به گزارش حوزه
سياست خارجي باشگاه خبرنگاران، جرج فریدمن رئیس موسسه اطلاعات خصوصی استراتفور، در تحلیلی پذیرش محدودیتهای قدرت آمریکا را یکی از مهمترین عواملی دانست که میتواند سیاست دولت جدید اوباما را «به سمت درست» سوق بدهد.
وی در یادداشتی روی پایگاه اطلاع رسانی این موسسه که بلافاصله پس از پایان انتخابات آمریکا روی پایگاه اطلاع رسانی این موسسه منتشر شد، نوشت:
نتیجه انتخابات آمریکا به نفع سیاست خارجی این کشور است. تاریخ به اوباما و واشنگتن خواهد آموخت تا وارد درگیریهایی نشوند که به منافع حیاتی کاخ سفید ارتباطی ندارند، مردم دست اوباما را در سیاستهای داخلی بستهاند؛ اما شاید بتوان از این فرصت برای اصلاح سیاستهای خارجی کشور استفاده نمود.فریدمن ادامه میدهد: درباره دولت جمله مشهوری وجود دارد که عموماً آن را به «توماس جفرسون» نسبت میدهند:
بهترین دولت دولتی است که کمتر از همه بر مردم حکومت میکند؛ چون مردمش خود را اداره میکنند.بعید میدانم منظور جفرسون از «اداره خود» شرایط سیاسی امروز آمریکا باشد؛ اما واضح است که امروز مردم این کشور، دولت را از جهات مختلفی محدود کردهاند. مردم به دولت اجازه میدهند آنچه را شروع کرده ادامه دهد؛ اما دیگر نمیگذارند برنامههای جدید زیادی را آغاز کند.
در ادامه این تحلیل آمده است: در مقالات و کتابهای قبلی اشاره کردهام که آمریکا در سال 1991 با سقوط شوروی به تنها قدرت جهانی تبدیل شد؛ اما برای رسیدن به این جایگاه آماده نبود و نمیدانست باید با آن چه کند. اعمال قدرت نیازمند مهارت و تجربه است؛ اما آمریکا مهارت مدیریت جهانی بدون رقیب را نداشت. منافع جهانی داشت؛ اما استراتژی جهانی نداشت.
فریدمن سپس مشخصا به مقوله استفاده از نیروی نظامی از جانب آمریکا اشاره کرده و مینویسد: استفاده دائمی از نیروی نظامی راهحل نیست، به طور مثال امپراتوری انگلیس را در نظر بگیرید: نیروی نظامی عاقلانه مورد استفاده قرار میگرفت؛ اما ترجیحاً از جنگ جلوگیری و روندهای سیاسی و حمایت سیاسی، اقتصادی و کمک نظامی به دشمنان دشمن ترجیح داده میشد.
مشاوران و مربیان (فرماندهان نیروهای داخلی) هم از همین روش پیروی میکردند و به عنوان آخرین راه چاره، وقتی توازن کاملاً به هم خورده بود و موضوع هم برای امپراتوری اهمیت کافی را داشت، امپراتوری انگلیس نیروی نظامی عظیمی را میفرستاد تا دشمن خود را شکست دهد. تا زمانی که مثل همه امپراتوریهای دیگر، انگلیس هم دیگر فرسوده شد.
فریدمن ادامه می دهد: واشنگتن در سالهای گذشته برای شکست دادن دشمنی که میشد از راههای دیگر آن را مدیریت کرد و توان آسیب رساندن شدید به آمریکا را هم نداشت، از نیروی نظامی ناکافی استفاده کرده است؛ امپراتوری انگلیس هرگز چنین سیاستی را دنبال نمیکرد.
براساس اين گزارش به نقل از ايران هستهاي؛ حتی آمریکا هم دیگر نمیتواند این سیاست را ادامه دهد. اگر قرار است جنگی راه بیفتد، باید از نیروی نظامی گستردهای استفاده کرد که بتواند دشمن را با شکست کامل مواجه کند. بنابراین باید از جنگ زیاد خودداری کرد؛ چون نمیتوان همیشه از نیروی نظامی گسترده استفاده کرد و برخی دشمنان را هم نمیتوان به آسانی شکست داد. این روند دائمی جنگ که سالهای ابتدایی قرن را فرا گرفته، قابل ادامه نیست.
وی در مورد سوریه می نویسد: نمیدانم آیا اوباما همان دکترینی را پی میگیرد که من مطرح کردم یا خیر؛ در لیبی که از این نظریه پیروی نکرد و سیاستش در سوریه هم شاید صرفاً واکنشی به اشتباهاتش در لیبی بوده باشد. به هر حال، اهداف شخصی یک رئیسجمهور هر قدر هم عاقلانه یا ناعاقلانه باشند، به اندازه واقعیتهای جهان اهمیت ندارند. واضح بود که آمریکا نمیتواند باز هم با نیروهای نظامی ناکافی در کشوری دخالت کند که نمیتواند آن را شکست دهد و هدف معینی هم در آن ندارد.
فریدمن در این باره که آمریکا چگونه باید با جهان تعامل کند، مینویسد: از طرف دیگر، آمریکا نمیتواند به کل از جهان فاصله بگیرد. کشوری که یک چهارم از تولید ناخالص داخلی را در کل جهان دارد، نمیتواند از صحنه بینالمللی فاصله بگیرد.
راه چاره دخالت دائمی نبود، بلکه تهدید دائمی به دخالت بود؛ تهدیدی که هیچگاه عملی نشود و با مدیریت هوشمندانه توازن قدرت در منطقه همراه باشد. حتی بهتر این که آمریکا هر کجا امکان دارد حتی از تهدید به دخالت و یا وانمود کردن به مدیریت هم خودداری کند و بگذارد کشورهایی مشکلات را برطرف کنند که دچار آنها درگیر هستند. این کار بیشتر عمل به واقعیت است تا سیاستگذاری. آمریکا نمیتواند پلیس یا مددکار اجتماعی جهان باشد، بلکه صرفاً مسئولیت دارد تا منافع خود را با کمترین هزینه ممکن دنبال کند.
انتهاي پيام/پ3