مجله شبانه
باشگاه خبرنگاران؛
حسين شريعتمداري در ستون یادداشت امروز کیهان نوشت:چشم گرگان بيابان ! گراني و افزايش لگام گسيخته قيمت كالا و خدمات مورد نياز مردم كه اين روزها سايه سنگين و آزاردهنده خود را بر شانه اقشار مستضعف و كم درآمد جامعه تحميل كرده است، واقعيتي تلخ و غيرقابل انكار است.
درباره عوامل گراني و چرايي آن بحث هاي دامنه داري در جريان است كه در آن به عواملي نظير اثرگذاري تحريم ها، سوء مديريت ها، حضور فعال مافياي اقتصادي، رها شدگي ماجرا از سوي برخي مسئولان ذيربط و پرداختن به مسائل حاشيه اي، تلاش سازمان يافته و پنهان براي مؤثر جلوه دادن تحريم ها و يا مجموعه اي از عوامل ياد شده، اشاره مي شود.
پاسخ اما، هر چه باشد، از دو نكته نبايد غفلت كرد، اول آن كه تحريم ها اگرچه در پيدايش پديده تلخ گراني بي تأثير نبوده و نيستند ولي ضريب اثر تحريم ها با ميزان گراني موجود و افزايش جهشي قيمت كالا و خدمات ضروري مردم كه اين روزها شاهد آنيم همخواني ندارد، بنابراين بايد روي عوامل ديگر و راه هاي مقابله با آن حساب ويژه و بيشتري باز كرد، چرا كه ظرفيت و توان اقتصادي كشور بسيار فراتر از آن است كه تحريم ها به تنهايي توان پديدآوردن آشفته بازار كنوني را داشته باشند.
نكته دوم اما، «بندبازي» جرياني است كه به گواهي مواضع و عملكرد گذشته خود، مخصوصاً در فصل 8 ماهه فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88، «شريك دزد» بوده اند و اين روزها، اصرار دارند در نقش «رفيق قافله»! ظاهر شوند. جريان مورد اشاره در جديدترين توطئه خود، دست به يك «تقسيم كار» زده است.
شاخه اول شامل تعداد اندكي از اصحاب فتنه است كه متاسفانه شمار اندكي از خودي هاي ساده انديش نيز به آن دل بسته اند! وظيفه يا مأموريت اين شاخه، آن است كه براي عبور از عقبه پيش روي، «آدرس غلط» بدهد.
نگاهي به مصاحبه هاي پي درپي افراد اين شاخه نشان مي دهد كه «ترجيع بند» و «گزاره تكراري» اين مصاحبه ها و سخنراني ها، نفي راه طي شده و ناديده گرفتن گام هاي بلندي است كه طي چند سال اخير برداشته شده است، نظير اين توهم پراكني ها كه بعد از انتخابات 88 بسياري از دلسوزان نظام! كنار گذارده شده اند! نگاه خودي و غير خودي به وحدت ملي آسيب رسانده است! نبايد در سياست خارجي تنش آفريني كرد! ما كه بوديم چنين و چنان كرديم! و اگر بيائيم چنين و چنان خواهيم كرد و....
شاخه دوم ، مأموريت دارد با فضاسازي و انگاره پردازي آدرس غلطي را كه شاخه اول ارائه مي دهد نجات بخش! معرفي كند. اين شاخه از طريق رسانه هاي پرشماري كه در داخل كشور در اختيار دارد و صدها سايت اينترنتي كه از خارج كشور بارگذاري مي شود و دهها شبكه راديو تلويزيوني فارسي زبان نظير بي بي سي، صداي آمريكا، صداي اسرائيل، راديو فردا، راديو تلويزيون فارسي زبان آمريكا، شبكه تلويزيوني فارسي زبان يورونيوز و... كه براي پشتيباني از جريان ياد شده، راه اندازي شده است، وظيفه سياه نمايي درباره شرايط كنوني كشور، بي آينده نشان دادن فضاي پيش روي و نهايتاً معرفي آدرس غلط شاخه اول- به عنوان تنها راه عبور از عقبه گراني- را برعهده دارد.
هر دو شاخه روي دو نقطه به طور مشترك انگشت مي گذارند و درباره آن وارونه نمايي مي كنند. اول؛ گراني هاي اخير و نسبت دادن آن به مقاومت در برابر باج خواهي بيگانگان و دوم؛ تلاش براي پاك كردن وطن فروشي، خيانت و جنايتي كه در فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 مرتكب شده اند.
جريان ياد شده اگرچه رسواتر از آن است كه بتواند از سد بصيرت مثال زدني مردم و هوشياري مسئولان عبور كند ولي از يكسو ديده مي شود كه برخي از خودي هاي ساده انديش- هرچند اندك و كم شمار- نسبت به سوابق اين جريان دچار نوعي فراموشي شده اند و يا دست هاي پنهان و آشكار اعضاي شاخه اول را در فتنه 88 ناديده گرفته اند و با استناد به سوابق آنان، در اين تصور- بخوانيد توهم- به سر مي برند كه گردن كشي قبلي آنها عليه نظام نبوده بلكه تنها از دولت نهم و دهم دل خوشي نداشته اند!... و از سوي ديگر جريان مورد اشاره روي موج گراني هاي اخير سوار شده و با اين اميد كه دوران حاكميت آنها بر مجلس و دولت از يادها رفته باشد، درباره سياست هاي اقتصادي خود در آن دوران، دروغ پردازي مي كنند. دقيقا به اين علت است كه اشاره اي هرچند گذرا به بينش و منش اقتصادي جريان ياد شده در دولت هاي گذشته، ضروري به نظر مي رسد.
الف: به جرأت بايد گفت كه در دولت هاي گذشته هيچ پرونده فساد اقتصادي را نمي توان آدرس داد كه در آن مفسدان كلان اقتصادي آشكارا از سوي اعضاي اين جريان- كه آن هنگام در دولت يا مجلس حضور داشتند- حمايت نشده باشند!
1- در جلسه محاكمه شهردار وقت نزديك به 20 نفر از وزيران و معاونان آنها حضور يافته و سعي در ارعاب دادگاه، انحراف افكار عمومي و نهايتا تطهير مجرم داشتند. و در همان حال روزنامه هاي زنجيره اي از شهردار مجرم با عنوان «اميركبير ايران»! ياد مي كردند. در آن هنگام، شهرداري با نزديك به يكصد و بيست مورد شكايت، كيهان را به دادگاه كشيد كه هيچيك از آنها وارد دانسته نشد.
2- وقتي كيهان پرونده فساد اقتصادي شركت مارين سرويس را با ارائه اسناد مربوطه برملا كرد، بلافاصله مشاور رئيس جمهور وقت و تعدادي از نمايندگان مدعي اصلاحات در مجلس ششم به حمايت از مفسد اقتصادي اين پرونده برخاستند و در حالي كه وزير دادگستري وقت فساد اقتصادي كلان انجام شده از سوي مفسد اين پرونده را تاييد مي كرد، آقاي انصاري راد رئيس كميسيون اصل 90 مجلس اصلاحات اعلام كرد «من مديرعامل اين شركت را نه گناهكار مي دانم و نه تبرئه مي كنم» و در حالي كه 15هزار شكايت به كميسيون اصل 90 ارائه شده بود، اين كميسيون رسيدگي به شكايت مفسد اقتصادي ياد شده را در اولويت قرار داد و سپس اعلام كرد مديرعامل مارين سرويس مرتكب هيچ جرمي نشده است!
3- بعد از بازداشت شهرام جزايري به جرم فساد اقتصادي كلان - كه هنوز در زندان است- مدعيان اصلاحات كه در آن هنگام دولت و مجلس را در اختيار داشتند، به حمايت آشكار از وي برخاستند. و چند روز بعد معلوم شد كه ده ها تن از نمايندگان مدعي اصلاحات مجلس ششم و تعدادي از ديگر مدعيان اصلاحات مبالغ كلاني از شهرام جزايري دريافت كرده اند. پشتيباني و حمايت اصلاح طلبان از اين مفسد اقتصادي تا آنجا بود كه وزارت بازرگاني وقت و نمايندگان مدعي اصلاحات دست به تغيير قانون براي نجات وي زدند و روزنامه هاي زنجيره اي از شهرام جزايري با عنوان «كارآفرين جوان»! ياد كردند! فساد اقتصادي در شركت پتروپارس، قطعات فولادي و .... كه مي گذاريم و مي گذريم.
4- وقتي به آقاي خاتمي اعتراض شد كه چرا نسبت به معيشت مردم و سامان دهي اقتصاد كشور، بي تفاوت هستيد، پاسخ مدعيان اصلاحات اين بود كه آقاي خاتمي در جريان انتخابات خود شعار اقتصادي نداده اند! و هنگامي كه كيهان ده ها نمونه از شعار اقتصادي ايشان را بازگو كرد، پاسخ اين بود كه ما(اصلاح طلبان) براي توسعه سياسي آمده ايم.
5- در مجلس ششم اين اعتراض مطرح شد كه چرا به جاي طرح ها و لوايحي نظير «مصونيت مجرمان بعد از ورود به دانشگاه ها»، «لغو گزينش ها» و... به مشكلات اقتصادي مردم رسيدگي نمي كنيد، آقاي مزروعي نماينده وقت مجلس ششم كه امروزه به بلژيك پناهنده شده و با مقر اتحاديه اروپا در بروكسل و آيپك (لابي صهيونيست ها) در آمريكا فالوده مي خورد، پشت تريبون رفت و با بي ادبي گفت؛ اگر مرگ موش هم توزيع شود، مردم براي گرفتن آن صف مي بندند! و يكي ديگر از مدعيان اصلاحات با وقاحت از مردم مستضعف با عنوان «لشكر قابلمه به دست ها»! ياد كرد.
6- وقتي سوءاستفاده هاي كلان در وزارت نفت دولت اصلاحات برملا شد و از نمايندگان مدعي اصلاحات پرسيده شد كه چرا وظيفه نظارتي خود را رها كرده و ميلياردها دلار از ثروت ملي را به باد داده اند؟! پاسخ اين بود كه «ما فرصت بررسي قراردادها را نداريم»!
و ده ها نمونه ديگر كه بيرون از محدوده اين نوشته محدود است.
ب: مدعيان اصلاحات در فتنه 88 آشكارا و بي پرده نقش ستون پنجم مثلث آمريكا، اسرائيل و انگليس را برعهده داشتند و دست به وطن فروشي و ده ها خيانت و جنايت آشكار زدند كه خود ماجراي مفصلي است و فصل جداگانه اي را مي طلبد. بنابراين بدون كمترين ترديدي مي توان نتيجه گرفت؛ آدرسي كه جريان ياد شده براي عبور از عقبه پيش روي ارائه مي كند، آدرس تنگه اي است كه مثلث آمريكا، اسرائيل و انگليس در پشت صخره هاي آن براي مقابله با نظام اسلامي و مردم پاكباخته اين مرز و بوم به كمين نشسته اند.
و به قول شاعر؛ شايد آن نقطه نوراني دشت، چشم گرگان بيابان باشد!
ج: و بالاخره گفتني است انبوه خدمات دولت نهم و دهم- و مخصوصا دولت نهم- با هيچيك از دولت هاي سازندگي و اصلاحات نه فقط قابل مقايسه نيست، بلكه نمره خدماتي آن با دو دولت ياد شده فاصله اي پرناشدني دارد. برخي از اين خدمات بي نظير و بي سابقه بوده است، دولت نهم، حلقه مديريتي ثابت و كدگذاري شده را شكست، ثروت ملي را به ميان مردم برد، امكانات و داشته هاي نظام را به دوردست ترين نقاط كشور كشيد، در سياست خارجي و مقابله با باج خواهي دشمنان- مخصوصا در دولت نهم- خوش درخشيد، طرح هدفمندي يارانه ها را كه هر دو دولت سازندگي و اصلاحات، اجراي آن را ضروري مي دانستند ولي جرأت انجام آن را نداشتند با شجاعت و جسارت عملياتي كرد و...
اما متاسفانه در مواردي نيز دچار خطا شده و لغزيد كه كم توجهي اخير به مسائل معيشتي مردم و يا حاشيه سازي به جاي پرداختن به مسائل اصلي از جمله آنهاست. ولي در اين ميان نكته بسيار بااهميت و عبرت انگيزي هست و آن اينكه، خطاهاي دولت كنوني دقيقا در آن نقاط است كه به جاي مشي اصولگرايانه به راه و روش دولت هاي سازندگي و اصلاحات روي كرده است. نظير پرداختن به حاشيه ها به جاي مسائل اصلي، استفاده از مشاوراني كه برخي از آنها با كارگزاران دو دولت قبلي گره خورده اند و...
مهدي محمدي در سرمقاله وطن امروز با عنوان "مشورتهایی به آقای اوباما" نوشت:
فرض کنیم آنچه منابع غربی در هفتههای گذشته درباره بازاندیشی تاکتیکی و راهبردی دولت اوباما در سیاست خود درباره ایران نوشتهاند، صحیح باشد. این فرض البته بشدت قابل بحث است؛ نه از این جهت که واقعا بازاندیشی در کار هست یا نه، بلکه از این جهت که فرضا اگر چنین باشد هدف واقعی این بازاندیشی چیست: برداشتن گامی در جهت حل مساله یا تاثیرگذاری بر انتخابات ایران؟
این نوشته فرض را بر این میگذارد که گزینه اول صحیح باشد یعنی آمریکاییها واقعا در پی آن باشند که با استفاده از فضای مابین انتخابات خودشان تا انتخابات ایران، راهحلی دیپلماتیک برای مساله هستهای ایران پیدا کنند. این فرض البته بسیار سادهاندیشانه است ولی این سادهسازی به ما کمک میکند تا از دریچهای متفاوت به مساله نگاه کنیم. اگر واقعا یک راهحل دیپلماتیک درباره برنامه هستهای ایران قابل طراحی باشد –که از دید ایران هست- این راهحل باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ کدام مولفههاست که فقدان آنها پیشاپیش هرگونه پیشنهاد جدید را شکست خورده خواهد کرد؟ این مشورتی است که ظاهرا اکنون دولت اوباما بشدت به آن نیازمند است. یکی از بزرگترین مشکلات آمریکاییها در سالهای گذشته این بوده که هرگز درک درستی از محاسبات راهبردی ایران و در نتیجه آنچه برای ایران قابل پذیرش یا غیرقابل پذیرش است، نداشتهاند.
تلاش آمریکا برای تحمیل خواستههای خود به ایران در اصل به این دلیل تشدید شده که آمریکاییها حس کردهاند در اثر فشار، دایره موارد قابلپذیرش برای ایران–درباره برنامه هستهای یا موضوعات دیگر – یعنی امتیازهایی که ایران حاضر است بدهد، وسیعتر خواهد شد. این استراتژی شکست خورده است چرا که در اثر اجرای آن تنها اتفاقی که افتاده این بوده که ایران سختگیرانهتر عمل کرده است. استراتژی فشار برای ایران تنها حامل این پیام بوده که هدف غرب تغییر رژیم است نه رسیدن به راهحل و حرکت به سمت سازش به معنای اعلام ضعف و نتیجه آن هم صرفا افزایش فشارها و بیشتر شدن مطالبات خواهد بود.
مسیر جایگزین برای طراحی یک دیپلماسی موفق این است که آمریکا به جای اینکه روی تحمیل خواستههای خود به ایران تمرکز کند، انرژی خود را صرف این موضوع کند که چرا دیپلماسی پیش نمیرود و آیا واقعا مسیر فشار، مسیر مذاکره را تقویت کرده است؟
نکات زیر مستقیما ناظر به این موضوع است.
1- نخستین موضوع این است که هرگونه پیشنهاد جدید باید ضرورتا در همان گام اول شامل لغو موثر تحریمها باشد. این تنها حرکتی است که به ایران پیام خواهد داد مذاکره جدی است و هدف غربیها این نیست که از مذاکره به عنوان ابزاری برای بهانهجویی و در نتیجه بیشتر کردن فشارها استفاده کنند. منظور از لغو «موثر» تحریم هم این است که تحریمها باید نه در حوزههای سمبلیک و بیارزش بلکه در حوزههای واقعی لغو شود. این درخواست، در واقع به این دلیل طرح نمیشود که ایران خواستار یافتن راهی برای خلاص شدن از تحریمها به هر قیمت است، در واقع غربیها اکنون خود بهتر از هر کسی میدانند که تحریم، حداکثر ابزاری آزاردهنده است تا ابزاری تمامکننده. مساله اصلی این است که ایران نیاز به نشانهای قابل اعتماد دارد که برايش ثابت کند، کل ماجرا ترتیب دادن یک خیمهشببازی جدید برای تشدید فشارها نیست و این علامت منحصرا باید از جنس لغو موثر تحریمها باشد.
2-موضوع دوم این است که هرگونه پیشنهاد جدید باید ضرورتا شامل پذیرش فناوری غنیسازی در ایران باشد. ترتیب دادن یک بازی دیپلماتیک به شکلی که در آن تحریمها لغو میشود اما به تدریج غنیسازی هم در ایران تعطیل میشود الگویی نیست که هیچ جذابیتی برای ایران داشته باشد چرا که در اصل ایران را به نقطه صفر بازمیگرداند بیآنکه چیزی به دست آورده باشد. مسلما فناوری غنیسازی در ایران معادل لغو تحریمها نخواهد بود اما ایران در مسکو چیزهای دیگری پیشنهاد داده که میتواند یک معادله داده- ستانده را شکل دهد.
3- نکته سوم این است که غرب باید علامتهایی واضح در این باره ارسال کند که در نهایت به دنبال چیست. گریز دائمی آمریکا و گروه 1+5 از مشخص کردن آنچه در انتهای فرآیند رخ خواهد داد به این معناست که ایران باید وارد بازیاي شود که نمیداند در انتهای آن با چه صحنهای روبهرو میشود. اگر گام آخر روشن نباشد، گام اول را هم حتی نمیتوان برداشت. فرض کنیم به عنوان نمونه چیزی که در ذهن آمریکاییهاست این باشد که ابتدا معاملهای بر سر غنیسازی 20 درصد شکل دهند و بخشی از تحریمها را هم لغو کنند.
اگر گام بعدی پذیرش غنیسازی 5 درصد در ایران باشد داستان یک شکل خواهد داشت و اگر گام بعدی این باشد که مجددا به بهانههای دیگر تحریمهایی اعمال شود یا لغو همان تحریمهای باقیمانده مشروط به تعلیق غنیسازی 20 درصد یا اجرای قطعنامههای شورای امنیت شود، شکل ماجرا کاملا متفاوت میشود. در واقع اگر ایران میخواست قطعنامههای شورای امنیت را اجرا کند که اساسا نیازی به مذاکره با 1+5 نداشت. این مذاکرات دقیقا به این دلیل شکل گرفته است که ایران نمیخواهد و شدنی هم نیست که قطعنامههای شورای امنیت را بپذیرد. باید دید آیا گروه 1+5 راهی برای خلاص کردن خود از این تنگناها خواهد یافت یا نه. گامهای دوم و سوم به یک معنا از گام اول مهمترند. اگر گامهای دوم و سوم به نظر یک دام برسد، گام اول برداشته نخواهد شد ولو اینکه فرصتی گرانبها درون آن نهفته باشد.
جمهوری اسلامی در سرمقاله خود با عنوان "چند نكته درباره كسر بودجه امسال" نوشت بسمالله الرحمن الرحيم
اخبار خوشايندي از بودجه سال جاري به گوش نميرسد و بنابر آنچه نمايندگان مجلس از محاسبات و برآوردهاي اوليه گزارش ميدهند، متأسفانه دولت در دخل و خرج سال جاري با حدود 54 هزار ميليارد تومان كسري مواجه است.
بنابر آنچه از سوي نمايندگان مجلس گفته ميشود، بخش عمدهاي از اين كسري در بودجه ناشي از عدم تحقق درآمدهاي پيشبيني شده براي دولت است. ظاهراً از مجموع 144 هزار ميليارد تومان درآمد پيشبيني شده در قانون بودجه حدود 90 هزار ميليارد تومان محقق ميشود كه معناي آن كسري حدود 55 هزار ميليارد توماني در درآمدهاي دولت خواهد بود. از اين ميزان كسري، رقمي بالغ بر 27 هزار ميليارد تومان سهم بودجههاي عمراني است يعني از حدود 37 هزار ميليارد توماني كه در قانون بودجه براي طرحها و فعاليتهاي عمراني پيشبيني شده بود، رقمي بالغ بر 27 هزار تومان تأمين نخواهد شد كه حدود نيمي از كسري بودجه دولت در سال 91 را تشك?ل ميدهد.
اين اتفاق در شرايط فعلي كشور از چند جهت قابل تأمل است و چند نكته نيز در مورد آن بايد به شدت مورد توجه قرار گيرد؛ نخستين نكتهاي كه با وجود كسري سنگين بودجه امسال بايد آن را به فال نيك گرفت اين است كه اين كسر بودجه ناشي از بالا رفتن هزينهها بيش از مقدار پيشبيني شده در قانون نيست. به عبارت ديگر، دولت در سال جاري خلاف رويهاي كه در سالهاي گذشته داشته داراي نظم مالي بيشتري بوده است.
شايد اين پرسش مطرح شود كه چرا كسر بودجه ناشي از عدم تحقق درآمدها در مقايسه با كسر بودجه ناشي از تحقق بيش از اندازه مخارج، بهتر است؟ پاسخ اين است كه بيانضباطي دولت در هزينههاي مالي به معناي تزريق نقدينگي آن هم عمدتاً از محل درآمدهاي نفتي بودجه است، بنابر اين در شرايطي مانند شرايط امسال كه كسر بودجه ناشي از بالا زدن درآمدها در مقايسه با ارقام پيشبيني شده نيست ميتوان اميدوار بود كه دولت انضباط بيشتري در خرج كردن داشته گرچه اين انضباط خيلي ديرهنگام يعني در سال پاياني عمر دولت دهم به وجود آمده است.
نكته دوم در مورد جنس كسر بودجه امسال به حوزهاي كه كسري در آن تخليه ميشود باز ميگردد، يعني حوزه هزينههاي عمراني. توضيح اينكه خوشبختانه دولت قصد دارد و ميتوان اميدوار بود در اين قصد موفق نيز باشد كه از محل درآمدهاي تحقق يافتني، هزينههاي جاري خود را كه عمدتاً حقوق و دستمزد كارمندان و... است، تأمين كند و نيازي به جابجايي منابع از درآمدهاي غيرجاري براي تأمين هزينههاي جاري نخواهد بود چرا كه خود اين مسئله ميتوانست در حكم تزريق پول پرقدرت، بالا رفتن پايه پولي و افزايش نقدينگي و تورم باشد.
اما نكاتي كه بايد در مورد اين كسري در بودجه مورد توجه قرار بگيرند، اينها هستند: اولين نكته شيوهاي است كه مسئولان دولتي براي مديريت اين مشكل در پيش خواهند گرفت. خوشبختانه آنگونه كه معاون معاونت برنامه ريزي و نظارت راهبردي رياست جمهوري گفته است، دولت قصد دارد با كاستن 20 درصدي از بودجه تخصيصي به ارگانها و دستگاههاي زيرمجموعه خود در واقع در هزينهها صرفه جويي كند و به اين ترتيب از ارائه متمم بودجه به مجلس يا انتقال سهم بخش عمراني به جاري پرهيز كند. اين تصميم اگر عملياتي شود و دولت از عهده آن بر بيايد، تا حدود زيادي ميتواند از آثار و پيامدهاي كسري بودجه امسال براي اقتصاد كشور بكاهد.
با اين حال بخش عمدهاي از طرحهاي عمراني آغاز شده و دردست اجرا به علت عدم تحقق درآمدها، نيمه كاره باقي خواهند ماند و با گذشت زمان، مشمول افزايش هزينه ناشي از تورم ميشوند كه خود زمينه ساز بالا رفتن سهم هزينههاي عمراني در بودجههاي سالهاي آينده ميشود. از اين رو دولت بايد براي بودجه سال 92 با واقع بيني در مورد ميزان درآمدها، اولويت را به اتمام طرحهايي بدهد كه در سال 91 به علت كسر بودجه، نيمه تمام باقي ميمانند تا از آثار تورمي كسري بودجه دولت كاسته شود.
واقعيت اين است كه اگر دولتمردان در دولت دهم به اين موارد پايبند نباشند، نابسامانيها و مشكلات بسياري را براي دولتهاي آينده به ارث باقي خواهند گذاشت كه برطرف كردن آنها نيروي زيادي از آيندگان خواهد برد. اين، چيزي است كه كشور ما با توجه به شرايط خاصي كه اكنون دارد، تحمل آن را ندارد. نيروهاي انساني و سرمايه فكري كشور در چنين شرايطي بايد صرف مقابله با مشكلاتي شوند كه اين شرايط پديد آورده است. به همين دليل نبايد باري بر اين بار سنگين اضافه شود.
کورش شجاعي در سرمقاله روزنامه خراسان با عنوان "باز هم خطاي اطلاع رساني مسئولان" نوشت:آيا نحوه عملکرد مسئولان درباره اطلاع رساني در موضوع مرگ يک وبلاگ نويس يک بار ديگر باعث نشد که سايت ها و رسانه هاي بيگانه و دشمن ايران در عرصه اطلاع رساني «ميدان دار» شوند و هر گونه مي خواهند عليه کشورمان خبرسازي و جوسازي کنند؟
آيا مردم نامحرمند؟ آيا اين مردم از کره يا سرزمين ديگري به اين کشور آمده اند؟ آيا دين و ميهن پشتوانه اي محکم تر از مردم دارد؟ آيا مردم در سخت ترين شرايط بحبوحه انقلاب و دوران دفاع مقدس جوانمردانه پاي انقلاب، نظام و ايران عزيز نايستاده اند؟ آيا برگزيدگان و بهترين فرزندان ملت در سنگرها و خاکريزهاي جبهه هاي دفاع مقدس شهادت در راه دين و قرآن و عزت و استقلال ميهن را از خداوند باري تعالي مسئلت نکرده اند؟ و آيا... آيا اين ملت که به تصريح امام عزيزشان از مردم زمان پيامبر نيز بهترند شايسته بهترين ها نيستند؟ آيا خدمت صادقانه و بي منت به اين مردم افتخاري بزرگ براي هر مسئولي در هر رده اي نيست؟ آيا مبارزه با فساد و بداخلاقي و دست اندازي به بيت المال و هر خلاف ديگري از جمله مهمترين وظايف هر مسئولي نيست؟ آيا ترويج عملي صداقت و بسط عدالت نبايد سرلوحه کار هر مسئولي باشد؟
آيا در ميان گذاشتن شفاف و صادقانه رويدادها، مسائل و مشکلات کشور با مردم همراهي قاطبه ملت را براي حل مشکلات با مسئولان تقويت نمي کند؟
آيا کسي در هر مقام و مسئوليتي و در هر قوه اي حق دارد مردم را از اطلاعات و اخبار واقعي، دقيق، به موقع و به هنگام محروم کند؟ (البته غير از اخبار و اطلاعات سري و طبقه بندي شده که مي تواند مورد سوء استفاده دشمنان قرار گيرد) آيا اين آقايان مسئول درک مي کنند که حبس اطلاعات و اخبار و جلوگيري از گردش آزاد و به هنگام اطلاعات چه هزينه هايي به کشور و نظام و اعتماد مردم بار مي کند، مثلاً همين عملکرد غلط آقايان در ماجراي اطلاع رساني دير هنگام مرگ يک وبلاگ نويس در يکي از بازداشتگاه هاي کشور چقدر باعث سوء استفاده دشمنان کشور و انقلاب و ميدان داري بيگانگان در جريان اين رويداد شد که اگر مسئولان در اين ماجرا به موقع و به هنگام اطلاع رساني مي کردند و نه پس از چند روز، آن گاه سايت ها و بنگاه هاي خبري بيگانه نمي توانستند تا اين حد از اين ماجرا عليه کشور و نظام جوسازي کنند.
آيا در دنياي امروز هيچ صاحب خرد و تدبيري مي تواند اين واقعيت آشکار را کتمان کند که اطلاع رساني دقيق، به موقع و صحيح و ارائه تحليل هاي درست و واقعي يک دانش مهم و پيچيده، يک مهارت بسيار کارآمد و بلکه هنري بس تأثيرگذار در عرصه افکار عمومي و مديريت جوامع است؟ آيا اين موضوع و مسئله کاملاً واضح و بديهي هنوز براي برخي روشن نشده است که دادن اطلاعات نه چندان دقيق و به موقع به شدت فرصت ها را مي سوزاند و از يک سو فرصت انتشار و مديريت اخبار را از طريق رسانه هاي کشوري مي گيرد و در دنيايي که اطلاعات و اخبار به شدت ليز و لغزنده و غيرقابل حبس و زنداني کردن است، مردم به خاطر غفلت و سوء مديريت برخي مسئولان اطلاعات و اخبار کشورشان را از رسانه هاي بيگانه آن طور که بيگانگان مي خواهند مي شنوند و دريافت مي کنند و از ديگر سو اعتماد و اطمينان حداقل عده اي از مردم به برخي مسئولان و حتي رسانه هاي داخلي آسيب مي بيند.
آيا واقعا هنوز برخي از مسئولان که اطلاعات و اخبار را به موقع، دقيق، شفاف، صادقانه و به هنگام در اختيار رسانه هاي داخلي و مردم نمي گذارند درنيافته اند که شبکه هاي در هم تنيده خبري جهاني و منطقه اي با آن همه امکانات و بودجه هايي که در اختيار دارند هر لحظه در صدد شکار سوژه اي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و... هستند و از کوچکترين خلاء و عدم شفافيت در اطلاع رساني حداکثر سوء استفاده را مي کنند و هر گونه که مي خواهند با پيچيده ترين روش ها و کاربرد جهت دار واژه به واژه سطرهاي خبري، آن طور که مي خواهند رويدادها را القا مي کنند و از کوچکترين فرصت ها براي فرود آوردن محکمترين ضربه هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي به کشور و ملت استفاده مي کنند؟
اگر اين مسئولان به اين مسائل واقفند و براي پيشگيري از چنين وقايعي اقدامي روشن و عملي انجام نمي دهند که خدا به دادشان برسد! و اگر به اين ظرايف و دقايق روشن و آشکار آگاهي ندارند چرا بر مسند مسئوليت نشسته اند و کار را به کاردان و کار بلدتر از خود واگذار نمي کنند و يا چرا از نخبگان و کاردانان و کاربلدان استفاده حداکثري نمي برند؟
اگر هم مردم را نامحرم و يا سفر کرده از کره و سرزمين ديگري به ايران تصور مي کنند و خود را به چنين خوابي زده اند بعيد است چنين آدم هاي خود به خواب زده اي را بتوان بيدار کرد! بارها نوشته ام و تا جان در بدن دارم و با به گردش درآوردن قلم براي خدمت به دين و ميهن و انقلاب توفيق دارم خواهم نوشت که همه مسئولان بايد همانند امام و پير و مرشد انقلاب و خلف صالحش خامنه اي عزيز، مردم را صاحبان و پشتوانه اساسي و اصلي کشور، انقلاب، نظام، استقلال و عزت وطن بدانند و اين مردم را به عنوان محرم ترين باور کنند، همچنين همه مسئولان بايد از عمق دل به اين باور برسند که تنها با تقويت اعتماد و اطمينان مردم و گفتار و رفتار خداباورانه و شفاف و صادقانه و اثبات کارآمدي مردم سالاري ديني همچنان مي توان قافله آرمان هاي انقلاب اسلامي را به پيش برد و هر روز کشور را به تعالي و پيشرفت و رشد مطلوب و مورد انتظار نزديک کرد و با همراه نگاه داشتن مردم کشور را از هر مشکل و ناملايماتي و از هر گردنه اي به سلامت عبور داد و بي گمان يکي از ضرورت هاي اساسي تحقق و تداوم اهداف بلند انقلاب اسلامي، اطلاع رساني صحيح، دقيق، به هنگام و شفاف همه مسئولان در عرصه هاي مختلف است که هيچ گاه نبايد از آن غفلت کنند.
محمود فرشيدي به بهانه فرا رسیدن محرم در سرمقاله امروز رسالت با عنوان "عاشورا؛ مدرسه اي به وسعت ابديت" نوشت:
سياستي که دشمن در حمله به ارزشها و شخصيت هاي مقدس اسلام طي سال هاي اخير در پيش گرفته است، بايد مسلمانان را بيش از پيش به اهميت اين خاستگاه و تکيه گاه قدرت متوجه بسازد و براي آشنايي جامعه با شخصيت و سيره پيامبر گرامي اسلام و خاندان مطهرش، سرمايه گذاري مضاعف نمايد و از آنجا که سنين کودکي و نوجواني، بهترين فرصت براي الگوپذيري ميباشد، ضروري است نظام آموزشي کشورهاي اسلامي، متناسب با اين دوران، برنامه ريزي و اين الگوهاي مقدس را به نسل آينده معرفي کند و از ايام طفوليت، طي يک برنامه دوازده ساله، عشق به اين شخصيت ها را در وجود آنان نهادينه سازد.
روشن است که اهميت اين موضوع، صرفاً از باب يک ضرورت زماني و با توجه به حريم شکني هاي اخير نظام سلطه جهاني نيست، بلکه اصولاً يکي از مهمترين مسئوليتهاي نظام آموزشي در هر کشوري آن است که ارزشها و الگوهاي پذيرفته شده جامعه را اساس برنامهها و مبناي تربيت آيندهسازان کشور قرار دهد و با توجه به همين اصل است که در شرايط کنوني، تحول بنيادين در نظام آموزشي کشور ضرورت يافته است.
سيري در تاريخچه تأسيس و عملکرد مدارس با سبک جديد در ايران، نشان ميدهد که نه تنها اين مدارس با الهام از فرهنگ اسلامي، پايه ريزي نشد بلکه با تاسيس آنها ديواري ميان فرهنگ جامعه و آموزشهاي رسمي مدارس پديد آمد تا پشت اين ديوار نسلهايي گسسته از فرهنگ پيشينيان خويش و براساس الگوي بيگانه، تربيت شوند و در آينده نسبت به ارزشهاي ديني و کهن خود بي تفاوت باشند.
البته مقاومت مردم در دفاع از ميراث فرهنگي و اعتقادي شان مانع تحقق اين اهداف شوم شد و بخصوص پس از پيروزي انقلاب اسلامي، تلاش هاي فراواني صورت گرفت تا دين مداري در مدارس به گونه اي شفاف تر تجلي يابد اما حتي اين تلاشها هم نتوانست دين مداري را در نظام آموزشي از حاشيه به متن آورد و اينک انتظار جامعه آن است که تربيت ديني در نظام آموزشي اصالت يابد و نهادينه شود.
خوشبختانه فرهنگ ايراني اسلامي ما، سرشار از فرصتهايي است که ميتواند براي دستيابي به اين هدف متعالي مورد استفاده قرار گيرد و يکي از ارزشمندترين فرصتها ، فرارسيدن ماههاي محرم و صفر است و مدارس مي توانند با توجه به شرايط آماده اي که در جامعه فراهم ميآيد، بهترين بهره برداري تربيتي را داشته باشند و با راهکار مشارکت دادن خود دانش آموزان، آنان را با شکوهمندترين الگوي آزادگي بشريت يعني حضرت اباعبدالله الحسين (ع) آشنا سازند چرا که فطرت پاک و حق جو و عدالت خواه و حامي مظلوم و ظلم ستيز دانشآموزان، تشنه شنيدن شگفتانگيز ترين حماسه رويارويي انسانيت و شقاوت است.
آري در مدرسه محرم و در مکتب تربيتي عاشورا، از کودک شيرخواره تا مردان کهنسال، همه، آموزگاران عشق و شهادتند اما درسهاي تربيتي مکتب عاشورا کتاب بي پاياني است که بايد صاحب نظران تعليم و تربيت، سرفصلهاي آن را بشناسند و بشناسانند و اين حماسه بي بديل آفرينش را از منظر تربيتي مورد تحليل قرار دهند و به سئوالاتي پاسخ دهند که نياز امروز جامعه ماست.
اينکه کودکان خردسال کربلا، چگونه تربيت شده بودند که در آن شرايط طاقت فرسا و تاخت و تاز دشمن، آن گونه مقاومت به خرج دادند و از هر فرصتي براي ابراز نفرت از ظلم و ظالم، بهره جستند و گوش به فرمان حضرت زينب (س)، از عزت خويش دفاع و دشمن را تحقير کردند و حتي در شدت گرسنگي، از پذيرفتن نان اجتناب ورزيدند که بگويند صدقه بر خاندان پيامبر، حرام است، دختران کم سن و سال در مکتب امام حسين (ع) چگونه تربيت شده بودند که حجاب و عفاف با وجودشان عجين شده بود و يکي از بزرگ ترين مصيبتهايشان در صحراي کربلا کشيده شدن معجر (حجاب) از سرشان بود، ايمان و ايثار چگونه جان محمد و ابراهيم (فرزندان حضرت مسلم) را لبريز ساخته است که قبل از شهادت به نماز مي ايستند تا مظلوميت خويش را به خداوند عرضه دارند و آنگاه هر يک در استقبال از شهادت بر ديگري سبقت مي جويد.
در دنيايي که بعضي کشورها، داستانهاي آفريده ذهن نويسندگانشان را دستمايه توليد ده ها کالاي فرهنگي و تربيتي قرار دادهاند، واقعيت آن است که ما هنوز نتوانسته ايم قطرهاي از درياي بي کران حماسه حسيني برگيريم و بويژه در عرصه تعليم و تربيت، کام تشنه و فطرتهاي پاک ميليونها دانش آموز را از چشمه همواره جوشان مکتب امام حسين (ع) سيراب کنيم.
امروز پاسخ مديران و معلمان مدارس به فرياد ياري طلبي حضرت سيدالشهداء (ع) ايفاي همين مسئوليت است. اينک ماييم و محرم و امانت هاي حضرت ابا عبدالله (ع) که به ما سپرده شده اند.
تهران امروز در ستون یادداشت اول خود به قلم داوود احمدزاده کارشناس مسائل خاورميانه نوشت: چشمانداز روابط تهران - واشنگتن بعد از پيروزي مجدد اوباما در انتخابات رياستجمهوري و عدم تحقق سياستهاي قبلي مبني برایجاد تغییر و تحرک در عرصه دیپلماسی برای حل و فصل مسائل و مشکلات جهان، آینده روابط تهران – واشنگتن نیز با ابهامات بیشتری روبهرو گردیده است.
دموكراتها درحالي براي دو دوره متوالي زمانی زمام قدرت را در كاخ سفيد اختیار گرفتندکه سياستهاي جنگ طلبانه جمهوريخواهان در خاورمیانه به ویژه عراق و افغانستان با بن بست کامل روبهرو گشته بود.
ازسوي ديگرروابط تهران – واشنگتن نیز به دلیل تداوم مواضع خصمانه و ایجاد جنگ روانی مبنی بر بهکارگیری گزینه نظامی برای واداشتن ایران از فعاليتهاي صلحآميز هستهاي با بحران جدی مواجه گشته بود. تحت این شرایط اوباما دردوره اول رياستجمهوري با سیاست تغییر در ارکان سیاست خارجی آمريكا و برقراری صلح و ثبات در خاورمیانه وارد کاخ سفید شد. براي اولین باری هم بود که همزمان دموكراتها هم قدرت در کنگره و هم کاخ سفید را در اختیار داشتند بنابراين این فرصت مناسبی بود که اوباما با تمرکز بیشتر قدرت شرایط را پیشبرد سياستهاي خویش و تغییر واقعی در عرصههاي داخلی و خارجی بهکار گیرد.
با این وجود، روند تحولات داخلی و خارجی آمريكا بهدلیل تداوم بحران در اقتصاد جهان و ورشکستگی بنگاههای مختلف و بانک آمريكایی و نزول شدید معیشت و رفاه مردم از یکسو و عملی نشدن سیاست خارجی آمريكا برای پی ریزی مکانیسمهای جدید برای ایجاد آشتی میان فلسطینیان و اسرائیل و تداوم بحران و ناامنی در افغانستان و عراق از دیگرسو بر مشکلات موجود افزود.
به نظر ميرسد كه اوباما باتمركز بيشتر بر حل بحران اقتصادي فزاينده در دوره دوم رياست خويش دركاخ سفيد فرصت مناسبي براي تغيير درسياست خارجي آمريكا رانداشته باشد. گرچه اولويت در خاور ميانه حل بحران سوريه ازطريق تجهيز بيشتر معارضين سوري وحمايت از متحدان منطقهاي(قطر، عربستان وتركيه) آمريكا خواهد بود.
در حوزه ایران نیز اوباما از ابتکار مذاکره مستقیم بین تهران – واشنگتن در موضوع هستهاي و مسائل دیگر جانبداری نمود و حتی برای اولین بار نماینده آمريكا در مذاکرات مبادله سوخت میان ایران و گروه وین حضور مستقیم داشت. ولی آگاهان سیاسی متفق القولند اوباما در خصوص ایران و برقراری مجدد روابط دیپلماتیک فاقد طرح و برنامهریزی کلان است و هدف اصلی وی از تکرار گفتمان تغییر، تزریق شور و احساسات در افکار عمومی آمريكاست که سالیان طولانی از این حرف نشنیدهاند و از سیاست سنتی دو حزب خستهاند. همانطوریکه گفته شد سیاست هستهاي اوباما در مقابل ایران در اول رياستجمهوري به ويژه ابتداي امر بیشتر مذاکره مستقیم و بدون واسطه بود.
البته این مسئله تا حدودي با نگرانيهايي از جانب برخي کشورها و حتی اسرائیل همراه هم شده است. بنابراین لابی صهیونیستها معروف به (آپیک) در کنگره آمريكا بارها نسبت به هرگونه اقدام کاخ سفید مبنی بر برقراری روابط و نادیده گرفتن تداوم فعاليتهاي هستهاي ایران هشدار داد. از سوی دیگر برخی از کشورهای اروپایی مانند فرانسه و انگلیس در برقراری تحريمهاي اقتصادی و تشدید فشارهای سیاسی مضاعف علیه ایران خیلی جلوتر از آمريكا حرکت ميكنند.
در چنین فضایی، رژیم صهیونیستی و نیز لندن– پاریس به عنوان متحدان کاخ سفید خواهان اقدامات تندتر اوباما علیه ایران شدند و در عرصه داخلی نیز برخی از هم قطاران دموکرات اوباما با حربه حقوق بشری، وی را ترغیب به اتخاذ مواضع سخت تری در قبال ایران مينمايند. در این مسیر، اقدامات برخی از اعراب محافظه کار منطقه نیز در تندترشدن سياستهاي کاخ سفید علیه ایران کاملاً مشهود است. بهطوریکه اعراب یگانه راه جلوگیری از گسترش نفوذ طبیعی ایران در منطقه را استمرار دشمنی میان تهران – واشنگتن اعلام ميكنند.
با قطعی شدن پيروزي مجدد اوباما، بی تردید وی برای بازسازی افکار عمومی و رهایی از مشکلات واقعی، به سیاست خارجی فعال تری روی خواهد آورد، اين درحاليكه بهدلیل اولویت هایی که کاخ سفید برای مسائل هستهاي ایران در منطقه خاورمیانه قائل است، چگونگی سرانجام پرونده هستهاي ایران به نکته کلیدی سیاست خارجی اوباما بدل خواهد گشت. در مورد روند تحولات تهران – واشنگتن پس از شکست جمهوريخواهان در انتخابات اخير می توان به مسائل ذیل اشاره نمود:
1 - به قدرت رسیدن دموكراتها در انتخابات رياستجمهوري آمريكا یک نوع امیدواری در درون مرزهای آمريكا و خارج از آمريكا پدید آورده كه وي بتواند با تمر كز بيشتر بر دیپلماسی عمومی و پرهیز از اتخاذ سياستهاي یکجانبه گرایانه در برخورد با مسائل منطقهاي و بينالمللي ناکامیهاي گذشته رابه نوعي جبران نمايد. البته اقدام جديد وي در تحريم برخي از مسئولين ايراني نشان ميدهد كه وي با تداوم سياست هويج و چماق (تهديد – تطميع) نميخواهد تغيير اساسي در مواضع خود نسبت به ايران داشته باشد.
بیتردید با رادیکالیزه شدن سیاست خارجی آمريكا در حوزههاي مختلف شاهد تشدید منازعه میان تهران – واشنگتن بر سر موضوع هستهاي، صلح اعراب، فلسطین، امنیت منطقه خاورمیانه خواهیم بود. اوج تشديد تنازع دوكشور در موضوع سوريه متمركز شده است. بنابراين چگونگي حل وفصل بحران سوريه بر آينده روابط تهران- واشنگتن اثرگذار خواهد بود.
2 - آنچه مسلم است دو راهبرد اساسی دولتمردان آمريكا در دوره مشخص، بوش (جمهوری خواهان)، اوباما (دموكراتها) مبنی بر تغییر رژیم و نیز تغییر رفتار ایران مطلوبیت چندانی برای تیم کاخ سفید به همراه نداشته و ایران اسلامی با مدیریت بحران و بالا بردن هزینههای رویارویی مستقیم تا حدودی توانسته است به اهداف مورد نظر خود دست یابد. بی شک باعدم جابهجایی قدرت در چهار سالآینده در کاخ سفید، این احتمال وجود دارد كه اين بار دورقيبب ديرينه بتوانند باخلق فرصتهاي جديد شرايط را براي گفتوگو در مسائل اختلاف زا فراهم سازند. اين درحالي است كه قرار است مذاكرات ايران با آژانس بينالمللي انرژي اتمي ونيز گروه1+5 درماه آينده آغاز شود.
3 - بافعالتر شدن لابی صهیونیستی در سیاستگذاری و تصمیمگیریهای کنگره آمريكا و تيم امنيتي كاخ سفيد، این احتمال وجود دارد که آمريكا در ارتباط با خواستههاي اسرائیل در بسیاری از پروندههاي مرتبط با ايران نرمش بيشتري نشان بدهد. بهطوریکه اوباما مجبور خواهد شد تحتتاثیر القائات دروغ صهیونیستها تحريمهاي بسیار سنگینتری را علیه ایران وضع نماید. از سوی دیگر با تغيير احتمالي حامیان گفتوگو ورويكرد تعاملي با ايران در تيم جديد كاخ سفيد وکنگره، سران رژیمصهیونیستی ضمن بیپروایی کامل بهحقوق فلسطینیان، از جمله توقف شهرکسازی در سرزمینهای فلسطینی، شرایط را برای تشدید منازعه در منطقه خاورمیانه مهیا خواهند ساخت. در این ارتباط با توجه به حمایت معنوی ایران از جنبش جهاد اسلامی و حماس و حزبالله لبنان که در مخالفت با هرگونه سازش و عدم شناسایی رژیم صهیونیستی به عنوان حاکمیت مشروع در منطقه تجلی یافته است، شاهد تنش بیشتر تبع آن تطويل درمنطقه خواهیم بود.
4 - بيترديد تمر كز سياست اوباما در ارتباط با ايران برمحور دور كردن متحدان نزديك تهران يعني چين وروسيه وايجاد اجماع جهاني براي توجيه تدام تحريمهاي بينالمللي بهدليل فعاليتهاي صلح آميز آن خواهد بود.از نظر تصميم سازان كاخ سفيد بيثباتي اقتصادي وتكيه برمسائل حقوقبشر ميتواند همچنان بهعنوان اهرم بزرگ فشار عليه ايران عمل نمايد. گرچه گزينه نظامي همچنان بهعنوان راهكار آخر از دستور كار خارج نخواهدشد. دراين ميان عاقلانه اين است كه با پرهيز از هرگونه بر خورد احساسي وبا لحاظ كردن منافع ملي، بهترين وكم هزينهترين گزينه رابراي مواجهه باسياستهاي آمريكا اتخاذ نمود.
سعید لیلاز، کارشناس اقتصادی در سرمقاله آرمان با عنوان "بیبرنامگی اقتصادی" نوشت:در هفته اخیر نمایندگان مجلس با کلیات طرح فوریتی اصلاح بندهای 44 و 45 قانون بودجه سال 91 مبنی بر توقف اجرای قانون هدفمندی یارانهها در فاز دوم موافقت کردند. این تصمیم را در راستای رفتارهای قبلی میتوان دانست.
در شرایط فعلی مجلس، دولت را متهم میکند که برنامه روشنی ندارد و از سوی دیگر دولت نیز درمورد مجلس اینچنین فکر میکند و مصوبه اخیر مجلس نیز نشان میدهد که کمتر نگاه روشن و پیشبینیپذیری وجود دارد. درمورد هدفمندسازی یارانهها دولت و مجلس یک برنامه استراتژیک نداشتند.
آیا وقتی که این طرح مطرح و تصویب شد آنها پیشبینی نمیکردند که با تحریمها چه باید کرد؟ از یک سال پیش کشورهای غربی قوانینی برای تحریمهای ایران تصویب کرده بودند و روشن بود که درصدد اینچنین وقایعی هستند که مدیران باید در این مورد پیشبینیهایی میکردند.
در ابتدای امسال ادعا میشد که طرح هدفمندسازی یارانهها در پاسخ ایران به تحریمها و کاهش وابستگی نفتی ایران کمک خواهد کرد و جلوی واردات بنزین را میگیرد و درنتیجه وابستگی ما را به خارج از کشور کم میکند و دلارهای نفتی را در جیب دولت و مردم نگه میدارد. حال همان استدلالها را برای توقف هدفمندسازی یارانهها بهکار میبرند و درواقع آن استدلالها کاربرد معکوس یافتهاند. نکتهای که بهنظر میرسد این است که همچنان نبود یک برنامه جامع و کامل در اقتصاد حاکم است.
البته نبود استراتژی مختص دولت نیست و نهادهای دیگر نیز طرح روشنی برای اداره اقتصاد ارائه نکردهاند. این وضعیت ایجاد نگرانی میکند. مگر ما هفت سال پیش که از هدفمندسازی یارانهها سخن میگفتیم از وضعیت تحریمها خبر نداشتیم که چنین روزی پیش میآید و باید برای آن برنامهای منسجم درنظر گرفته شود.
از همان ابتدا هم پیشبینی میکردیم که این طرح دچار مشکلاتی باشد اما آن مشکلات نباید مایه دلهره ما میشد بلکه باید برای آن مشکلات برنامهریزیهایی صورت میگرفت. از سوی دیگر دولت همه قانون هدفمندسازی یارانهها را اجرایی نکرد و مجلس نیز برنامهای برای این مهم در همان موقع ارائه نکرد. علاوه بر این، به نظر میرسد نظام برنامهریزی در اقتصاد چندان کارآمد نیست.
بعضا از بررسی برخی تصمیمهای بانک مرکزی متوجه میشویم که سیاستهای اتخاذی مسئولان آن دوام لازم را ندارند. درمورد هدفمندسازی یارانهها نیز باید اشاره کرد هر حرکتی که منجر به کاهش مصرف انرژی در کشور ما شود، صرفنظر از تبعات تورمی آن، مطلوب است، چراکه حداقل جلوی آلودگی بیشتر گرفته میشود اما میتوانستیم این میزان منابع حاصل از هدفمندسازی را به تولید بدهیم و شیرینی هدفمندی را به تولید برسانیم.
بهنظرم، تحریمها به جای خود اما بعضی از آن بهعنوان سپر استفاده میکنند درصورتی که باید نحوه مدیریت را هم در نظر گرفت. اگر این وضعیت ادامه پیدا کند با مشکلاتی مواجه خواهیم شد. در واقع تنها راهکار این است که جلوی بیبرنامگیهای اقتصادی گرفته شود و در ادامه طرح هدفمندسازی یارانهها با قدرت کامل اجرا و منابع آن به تولید داده شود. البته باید توجه داشت تنها در چارچوب یک مصالحه سیاسی میتوان این کار را کرد.
سيد علي محقق ذز سرمقاله امروز ابتکار با عنوان " وقتي مسكو هم از مذاكره مستقيم ميگويد" نوشت:
اين روزها، اگرچه جنگندههاي ايران،
پهپادهاي آمريكايي را در آبهاي مرزي هدف قرار ميدهند و به آنها شليك
ميكنند و وزراي دفاع و فرماندهان نظامي دو كشور از جزييات اين برخورد و
رزمايشهاي نظامي جديد ميگويند، اما درصفحات روزنامهها و تلويزيونها و
سايتهاي اينترنتي، خبر غالب نه آن مواجهه كه ميز مذاكره است.
اين روزها،
سياستمداران و دولتمردان داخل و خارج، همه از مذاكره مستقيم ايران و آمريكا
ميگويند. در خارج از ايران، به تازگي روسها و انگليسيها به صورت علني
ايران و آمريکا را ترغيب کرده اند كه بر سر مساله هسته اي به طور مستقيم
مذاكره کنند. در داخل هم طي دو ماهه اخير، تقريبا اكثر مقامهاي رسمي كشور
از رئيس جمهور گرفته تا رئيس مجلس و معاون رئيس قوه قضائيه و وزير
امورخارجه هركدام به گونه اي بحث مذاكره مستقيم با آمريكا را پيش كشيده اند
بي آنكه از خط قرمزبودن و تابو دانستن آن سخني گفته باشند.
رئيس
جمهور چندي پيش در نيويورك براي گفت وگوي مستقيم با واشنگتن اعلام آمادگي
كرده بود و ديگري همين دو- سه روز پيش گفت كه «در صورت لزوم حتي در قعر
جهنم هم با آنها مذاكره ميكنيم». ديروزهم وزير امورخارجه بي آنكه
زمزمههاي روزهاي اخير را تكذيب كند، اظهار كرد كه تصميم گيري درباره
«مذاکره جامع و کامل با آمريکا که بخواهد همه ابعاد را در بر گيرد » با
مقام معظم رهبري است. تا اين جاي كار به نظر ميرسد كه حساسيت داخلي و به
خصوص دولتي درباره مذاكره مستقيم با امريكا حداقلي شده است و تقريبا هيچ
شباهتي به سالها و دهههاي گذشته و حتي ماههاي گذشته ندارد.
در
سطح بينالمللي هم خبرگزاريها گزارش دادند كه در كنشي بي سابقه، علاوه بر
لندن، دولت روسيه هم براي نخستين بار به صورت علني ايران و آمريکا را
ترغيب کرد كه بر سر مساله هسته اي جمهوري اسلامي به طور مستقيم گفت و گو
کنند. در اين رابطه ريباکوف، معاون وزير خارجه روسيه که رياست هيات روسي در
مذاکرات هسته اي با ايران را بر عهده دارد اعلام كرده است كه کرملين بر
اين باور است ايجاد کانال مذاکره اي بين تهران و واشنگتن ميتواند از تشديد
اختلافات و بروز درگيري جلوگيري کند. اين مقام روس در عين حال در لفافه
وجود ارتباطهاي غير رسمي بين ايران و آمريکا را نيز تاييد كرد و گفت كه
چنين ساختاري براي مسكو مشکل ايجاد نخواهد کرد.
اگرچه
در همه سه دهه گذشته بسياري از كشورهاي جهان با در نظر داشت منافع ملي خود،
همواره خواهان پايان تيرگي روابط ايران و آمريكا و نشستن دو كشور پاي ميز
مذاكره بوده اند اما مسكو نشينان هنوز رگههايي از «بلوك شرق » بودن را با
خود حفظ كرده اند. تا همين هفته گذشته كمتر پيش آمده كه مسكو به مذاكره
مستقيم تهران و واشنگتن و بهبود روابط دو كشور روي خوش نشان دهد. روسها در
همه دو دهه اخير و به خصوص از ابتداي دوران زمامداري ولاديمير پوتين نشان
داده اند كه عليرغم فروپاشي كمونيسم و بلوك شرق همچنان علاقه دارند با شكل
گيري نوع تازه اي از جهان دوقطبي كفه ترازوي جبهه شرق را درمقابل جبهه غرب
بالا نگهدارند. پر واضح است كه راه تداوم جهان دوقطبي از تداوم اختلافات
سياسي كشورهاي دو طرف و حداقلي شدن ميزهاي مذاكره ميگذرد.
لذا تا كنون
سابقه نداشته است كه اين كشور در منازعات و اختلافات ديپلماتيك و سياسي في
مابين آمريكا و دول مختلف جهان از جمله تهران به طور شفاف و علني خواستار
رفع اختلافات و نشستن طرفهاي درگير پاي ميز مذاكره شوند.
از
اين رو است كه دعوت روسها براي نشستن ايران و آمريكا پاي ميز مذاكره
همچون تغيير لحن سياسيون و مقامهاي حكومتي در داخل كشور، بسيار متفاوت با
قبل و غافلگير كننده است و در عين حال واقعه اي مهم و تعيين كننده و علي
الظاهر هماهنگ شده به نظر ميرسد.
در اين ميان واژگان
به كار رفته در اظهارات كوتاه علي اكبر صالحي درباره مذاكره مستقيم قابل
تامل است و ميتواند حاوي نكات جديدي باشد. صالحي در لفافه سخنان خود،
مذاكره مستقيم با آمريكا را به دو نوع تقسيم كرده است. او در اين سخنان از
«مذاکره جامع و کامل که همه ابعاد را در بر گيرد» سخن گفته و تصميم گيري در
اين باره را به نظر موافق رهبر انقلاب موكول كرده است.
صالحي اگرچه از نوع
ديگري از مذاكرات مستقيم با طرف آمريكايي سخن نگفته است اما در همين كلام
كوتاه به وضوح نوع دومي از مذاكره مستتر است. دليل آن هم اين است كه تا
همين سالها و ماههاي گذشته گفته ميشد كه هر نوع مذاكره اي باامريكاييها
خط قرمز است و فقط با تاييد مقامهاي ارشد نظام ميتوان وارد اين مباحث
شد. بر اين اساس و براي مثال ميتوان سطور نانوشته و جملات ناگفته صالحي را
اينگونه ادامه داد كه بخشهايي از حاكميت مجازند كه با آمريكاييها درباب
«موضوعاتي محدود و نيمه جامع كه بخشي از ابعاد را در بر گيرند» به طور
مستقيم مذاكره كنند.
كنار هم قرار دادن اين بخش از
اظهارات «گفته و ناگفته» صالحي با سخنان مقام روس مبني بر استقبال مسكو از
گفت و گوي مستقيم بر سر مساله هسته اي و نه مذاكره همه جانبه، باز هم
نشانهها را درباره يك اتفاق هماهنگ و غافلگيركننده و جديد تقويت ميكند.
در
اين بين سوالاتي كه پيش ميآيد اين است كه اولا، در اين شرايط مسئوليت
«مذاکرات نيمه جامع و غيرکامل» با آمريكاييها که احتمالا فقط طيف محدودي
از موضوعات را در بر بگيرد، بر عهده كدام بخش از حاكميت است و چه كس يا
گروهي اجازه چنين گفت وگوهايي را خواهد داشت؟ در ثاني آيا علاوه بر مذاكره
براي لغو تحريمها در مقابل توقف بخشي از فعاليتهاي غني سازي، چانه زني و
مذاكره در خصوص تحولات سوريه و خط قرمز اصلي ايران در اين مساله يعني حفظ
حاكميت بشار اسد، هم بخشي از موضوعات مورد گفت و گوي دو طرف است يا نه؟
علي الخصوص اگر تاييد كنيم كه اين روزها تهران و مسكو بيش از هرچيز نه در
بحث پرونده هسته اي كه در مساله اي دوم؛ يعني تحولات سوريه، با هم اتفاق
نظر دارند و با اقدام هماهنگ خود، طرفهاي غربي را در موقعيت آچمز قرار
داده اند.