به گزارش مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران، امیر محمد پور نویسنده وبلاگ کیشین در آخرین نوشته خود آورده است:
در مورد نهضت امام حسین علیه السلام ، عده ای بر این عقیده اند که امام به خاطر نامه هایی که از سوی مردم کوفه برای ایشان فرستاده شد و از امام دعوت کردند که برای تشکیل حکومت اسلامی به کوفه بروند، به سمت کوفه حرکت کردند و قیام کربلا پیش آمد.
سؤالی که ممکن است مطرح شود این است که؛ آیا اگر مردم کوفه از امام حسین علیه السلام دعوت نمی کردند ، قیام امام اتفاق نمی افتاد؟
در جواب این سؤال باید گفت قیام امام حسین علیه السلام عوامل مختلفی داشت و دعوت مردم کوفه از امام هم یکی از این عوامل بود ولی عامل اصلی قیام امام نبود.
بعد از مرگ معاویه در نیمه ی ماه رجب سال 60 هجری، یزید به حاکم مدینه ( ولید بی عتبة بن ابی سفیان ) دستور داد که از حسین بن علی برای خلافت او بیعت بگیرد. ولی امام حسین علیه السلام از این کار سر باز زد، زیرا بیعت با یزید نه تنها به معنای پذیرفتن خلافت شخص ننگینی مانند او بود ، بلکه به معنای تأیید بدعت بزرگی هم بود و آن تأسیس رژیم سلطنتی بود که معاویه آن را پایه گذاری کرده بود.
امام پس از چند روز مقاومت در برابر حاکم مدینه، در 28 رجب با اعضای خانواده و تعدادی از بنی هاشم، مدینه را به سوی مکه ترک کرد و در سوم شعبان وارد این شهر شد.
اولین نامه کوفیان حدود چهل روز پس از اقامت امام حسین علیه السلام در مکه به دست آن حضرت رسید و این خود گواه بر این مسأله است که حتی اگر مردم کوفه از امام حسین علیه السلام دعوت نمی کردند، امام باز هم به مخالفت خود با خلافت یزید می پرداخت. از طرف دیگر اگر دعوت مردم کوفه عامل اساسی قیام بود ، وقتی که خبر رسید مسلم بن عقیل نماینده ی امام در کوفه به شهادت رسیده است ، امام دست از سخنان و مواضع خود برمی داشت و از ادامه سفر خود صرفنظر می کرد.
عده ای هم بر این عقیده هستند که عامل اصلی قیام امام حسین علیه السلام این بود که یزید امام را وادار به بیعت با خود کرد و امام مجبور شد در مقابل این زورگویی قیام کند.
سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا اگر یزید برای بیعت گرفتن از امام حسین علیه السلام به او فشار نمی آورد ، باز هم ایشان با حکومت یزید مخالفت می کرد؟
سخنان امام در طول سفری که آغاز کردند بیانگر این موضوع است که حتی اگر جهت پذیرفتن بیعت با یزید تحت فشار قرار نمی گرفت، باز هم نهضت خود را برپا می کرد و به مخالف با حکومت یزید بر می خواست.
امام قبل از حرکت از مدینه، وصیت نامه ای خطاب به برادرش « محمد حنفیه » نوشت و در آن علت قیام و نهضت خود را اصلاح امور امت اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر ، و زنده کردن سیره ی جدش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم و پدرش علی بن ابیطالب علیه السلام معرفی کرد.
همچنین امام حسین علیه السلام در خطبه ای که برای سپاه « حُرّ » ایراد کرد، انگیزه قیام خود را چنین شرح داد:
« مردم! پیامبر خدا فرمود: هر مسلمانی با سلطان ستمگری مواجه گردد که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان الهی را در هم می شکند، با سنّت و قانون پیامبر از در مخالفت در آمده و در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و عدوان و دشمنی در پیش گیرد، ولی او در مقابل چنین سلطانی، با عمل و یا با گفتار اظهار مخالفت نکند، بر خداوند است که این فرد ( ساکت ) را به کیفر همان ستمگر ( آتش جهنم ) محکوم کند.
مردم! آگاه باشید اینان ( بنی امیه ) اطاعت خدا را ترک و پیروی از شیطان را بر خود فرض نموده اند، فساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل نموده، فیء را ( که مختص به خاندان پیامبر است ) به خود اختصاص داده اند و من به هدایت و رهبری جامعه ی مسلمانان و قیام بر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده اند، از دیگران شایسته ترم ... »
یکی دیگر از خطبه های امام حسین علیه السلام در راه عراق در محلی به نام « ذی حُسُم » در میان یاران خود است که فرمود:
« پیشامد ما همین است که می بینید. جدّا اوضاع زمان دگرگون شده، زشتی ها آشکار و نیکی ها و فضیلت ها از محیط ما رخت بر بسته است، و از فضیلت ها جز اندکی مانند قطرات ته مانده ی ظرف آب باقی نمانده است. مردم در زندگی پست و ذلت باری به سر می برند و صحنه ی زندگی، همچون چراگاهی سنگلاخ و کم علف، به جایگاه سخت و دشواری تبدیل شده است.
آیا نمی بینید که دیگر به حق عمل نمی شود، و از باطل خودداری نمی شود؟
در چنین وضعی جا دارد که شخص با ایمان مشتاق دیدار پروردگار باشد، در چنین محیط ذلت بار و آلوده ای مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و آزردگی و ملال نمی دانم.
این مردم بردگان دنیا هستند، و دین لقلقه ی زبانشان می باشد، حمایت و پشتیبانیشان از دین تا آنجا است که زندگیشان همراه با رفاه و آسایش باشد، و آنگاه که در بوته ی امتحان قرار گرفتند، دینداران کم خواهند بود. »