بدان و نیك ببین كه از اسرار لطیف شریف است.
حیلتها و مكرهاى شیطان
بدان كه كیدهاى شیطان با آدمى در باب طاعت از هفت وجه است:
اول او را از طاعت نهى كند به هر طریق كه تواند كرد، اگر خداى نگاه دارد و الهام دهد و شیطان را رد كند، بدان كه گوید من محتاجم به طاعت كه لابد زاد آخرت از این دنیاى فانى برمىباید داشت، چون بدانست دیگر باره به تسویف «10» بفریبد گوید، لحظه دیگر بكن این طاعت، یا فردا بكن یا وقتى دیگر.
اگر عصمت خداى تعالى در رسد و گوید: اگر عمل امروز به فردا اندازم از آن فردا كى كنم؟ چون هر روزى را طاعتى و عملى جداگانه هست چون از این كید ناامید شود گوید اكنون تعجیل كن زود زود تا فارغ شوى.
اگر خداىتعالى الهام دهد و گوید: عمل اندك تمام به از عمل بسیار ناتمام پس دیگر بار بر آن دارد كه عمل تمام كند براى ریا مردمان را و مرایات ایشان را، پس خداى تعالى الهام دهد، دیدن خلق چه فایده دارد، دیدن خدا مرا كفایت است، پس دیگر باره در عجب اندازد بنده را، گوید: تو عظیم بزرگ كسى و بیدار بندهاى، پس اگر خداىتعالى عصمت و توفیق دهد گوید: اگر چنین است المنة للّه والحمدللّه و این توفیقى است كه خداى تعالى مرا بدان مخصوص كرده عمل مرا به فضل خود قیمتى نهاده است و اگر نه فضل او بودى قیمت عمل من در جنب نعمت او كه بر من است و در جنب معصیت من او را هیچ نبودى، پس از دیگر در آید و این در ششم است و حیلت عظیم كه الا مرد سخت بیدار كه بدان مطلع گردد و آن، آن است كه بنده را گوید تو در سر جهد میكن و مجاهده فرو مگذار كه خداى بر خلق ظاهر كند و عمل هر كسى چنانچه باشد پیدا كند و شیطان بدین طریق نوعى از ریا در عمل بنده بازدید كند، اگر خداى تعالى معصوم دارد این بنده را و شیطان را رد كند و گوید: اى ملعون! این ساعت از وجه اخلاص عمل به من مىآیى تا عمل مرا به فساد آرى و من بندهام و او خداوند است، اگر خواهد عمل مرا ظاهر كند و اگر خواهد پوشیده دارد، اگر خواهد مرا بزرگ كند و اگر خواهد حقیر دارد و من از مردم چه باك دارم چون به دست ایشان كارى نیست پس دیگر باره از در هفتم درآید گوید:
تورا بدین عمل هیچ حاجت نیست براى آنكه اگر تو را سعید آفریده است ترك عمل تو را زیانى ندارد و اگر شقى آفریده است كردن عمل فائدهاى ندهد، اگر خداىتعالى بنده را نگهدارد، شیطان را گوید من بندهام و بر بنده آن است كه فرمان بجاى آورد و خداىتعالى خداوندى بداند.
یَفْعَلُ اللّهُ ما یَشاءُ وَیَحْكُمُ ما یُریدُ «11».
الا آن است كه به همه حال مرا عمل، سود دارد كه اگر سعید باشم محتاج زیادتى ثواب باشم و اگر شقى باشم نعوذ باللّه، هم تا خود را ملامت نكنم، با آنكه خداى تعالى هرگز به اطاعت عقوبت نكند و طاعت، مرا به هیچ حال زیان ندارد كه اگر من در آتش روم و مطیع باشم دوستتر از آن دارم كه در بهشت روم و عاصى باشم فكیف كه وعده او صدق است و قول او حق است و طاعت را به ثواب وعده است، هر كه خداى را به ایمان و طاعت ببیند در آتش نرود و در بهشت رود نه بدان سبب كه او به عمل استحقاق بهشت گرفت بلكه به وعده صدق حق و طاعت خود علامات و امارات سعادات است.
نیك بدان اى برادر! و بیدار شو وفقك اللّه تعالى بفضله و منه وحق تعالى از وعده صدق خویش از زبان سعدا چنین خبر مىدهد كه:
«الحمد اللّه الذى صدقنا وعده»، پس بیدار شو اى برادر! كه كار چنین است كه دیدى و شنیدى و دیگر كارها بدین قیاس كن و استعانت به خداىتعالى كن و استعاذت هم كه كار بدست اوست «12».
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- یس (36): 60.
(2)- فاطر (35): 6.
(3)- البته هیچ موجودى در اصل خلقت دشمن انسان آفریده نشده، تمام موجودات در ریشه وجودشان جهتى جز جهت منفعت ندارند، این موجودات با اختیار و اراده هستند كه بر اثر سوء اختیار براى انسان قیافه دشمنى مىگیرند و شیطان كه هر موجود با اراده ضد خدایى است از این قبیل است، جمله بالا را روى این حساب باید حمل بر مجاز كرد.
(4)- آل عمران (3): 140.
(5)- آل عمران (3): 142.
(6)- «مسلماً یاد خدا در كنار شیطان مثل جذام (مرض خوره) در كنار فرزند آدم است.
و این كنایه از آن است كه همان طور كه جذام بدن انسان را از بین مىبرد، یاد خدا نیز شیطان را از میان برمىدارد» منهاج العابدین: 45.
(7)- مطففین (83): 14.
(8)- ناس (114): 4.
(9)- عنكبوت (29): 69.
(10)- تسویف: امروز و فردا كردن، سر دوانیدن.
(11)- «خداوند آنچه را مىخواهد انجام مىدهد و آنچه را اراده مىكند حكم مىكند» بحار الأنوار: 64/ 106، باب 3، حدیث 21.
(12)- «حمد و ستایش خدایى را كه وعدههایش را براى ما عملى كرد» منهاج العابدین: 43.
منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامى جلد پنجم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان