به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ؛ نقشه سارقان كاملا بيعيب و نقص بود و از فيلمهاي هاليوودي چيزي كم نداشت، مجريان آن هم سرايدار بانك و سه همدستش بودند كه در مدت سه ساعت، 427 ميليون تومان از بانك سرقت كردند. غافل از اينكه پليس و قاضي پرونده باهوشتر از آنها هستند و خيلي زود به دام خواهند افتاد.
طراح اصلي اين سرقت، سرايدار بانك بود كه با همدستي سه نفر از دوستانش زنگ خطر و دوربين مداربسته بانك را از كار انداخت، پس از آن همدستانش نيمههاي شب 27 اسفند 89 با تخريب گاوصندوق 2.5 تني بانك، چك و پولهاي موجود در آن به ارزش 426 ميليون تومان را سرقت كردند و تحت تعقيب پليس قرار گرفتند.
دو ماه از ماجراي سرقت بزرگ گذشته بود كه ماموران پليس موفق شدند باندي را دستگير كنند كه با سوراخكردن ديوار يا سقف، وارد بانكهاي شهرهاي بزرگ ميشدند و بعد از تخريب گاوصندوق، پولهاي داخل آن را سرقت ميكردند.
با دستگيري اعضاي اين باند، فكري به ذهن پليس و قاضي پرونده رسيد تا بتوانند دزدان بانك قلعه حسنخان را هم دستگير كنند. خيلي زود شايعه اعتراف دزدان دستگير شده به سرقت از بانك قلعهحسنخان منتشر شد و وقتي خبر به گوش دزدان اصلي رسيد، آنها فريب پليس را خوردند و با خيال راحت از مخفيگاه خود خارج شدند غافل از اينكه همه اين ماجرا نقشه پليس براي دستگيري آنهاست.
به اين ترتيب، سه نفر از آنها اوايل خرداد 90 در جريان نقدكردن چكهاي مسروقه بانك، شناسايي و دستگير شدند.
متهمان در بازجوييهاي اوليه علاوه بر همدستي با هم اعتراف كردند يك مرد معتاد به نام «علي» نيز در سرقت با آنها همدست بوده است. به اين ترتيب، چهارمين عضو باند تحت تعقيب قرار گرفت و 28 خرداد90 در حومه تهران دستگير شد.
آخرين متهم در بازجويي به پليس گفت: يكي از اعضاي باند ـ محمد ـ از اقوام من بود. او در قبال پرداخت دو ميليون تومان پول از من خواست در جريان سرقت از بانك به او كمك كنم.
علي ادامه داد: شب سرقت من دكه فروش چاي و سيگار را در نزديكي بانك راهاندازي كردم تا به همدستانم در دو مرحله براي خروج پولهاي موجود درون گاوصندوق از بانك كمك كنم. نيمهشب با پايان گرفتن ماجراي سرقت، دكه را همانجا گذاشتم و با ديگر اعضاي باند فرار كردم.
سرايدار 40 ساله بانك مهمترين مهره اين سرقت بود، چون اطلاعات داخل بانك را به همدستانش ميداد و با اين كار به 20 سال خدمت خود پايان داد.
او ادعا ميكند از نظر مالي وضع خوبي دارد و فقط به خاطر وسوسههاي دوستش دست به سرقت زده است. اما رودستي كه از پليس خورد باعث شد او و سه همدستش بازداشت شوند و به سرقت اعتراف كنند. در ادامه، مصاحبه با او را ميخوانيد.
چطور با همدستانت آشنا شدي؟همهچيز از خرابي ماشينم شروع شد. محمد، صاحب تعميرگاهي بود كه ماشينم را آنجا برده بودم تعميرش كنم. او آنقدر وسوسهام كرد كه قبول كردم در سرقت از بانك با او و بقيه همدست شوم. مرتضي، پسر محمد و علي هم يكي از اقوام محمد است.
پس نقشه سرقت را محمد طراحي كرد؟بله، او آنقدر زير پايم نشست و گفت كه مو لاي درز نقشهاش نميرود تا اينكه من خام شدم و قبول كردم با آنها همدست شوم.
از كي به فكر دزدي افتاديد؟يك سال پيش كه با محمد دوست شدم و فهميد در بانك كار ميكنم دوستياش را با من بيشتر كرد و بعد از چند بار ديدار نقشه سرقت را مطرح كرد. اولش قبول نكردم، اما او هر بار كه مرا ميديد از سرقت حرف ميزد و اينكه بعد از آن ميتوانيم براحتي زندگي كنيم. همين حرفهايش مرا وسوسه كرد.
نقشه محمد چه بود كه فكر ميكرد گير نميافتد؟15 روز قبل از سرقت از من خواست هر طور شده كاتالوگ گاوصندوق اصلي بانك را گير بياورم و من هم اين كار را انجام دادم. محمد آن را مطالعه كرد و بعد از چند روز گفت كه فهميده صندوق را از كجا برش بزند تا بشود در آن را باز كرد. از طرفي من ميدانستم آخر هفتهها مبلغي حدود 150 ميليون تومان به گاوصندوق اصلي منتقل ميشود و به همين دليل بهترين فرصت براي اجراي نقشه، آخر هفته بود.
تجهيزات مخصوص براي تخريب گاوصندوق را چطور به داخل بانك برديد؟كار سختي نبود. دو روز قبل از سرقت، ساعت شش صبح ـكه هنوز كسي به بانك نيامده بود ـ كپسول و دستگاه برش را به داخل بانك بردم و در طبقه دوم مخفي كردم. من سرايدارم و ديرتر از همه از بانك خارج ميشوم. روز سرقت براي اينكه كسي به من شك نكند، ساعت شش بعدازظهر از بانك خارج شدم، اما نيم ساعت بعد برگشتم و با محمد تماس گرفتم تا نقشه را اجرا كنيم. چند دقيقه بعد، او با پسرش مرتضي به بانك آمد. مرتضي بيرون از بانك مراقب و مدام با پدرش در تماس بود تا اگر پليس آمد يا كسي به ما شك كرد موضوع را اطلاع دهد. من و محمد هم گاوصندوق را برش زديم . ساعت 11:30 شب بود كه كار تخريب گاوصندوق را تمام كرديم و با كمال تعجب ديديم به جاي 150 ميليون تومان، بيش از 400 ميليون تومان پول نقد و چكپول داخل گاوصندوق است. بيش از نيمي از پولها و چك پولها را برداشتيم و قرار شد محمد براي برداشتن بقيه پولها و صحنهسازي برگردد.
صحنهسازي چگونه بود؟چون ما با استفاده از كليد وارد بانك شده بوديم، معلوم بود يكي از كارمندان بانك در سرقت نقش داشته است. براي همين، محمد ابتدا قفل در را با وسايلي كه آورده بود، شكست تا كسي متوجه نشود ما با كليد قفل را باز كردهايم. بعد هم در مقابل بانك با چند ميله و پارچه دكهاي درست كرد و از همدست ديگرمان ـ به نام علي ـ خواست داخل دكه مشغول فروختن سيگار شود. به اين ترتيب، وقتي پليس تحقيقاتش را انجام ميداد و از ماجراي دكه باخبر ميشد، تصور ميكرد دزدان افرادي خارج از بانك بودهاند كه با زدن دكه در مقابل بانك ميخواستند كاري كنند كسي متوجه آنها هنگام بريدن قفل در بانك نشود.
پولها را چطور تقسيم كرديد؟از اول قرار شد چكپولها براي من باشد و پولهاي نقد براي محمد و دو همدست ديگرمان. 215 ميليون تومان از پولهاي سرقتي چكپول بود و بقيه پول نقد.
چند ساعت طول كشيد پولها را برداريد؟حدود سه ساعت و نيم. البته با صحنهسازي خيلي بيشتر شد.
بعد از سرقت چه كرديد؟من به خانهام رفتم و محمد هم بعد از دادن دو ميليون تومان به علي، با پسرش به خانهشان در اسلامشهر رفت.
با چكپولها چه كردي؟من سالها در بانك كار ميكردم و ميدانستم 600 برگ چكپول 100 هزار توماني شماره سريالش به تمام بانكهاي ايران اعلام شده است. به همين خاطر نميتوانستم از آنها استفاده كنم. از طرفي نياز به پول نداشتم و محمد هم ميگفت فعلا چكپولها را خرج نكن. البته بعد از چند روز بين من و محمد دعوا شد و او تعدادي از چكپولها را از من گرفت.
دعوايتان بر سر چه بود؟محمد ميگفت سهم من از سرقت خيلي زياد شده. او وقت و بيوقت به در خانه ما ميآمد و ميگفت كه بايد به او 50 ميليون تومان بدهم. خانوادهام به من شك كرده بودند و از طرفي ميترسيدم او سر بچهام بلايي بياورد. به همين دليل 20 ميليون به او دادم. او در حقم نامردي كرد. وقتي چكپولها را از من گرفت، با روشي كه خودش داشت، مهر بانك را از روي آن پاك كرد و براحتي توانست پولها را خرج كند، اما هيچوقت آن روش را به من نگفت.
آن روزي كه براي سرقت وارد بانك شديد، كسي به شما شك نكرد؟نه، محمد كت و شلواري همرنگ كارمندان بانك پوشيده بود و رفتارش كاملا عادي بود. همه فكر ميكردند كارمندان بانك هستيم.
نميترسيدي دستگير شوي؟چرا، اما محمد هميشه ميگفت اگر من خودم را نبازم، هيچ اتفاقي نميافتد. من هم خيلي عادي مثل هميشه صبحها ميآمدم سر كار و بهموقع ميرفتم تا كسي به من شك نكند. با اين حال، چون محمد خيلي طمعكار بود، مطمئن بودم طمع او كار دستم ميدهد. او مدام به مقابل خانهمان ميآمد و به بهانههاي مختلف ميخواست از من پول بگيرد. چون مطمئن بود من نميتوانم چكپولها را در بانك نقد كنم. اما با روشي كه داشت، اين كار برايش راحت بود.
چطور دستگير شدي؟اول خرداد بود كه رييس بانك برايم پيامک زد که دزد بانك را دستگير كردهاند. من يكماهي بود كه به بانك ديگري منتقل شده بودم و ديگر در آن بانك نبودم. اول ترسيدم. فكر كردم محمد دستگير شده، اما بعدا در روزنامهها خواندم اعضاي يك باند را در خوزستان دستگير كردهاند كه با روش تخريب گاوصندوق از بانكها سرقت ميكردند. در روزنامه نوشته شده بود اعضاي اين باند علاوه بر سرقت از بانكهاي چند شهر، به سرقت از بانك قلعهحسنخان هم اعتراف كردهاند. غافل از اينكه همه اين ماجرا، نقشه پليس براي به دامانداختن ما بود.