شاید ملائکه آسمان می‌خواهند سر پسر پیامبر (ص) را زیارت کنند، شاید باران می‌خواهد با اشک‌های خود این سر مطهر را بشوید و چه داستان عجیبی است، آری اکنون این قرآن است که بر نیزه قرآن می‌خواند، گویا این پیام جبرئیل(ع) است که می‌گوید ای سر بریده از قفا بخوان...بخوان...

به گزارش خبرنگار ويژه‌نامه محرم باشگاه خبرنگاران؛ سربازان پیروزمندانه در کوچه‌های کوفه حرکت می‌کردند و کاروانی که در آن نور را به زنجیر کشیده بودند در پس این سربازان در حال آمدن کاروانی که خورشید از شرم حضورشان چون نور شمعی خاموش شده بود و مردمان کوفه اشک می‌ریختند و بر سکوتشان انگشت حسرت به دندان می‌گزیدند و چه داستان عجیبی است،

آه... ای نیزه دار آرام‌تر قدم بردار شاید ملائکه آسمان می‌خواهند سر پسر پیامبر (ص) را زیارت کنند، شاید باران می‌خواهد با اشک‌های خود این سر مطهر را بشوید و چه داستان عجیبی است این عشق در حالی که معشوق در آن سکوت می‌کند و آسمان در خود می‌شکند در آن هنگام که سر حقیقت را بر نیزه می زنند.

آیا این سر مقدس عجیب‌تر از داستان اصحاب کهف نیست؟ آری قسم به ظهر عاشورا این سر و نیزه‌ای که این سر را بر آن نصب کرده‌اند عجیب تر از داستان اصحاب کهف است.

عجیب نیست از اینکه سر اباعبدالله(ع) بر نیزه قرآن بخواند زیرا کسی که قرآن با گوشت و خون او آغشته شده است، هیچگاه خواندن قرآنش عجیب نیست، زیرا او قرآن مجسمی بود که در زمین کربلا پاره پاره و جز جز بر خاک افتاد و اکنون سر مقدسش در کوچه‌های کوفه بر نیزه مي‌چرخد.

آه...از آن لحظه‌ای که سر مقدس چون اویی بر نیزه به تلاوت قرآن صدا بلند مي‌کند و مردمان از شنیدن آن اشک می‌ریزند و قاریان قرآن خون می گریند و سکوت می‌کنند. آری اکنون این قرآن است که بر نیزه قرآن می‌خواند.

بخوان ای سر مقدس بخوان برای تاریخ بخوان تا این سندی بماند برای اینکه حقیقت برای همیشه  تاریخ باقی بماند، بخوان از قرآن بخوان...

بخوان ای سر بریده و بر نشسته بر نیزه بخوان شاید صدای حقیقت تو مردمان خفته را بیدار کند، شاید این ندای عشق را در تو خلاصه کند و این لحظه‌ای است که سری بر نیزه قرآن می‌خواند، سر بریده که بر تمام سران عالم سرور است...

گویا این پیام جبرئیل(ع) است که می‌گوید ای سر بریده از قفا بخوان...بخوان و او می‌خواند... سر می‌خواند...«اَم حَسِبتَ انَّ اصحاب الکَهفِ و الرَّقیمِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً»

من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم

صدبار توبه کرده‌ام و دیگر نمی‌کنم

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور

با خاک کوی دوست برابر نمی‌کنم
 
هرگز نمی‌شود ز سر خود خبر مرا

تا در میان میکده سر بر نمی‌کنم

حافظ جناب پیر مغان جای دولت است

من ترک خاک بوسی این در نمی‌کنم


یادداشت: عماد اصلانی

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار