نفسهای حاضران در سینه زندانی شد! چشمهای نگران برخی مؤمنان به وجود خدا منتظر پاسخ قاطع خداوند بود.
- «آقایان و خانمها! پنج دقیقه تمام شد و من هنوز زندهام. پس خدایی وجود ندارد.»
این
دیالوگ در سكانس آغازین فیلم «برد» و از زبان نقش اول این فیلم كه شخصیت «موسولینی»
را بازی میكند بیان میشود.
در این سكانس، موسولینی هنوز به قدرت نرسیده و یك فعال
سیاسی است كه رهبری یك حزب كمونیستی را بر عهده دارد.
«بنیتو موسولینی» رهبر فاشیست و دیكتاتور بزرگ ایتالیا را كمتر كسی است كه نشناسد. این فیلم سینمایی، زندگی واقعی و مستند او را به تصویر میكشد. در ادامه فیلم، دختر جوانی به نام «آیدا دالسر» شیفته روحیات و شخصیت موسولینی میشود، موسولینی هم طی برخوردی اتفاقی كه با این دختر جوان دارد، خودش را شیفته و دلداده او نشان میدهد.
به مرور ارتباطات بسیار نزدیكی بین آنها شكل میگیرد. در این گیرودار، موسولینی تصمیم به انتشار یك روزنامه میگیرد، اما به دلیل مشكلات مالی نمیتواند كاری انجام دهد. آیدا در حركتی فداكارانه وسایل منزلش را میفروشد و پول آن را به موسولینی میدهد تا روزنامهاش جان بگیرد. موسولینی از او خواستگاری میكند و با قاطعیت میگوید كه تا لحظه آخر كنار آیدا میماند. در این گیرودار، یك روز كه آیدا برای ملاقات موسولینی به دفتر كارش میرود متوجه میشود كه او زن و بچه دارد! موضوعی كه موسولینی آن را از آیدا پنهان نگه داشته بود. اما باز با این حال، آیدا وجود همسر او را میپذیرد و اعتراضی نمیكند. آیدا از موسولینی صاحب یك فرزند میشود، اما وقتی ماجرا را به او خبر میدهد دركمال ناباوری با عدم پذیرش موسولینی روبهرو میشود.
موسولینی پلههای كسب قدرت را یكی پس از دیگری پشت سر میگذارد. آیدا به هر دری میزند كه همسرش (موسولینی) او را طرد نكند. او كه از همه جا ناامید شده دست به افشاگری میزند. موسولینی به قدرت میرسد و اولین اقدامش دستگیری آیدا و پسر اوست. آیدا در بیمارستان روانی حبس میشود و پسرش در زیرزمین كاخ موسولینی زندانی. آیدا دالسر در همان تیمارستان جان میبازد و پسرش نیز كه در 20 سالگی به دستور موسولینی به بیمارستان روانپریشها منتقل شده بود در همانجا میمیرد، این در حالی بود كه موسولینی در تمام سخنرانیهایش با هیجان و حرارت خاصی از «رعایت حقوق مردم و دیگران» دم میزد!
و اما سكانس پایانی فیلم از این قرار است: موسولینی كه با هیتلر متحد شده بود در جنگ شكست خورد و از حكومت ساقط شد. مجسمه او را به زیر كشیدند و با یك دستگاه پرس خرد كردند. همزمان با خرد شدن مجسمه موسولینی، دیالوگ او در سكانس نخست فیلم پخش شد:«آقایان و خانمها! پنج دقیقه تمام شد، خدایی در كار نیست». او فراموش كرده بود كه پنج دقیقه خدا با پنج دقیقه ما انسانها فرق دارد!
این
فیلم شباهتهایی جالب با "عطاء الله مهاجرانی" دارد.
او هم گویا فراموش کرده
بود که «پنج دقیقه خدا با پنج دقیقه ما آدم ها خیلی فرق دارد»! این را از یاد برده
بود زیرا او که همواره از «رعایت حقوق شهروندی»،«احترام به حقوق بشر»، «مدارا»، «تساهل
و تسامح» و«پرهیز از پایمال كردن حق دیگران» دم می زد و کماکان دم میزند چگونه خودش
حق مسلم یك انسان را پایمال و از مسؤولیت دولتی خود سوءاستفاده كرده است.
ماجرایی كه در جریان آن فردی كه همواره خود را یك اصلاحطلب و دموكرات معرفی میكند، چگونه اصول مسلم اخلاقی و «حق الناس» را نادیده گرفته و با سوءاستفاده از موقعیت شغلی و اجتماعی خود، یك زن مسلمان و تحصیلكرده را سرگردان و بیپناه میكند. این ماجرا مربوط به عطاءالله مهاجرانی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی (!) و سخنگوی دولت آقای خاتمی است كه در آن دوران به «زینت الوزرا» شهرت یافته بود و روزی روزگاری در نقد آیات شیطانی سلمان رشدی کتاب نوشت. مهاجرانی بعد از كنارهگیری از وزارت ارشاد به مركز گفتوگوی تمدنها رفت تا در آنجا دموكراسی و مردمسالاری و حقوق بشر را ترویج كند اما چندی نگذشت كه رسوایی هتك حیثیت چند زن مسلمان توسط او موجب خروجش از كشور شد.
آنچه در پی میآید رنجنامه یكی از زنان مسلمان و تحصیلكردهای است كه با فریب مهاجرانی، زندگی و آبروی خانوادگیاش در معرض تهدید قرار گرفت. البته هدف از انتشار این رنجنامه به هیچ وجه سرك كشیدن در زندگی خصوصی این افراد نیست، بلكه هدف روشن كردن این واقعیت است كه در پس چهره ظاهر الصلاح برخی مدعیان دموكراسی و حقوق بشر، چه دیكتاتورهایی قرار دارد كه برای هوسرانی خود، حاضر به پایمال كردن زندگی و حیثیت دیگران میشوند.این دادنامه را مرور میكنیم و داوری را به عهده وجدان بیدار شما میگذاریم.
* از غزل های عاشقانه تا…
«حضرت آیتالله شاهرودی مقام معظم قوه قضائیه... اینجانب ... همسر آقای دكتر سید عطاءالله مهاجرانی هستم كه متأسفانه مورد ظلم و ستم از جانب ایشان قرار گرفتهام. لذا مشروح خواسته بحقم به پیوست این عریضه تقدیم میگردد....
اینجانب ... در سال 1379 طرح پیشنهادی پروژه دانشگاهم را برای حمایت مركز گفتوگوی تمدنها به آن مركز ارائه كردم و در سمیناری شفاهاً برای آقای دكتر مهاجرانی طرحم را مطرح كردم و ایشان من را به مركز گفتوگوی تمدنها دعوت نمودند تا حضوراً با اینجانب در رابطه با پروژهام صحبت نمایند.
بعد از مراجعه به دفتر ایشان با تأكید فراوان پیشنهاد كردند عنوان مشاوره پروژهام را شخصاً به عهده بگیرند و با همكاری كانون پرورش فكری كودكان و آموزش و پرورش و ارشاد اسلامی و خود مركز گفتوگوی تمدنها طرحم اجرا شود. در جلسه دوم ایشان با اصرار از اینجانب پیشنهاد همكاری نزدیك در مركز به عنوان كارشناس گروه هنر مطرح نمودند كه پس از آن در گروه هنر مركز مشغول به كار شدم. در مدت اشتغال در آن مركز مورد توجه ایشان بودم كه این را دلیل بر پشتكار خودم در كار میدیدم. بعد از مدتی عنوان دبیری گروه هنر را به من دادند. بعدها متوجه شدم كه توجه ایشان توجه پدری و در حالت همكاری اداری نیست!
پروندههایی كه وی شخصاً به اینجانب برای رسیدگی میدادند و تأكید داشتند خودم بررسی كنم، در لابهلای پروندهها شعرهایی بود كه با تاریخ و دست خط خودشان نوشته شده بود. من فكر میكردم آنها همه در رابطه با كار میباشد. بعدها متوجه شدم شعرها هیچ ارتباطی با كار ندارند. زیرا پس از مدتی ایشان با حالت زیركانه و مظلومانهای به من گفتند كه از روز اول كه شما را دیدم، دیگر دلم مال خودم نیست و به شما علاقمند و شیفته شدهام و تحت تأثیر متانت و نجابت شما قرار گرفتهام. من جا خوردم. هرگز چنین چیزی را تصور نمیكردم.
به وی گفتم آقای مهاجرانی من یك زن شوهردار هستم. ثانیاً شما مرد متأهلی هستید و با وجود موقعیت خاص اجتماعی كه دارید، اصلاً فكر نمیكردم چنین افكاری و تصوراتی در ذهن شما كه فردی با مسؤولیت اجتماعی و سیاسی بالا هستید، باشد. ایشان در جواب گفتند من به شما علاقهمندم و نمیدانستم شما شوهر دارید. مطرح كردم مگر شما در جریان پرونده اینجانب در مركز نمیباشید!؟ "قابل ذكر است اینجانب با همسر سابقم مدت طولانی اختلاف داشتم كه بر این اساس، پرونده تقاضای طلاق در دادگاه تبریز مطرح بود، لیكن مراتب پرونده طلاق را به كسی نگفته بودم و آن وقت هم نگفتم."
با توجه به شرایط زندگی و اختلاف با همسر سابقم سعی كردم حتی از اشتغال در آن مركز كنارهگیری كنم. [ اما] با مخالفت شدید ایشان مواجه شدم لیكن به هر بهانه رفت و آمد به دفتر ایشان را برای امور اداری به حداقل رساندم. ولی ایشان در موضع مدیریت من را به دفتر احضار میكردند. بعد ازمدتی كه سیر موفقیت اینجانب در پرونده مطروحه طلاق پیش آمده بود، مزاحمتهای همسر سابقم در محل كارم باعث شد ایشان كاملاً در جریان زندگی و مشكلات زندگی من قرار گرفتند و با همكاری حراست مركز، سعی در رفع مزاحمتها و اذیت و آزار همسر سابقم درمحل كار شدند.
وقتی متوجه شدند كه من مدتی است در شرف طلاق هستم، من را به دفتر شان میخواستند و دل من را گرم به تصمیم میكردند... بعد از طلاق ایشان بلادرنگ از من خواستگاری كردند. من كه شكسته شده بودم خیلی ناراحت شدم و جواب رد دادم. اصرار و پافشاری و ابراز علاقه از جانب ایشان همچنان ادامه داشت. این ابراز علاقه و توجه به حدی رسید كه همكاران متوجه توجه بیش از حد ایشان به اینجانب شدند. شرایط موجود در جو اداره، من را آزار میداد. وقتی به ایشان انتقال دادم، ایشان پیشنهاد دادند كه بهتر است روی پیشنهاد من جدی فكر كنی تا مشكلات دیگر پیش نیاید. میگفتند اصلاً با همه مطرح میكنم كه به تو علاقه دارم و قصد دارم با تو ازدواج كنم!
چندین بار به صورت اتفاقی حتی به منزل آمدند. مانده بودم چه عكسالعملی داشته باشم. در مقابل تعجب من اظهار میداشت كه برای جلوگیری از جو اداره بهتر است صحبتهایی خارج از مركز با تو داشته باشم. ایشان هر باره با مخالفت من با ازدواج مواجه میشد و تأكید میكرد كه پیشنهاد من را جدی بگیر. برای پافشاری درخواست خود به تبریز منزل پدرم آمدند...
آقای مهاجرانی در جواب رد خواستگاری از من اصرار و پافشاری بیشتر میکرد. تا زمانی كه در تیرماه 1380 من به مدت یك شب بازداشت شدم. در آن زمان حتی فكر میكردم كه این بازداشت شاید به علت مخالفتم از جانب خود ایشان یا با توجه به جو اداره از طرف خانمشان اقدام شده باشد. من وقتی موضوع بازداشتم را با وی مطرح كردم. ایشان كاغذی را تحت عنوان صیغهنامه كه در آن مطالب از پیش نوشته شده و در رابطه با محرمیت طرفین بود به من ارائه كردند.
بعد از رد شدید من به پذیرفتن آن نوشته، ایشان گفتند كه نوشته همراهت باشد برای مصلحت كه اگر مجدداً چنین شرایطی پیش آمد آن را ارائه كن. تأكید داشت در قبال آن، تو هیچ تعهد زوجیت نسبت به من نداری و فقط ورق كاغذی است كه بنابر مصلحت به همراه داری، چون نه صیغهای خوانده شد و نه رابطه غیر شرعی داشتیم. من آن را امضا نكردم. او مطرح كرد كه این مشكل به خاطر من برای شما ایجاد شده صلاح است برای رفع مشكل ورق را امضاء كنی. من نپذیرفتم و امضا نكردم. جو اداره بسیار بد و سنگین شده بود و از گوشه و كنار، مطالبی در رابطه با تهدید همسر ایشان به گوشم میرسید.
ایشان همچنان اصرار به ازدواج داشت و قرار بود مجدد در نیمه شعبان سال 81 به طور جدیتر با خانواده من با عزیمت به تبریز موضوع را تمام كند. ایشان میگفت بیتو نمیتوانم زندگی كنم. مراسم ازدواجمان را در میدان آزادی میگیریم و صندلی مدارس را جمع میكنم. همه را دعوت میكنم و با افتخار اعلام میكنم كه تو همسر من هستی. شعرها همچنان در فضای بسیار عاشقانه و به قول خودمان آسمانی ادامه داشت و تعدادش به 200 غزل رسیده بود. همه در وصف من یا مخاطب به من بود. در مقابل علاقه و عشق زیاد او نسبت به من، و چشماندازی از زندگی عالی مشتركی كه برایم ترسیم كرده بود و در شرایطی كه ایشان را فردی مومن و مورد تأیید نظام میدیدم، تردیدی در گفتههایش نداشتم. این خصوصیات باعث باور و اعتمادم نسبت به او شده بود.
رفته رفته پس از مدتها احساس علاقه و تمایل نسبت به ازدواج در من ایجاد شد و به ایشان در جواب چندین بار خواستگاریش جواب مثبت دادم و گفتم باید با خانوادهام مشورت كنم. چون من یكبار در زندگی شكست خوردهام. موضوع را به طور مشروح با خانوادهام مطرح كردم. خانوادهام به شدت با این وصلت مخالفت كردند كه چندین مرتبه دكتر مهاجرانی تماس تلفنی با خانوادهام داشتند. نهایتاً رضایت آنها را جلب كردند كه حضوراً و به طور مفصل با پدر و مادرم صحبت كنند.
چندین بار طی جلساتی در مركز با پدرم و مادرم صحبت شد ولی خانوادهام همچنان مخالف بودند. ولی اصرار و پافشاری وی بر این شد كه ایشان به تبریز بیایند و جدیتر و قطعاً صحبت را برای ازدواج تمام كنند. ولی من تصمیمم را گرفته بودم و قرار بر این شده بود كه نیمه شعبان با حضور در تبریز و جلب رضایت خانواده، عقد برای ازدواج رسمی و دائمی انجام شود. در روز قبل از موعد مقرر، به مدت 36 روز بازداشت شدم و در فشار بازداشت موقت كه به عنوان رابطه نامشروع در معرض اتهام بودم، متأسفانه پیشنهاد با سوء نیت ایشان در رابطه با ارائه كاغذ عادی صیغه واهی را بنابر آن شرایط پذیرفتم.
دلایل سوء نیت ایشان این است كه اولاً حد صیغهای جاری نشده بود. ثانیاً تاریخ درج شده در صیغه از تاریخ اسفند 80 به مدت یك سال ذكر شده بود. در صورتی كه برگه كاغذ در تاریخ مرداد سال 81 بعد از بازداشت اول من نوشته شده بود كه بنده نپذیرفته بودم. قابل ذكر است نامه عادی تنظیم شده توسط وی دقیقاً گویای تصور صیغه واهی در زمان عده اینجانب با همسر قبلم بوده است كه حین بازجویی در بازداشتگاه متوجه شدم. اكنون این سؤال برایم مطرح است كه چرا و با چه قصد سوئی اصرار به پذیرفتن و امضای آن كاغذ داشت؟!... بعد از آزادیام از زندان كه دلیل بازداشتم مبهم بود ایشان در ملاقاتی كه با من داشتند مطرح كردند برای اینكه این جریانات ادامه پیدا نكند و برای شما دیگر مشكلی به وجود نیاید شما باید در رابطه با پیشنهادم كه مدتهاست بر آن اصرار دارم جدیتر فكر كنی و تصمیم بگیری.
در پی تأكید و پیشنهاد مجدد ایشان خانوادهام را در جریان گذاشتم و در ملاقاتی كه در تهران پدر ومادرم با او داشتند، پدرم مؤكداً بعد از صحبتهای دكتر كه موضوع ازدواج را مطرح كرده بود، گفتند: آقای دكتر مهاجرانی اگر بهخاطر مشكل پیش آمده قصد ازدواج با ... را داری من هرگز قبول نمیكنم. تاوان مشكل پیش آمده را خودم با تمام مشكلاتش به دوش میگیرم. ولی حاضر نیستم دخترم را از چاله به چاه بیندازم. اگر جدی قصد زندگی با دختر من را داری پا پیشبگذار. دل دختر من هنوز زخمی واقعه نافرجام زندگی قبلیاش است. تو هنوز زندگی دیگری هم داری به جوانب این قضیه فكر كردی؟ اگر توان ایجاد عدالت و مساوات و امنیت برای دخترم را داری و میتوانی زندگی عالی برای او بسازی و رضایت همسرت (همسر اولت) را جلب كنی پا پیش بگذار. اگر درست فكر نكردی منصرف شو.
دكتر در جواب، میزان علاقهاش نسبت به من را گفت و مؤكداً گفت واقعه نافرجام نبوده، در زندگی هر كس پیش میآید و من كاملاً در جریان زندگیاش هستم و قصد دارم كه تلخی زندگی قبلی ... را كه لطمه زیادی به او وارد كرده، جبران كنم. درباره برقراری مساوات و عدالت به تمام جوانب كار فكر كردم كه كاملاً در زندگی پیاده خواهم كرد. او قسم خورد و به پدرم قول داد و گفت رضایت ... (همسر اول مهاجرانی) را میگیرم او در جریان تصمیم ازدواج من است و كمی زمان لازم دارم. من هرگز بدون ... نمیتوانم زندگی كنم. زندگی بدون ... برایم مفهوم ندارد...
ایشان خواست عاقدی به طور خصوصی عقد را جاری كند و ثبت با مراسمی در تبریز انجام شود. عقد دائم 3 دی 1381 با حضور والده اینجانب و عاقد با مهریه و شرایط مندرج در عقد نامه جاری شد. قابل ذكر است خانواده من مهریه و شرایط سخت قرار دادند كه اگر تردید دارد و جدی نیست منحرف شود ایشان تمام موارد را پذیرفتند و صیغه عقد دائم انجام شد و تعدادی نیز عكس در مراسم گرفته شد كه ضمیمه میباشد. قرار بود بلافاصله عاقد مراحل لازم برای ثبت را انجام دهد تا در اسرع وقت ثبت شود. ولی 2 روز بعد از عقد ایشان از ثبت عقد منصرف شدند. شخصاً با عاقد تماس گرفتند و خواستند هیچ اقدام دیگری تا اطلاع بعدی ایشان انجام ندهند.
از ما 2 ماه فرصت جهت ثبت خواسته بودند. 2 ماه 4 ماه شد و روابط زناشویی ما به صورت طبیعی ولی پنهان بود. در این مدت عدم اقدام ایشان برای ثبت ما را واداشت تا با حضور در اراك خانواده پدری او را مطلع کرده و واسطه كنیم كه او را اخلاقاً ملزم به ثبت كنند كه متأسفانه در اراك با انكار شدید از جانب ایشان و تهدید به مرگ و زندان انداختن من و حتی خانوادهام و هتك حرمت از طرف خانم ... مواجه شدیم. ایشان ادعا میكرد كه حتی بازداشتهای انجام شده كلاً توسط وی ایجاد شده و به همان سادگی خانواده من را نیز بازداشت میكند و این گفتهها از جانب ایشان با تجربه تلخ 36 روز بازداشت من، وحشت تكرار شرایط آن دوران، عدم اطمینان از امنیت جانی، روحی، فكری من و خانوادهام شده كه حتی ما از خرید روز مره و عادی عاجز كرده است. آقای دكتر هم كه كاملاً منكر بودند كه اصلاً من به عنوان همسرش وجود دارم و میگفتند كه هیچ نسبتی با ایشان ندارم و ما را متهم كرده بودند كه از جانب جایی برای خراب كردن موقعیت او و همسرش این ادعا را داریم.
آنها عكسهای عقد را ترفندی كامپیوتری و سند عادی ازدواج را ساختگی اعلام میكردند. حتی میگفتند كه من مقطعی در شرایط روحی و احساسی خاص بودم و حالا منصرف شدم. او بدون در نظر گرفتن شرایط آبرویی من و خانوادهام نه تنها با احساس من بلكه با آبروی من مثل عروسكی كه مقطعی برایش جالب و دوست داشتنی بودم برخورد میكرد. آن هم با زندگی واقعی و جدی من و امثال من... ایشان قاطعانه منكر زوجیت ما هستند.ما اردیبهشت سال جاری به دادگاه خانواده مراجعه كرده و دادخواست ثبت واقعه ازدواج را تحت شماره پرونده ... مطرح است به دادگاه تقدیم نمودیم.
بعد از اطلاع آنها از این دادخواست، موانعی در روند پرونده ایجاد كردند از جمله: انصراف و استعفاء وكیل سابقم از پیگیری و تعقیب پرونده كه مجبور شدم مجدداً وكلای جدیدی انتخاب كنم. و همچنین با تأخیر افتادن پاسخ نامهای كه به عنوان نیابت قضایی احضار عاقد به عنوان شهود به دادگستری تبریز ارسال و وقت احتیاطی به تاریخ 26/6/82 مشخص شده بود و تاكنون نیز از قرار اطلاع پیوست پرونده نشده است. (نامه از تبریز برگشت خورده ولی...) خوشبختانه بنا به درخواست مجدد وكلای اینجانب، عاقد قبل از فرا رسیدن وقت احتیاطی شخصاً به دادگاه دعوت و نسبت به تأیید جاری شدن عقد دائم با صداق و شروط ضمن عقد اقدام نمود لیكن مجدداً 2 مرحله وقت احتیاطی مقرر شده و در جلسهای هم كه با آقای دكتر ... سرپرست مجتمع قضایی ... داشتیم باز تغییری در روند پرونده ایجاد نشد و به موارد جزئی ماهها پرونده به تأخیر افتاد.
من از ثبت واقعه ازدواج و ترك انفاق شكایت كیفری کردم چون از جانب تهدیدهای خانم ... اصلاً احساس امنیت نمیكردم و هر لحظه گمان میكردم ممكن است تهدیدها را عملی كند و خود دكتر نیز چندین بار گفته بود با رقیب خطرناكی طرف هستی، او خیلی بیرحم است حتی به راحتی میتواند دستور قتل چندین نفر را صادر كند. مطرح كردن چندین بار این مطلب باعث شد تا نسبت به عدم امنیت از جانب خانم ... نیز شكایتی بنویسم و این پرونده تحت شماره ... در دادسرای ... توسط آقای ... و آقای ... پیگیری میشود.
بنابه درخواست دكتر مهاجرانی در جلسهای كه توسط مرجع قضایی در دفتر ... برگزار شد ایشان خواسته بودند جلسه بدون حضور وكلای اینجانب برگزار شود. در آن جلسه بعد از مذاكرات فراوان و ساعتهای طولانی صرف وقت دكتر مهاجرانی مجدداً منكر زوجیت ما شد و خانم ... نیز منكر تهدیدهای مكرر خود شد. آنها ادعای صوری بودن عقد و عكسهای مجلس عقد را داشتند. بعد از بحث در این مورد دكتر مهاجرانی ادعا كردند كه این عقد دائم نبوده و صیغه یكساله بوده و خانم ... نیز مدعی بودند كه برای نجات خانم ... رضایت دادم جلسه عقد صوری با عكسهای صوری انجام شود تا مداركی برای دادگاه ... ایجاد شود.
قبلاً نزد آقای... در دادگاه ... اعلام كرده بودند كه من (اینجانب) عكسها را با كامپیوتر برای جوسازی علیه آنها ایجاد كردهام. ولی در آن جلسه در حضور آقای ... دادستان محترم و آقای ... و آقای ... اعلام كردند با رضایت من عقد انجام شده و عكس گرفته شده... نظریه كارشناس در تاریخ 22/10/82 به آقای مهاجرانی ابلاغ شد. ایشان پس از دریافت نظریه كارشناسی، مجدداً در خواست تشكیل جلسه بدون حضور وكلای اینجانب در حضور دادستان محترم به من را کردند؛ در آن جلسه ضمن اعتراف و اقرار به صحت نكاح دائم و تأیید امضائات خود اعلام نمود من حاضرم با ایشان به طور مسالمت آمیز صلح نمایم و پیشنهاد پرداخت مبلغ 50 میلیون تومان به صورت نقدی و غیر نقدی (خرید منزل مسكونی و ایجاد شرایط مناسب و پرداخت هزینههای تحصیل تا مقطع دكتری در خارج از كشور) را نمودند كه در مقابل اظهار نمودم من ادامه زندگی مشترك و طبیعی همانطوری كه برایم در طی این مدت ترسیم کرده را به هیچ وجه با منزل و یا هر موقعیت دیگری عوض نمیكنم.
آقای مهاجرانی بعد از این حرف من، گفت:« من ترا دوست دارم و میخواهم با تو زندگی كنم.» شرایط را هموار خواهم كرد و در اسرع وقت (تا آخر همان هفته 29/10) اقدام به ثبت واقعه ازدواج خواهم كرد. تا به طور آزمایشی برای یك سال زندگی كنیم با این شرایط كه تعهد دهم كه بعد از آن طلاق بگیرم! كه شرط را نپذیرفتم. بعد از آن جلسه تا این لحظه اقدامی برای ثبت و شروع زندگی مشترك انجام نداده است. و در مقابل درخواست تغییر مهریه مندرج در عقد نامه را کرده است!... اكنون از آن مقام معظم و عالیقدر كه از بزرگان حوزههای اسلامی هستید استدعا دارم دستور فرمایید ضمن جلوگیری از نفوذ اشخاص در تغییر روند قضایی پروندههای مطروحه نسبت به تسریع دركار نیز اقدام نمایند.»
* حرف هایی برای نگفتن
به نظر می رسد با بازخوانی این رنجنامه، به شخصیت حقیقی عطاء الله مهاجرانی می شود پی برد. مگر می شود دم از حقوق بشر زد اما با یک زن بی پناه چنین رفتار ستمگرانه ای داشت؟! مگر می شود دم از حقوق بشر زد اما در جریان برگزاری عادلانه دادگاه، به ناحق اعمال نفوذ کرد؟! و ده ها سئوال دیگر. چنین فردی یا چنین رفتار و منشی دیگر جایی برای نقد اظهاراتش باقی نمی گذارد. بر اساس آموزه های دینی ما، کسی که می خواهد بر یک خطاکار محکوم شده به سنگسار ، سنگ بزند باید خودش از خطا مصون باشد. بر این اساس، کسی می تواند دم از حقوق بشر بزند که خودش حق و حقوق یک بشر را به ناجوانمردانه ترین شکل ممکن تباه نکرده باشد. البته این فقط یکی از موارد ضدحقوق بشری در کارنامه عطاء الله مهاجرانی است!
* فراری
مهاجرانی که این روزها 68 سالگیش را تجربه می کند در روستای مهاجران از توابع شازند در استان مرکزی به دنیا آمده. دکترای تاریخ محض دارد و همسرش جمیله کدیور خواهر محسن کدیور است که در نخستین مجلس پس از انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ نماینده شیراز در مجلس بود. در زمان نخست وزیری میر حسین موسوی، معاون پارلمانی نخست وزیر بود. در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی نیز به عنوان معاون پارلمانی رییس جمهور فعالیت داشت. آن زمان، مقاله ای با عنوان «مذاکره مستقیم با آمریکا» نوشت که در روزنامه اطلاعات منتشر شد و سر و صدای زیادی بپا کرد اما در نهایت با مداخله رهبر انقلاب، قضیه ختم به خیر شد. البته بعد از سخنرانی رهبرانقلاب علیه مذاکره مستقیم با امریکا، مهاجرانی با «فصل الخطاب» دانستن سخنان رهبری از طرح دوباره این مسئله خودداری کرد . پس از روی کار آمدن دولت سیدمحمد خاتمی، مهاجرانی بر کرسی وزارت فرهنگ و ارشاد تکیه زد. اما سیاست ها و تفکرات لیبرالیستی مهاجرانی، افکار عمومی را به شدت تحریک کرد.
سال 78 شاهد تحصن عظيم علما و طلاب حوزه علميه قم عليه سياست هاي فرهنگي دولت بود. مهاجراني به عنوان وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در نوك پيكان انتقادات قرارگرفته بود. حضرت آيه الله جوادي آملي با حضور در مسجد اعظم قم در جمع طلاب به شدت از مهاجراني انتقاد كرد.
اعتراضات مردمی سبب شد سرانجام مهاجرانی مجبور به کناره گیری شود. در چرايي استعفاي مهاجراني از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي گمانه هاي مختلفي زده شد كه هاشم آغاجري يكي از همكاران مهاجراني در گروه تاريخ دانشگاه تربيت مدرس و از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در مورد چرايي اين استعفا گفته است:«علت استعفاي ايشان هم كه به صورت غير رسمي مطرح شده اين است كه مقام معظم رهبري از عملكرد مهاجراني در راس وزارت خانه ارشاد، راضي نبوده اند، بنابر اين وي هم از چند ماه پيش استعفاي خود را تقديم كرد. ولي آقاي خاتمي اين استعفا را نپذيرفت. زيرا بحث ديگري درباره سوء استفاده از سود سپرده هاي حجاج، مطرح بود و زمزمه هايي به گوش مي رسيد كه به محض خروج مهاجراني از هيئت دولت،پرونده اي با همين اتهام، براي وي به جريان خواهد افتاد. به همين دليل هم خاتمي، دست نگه داشت تا مهاجراني بماند و به آن سرنوشت، دچار نشود».
مهاجرانی از چهرههای تأثیرگذار در شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی هم بود. از این رو، روابط نزدیک او با غلامحسین کرباسچی شهردار سابق تهران بر کسی پوشیده نیست. مهاجرانی چندسالی هم عضو هیئت علمی دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس بود.
مهاجرانی اما در نهایت مجبور به فرار از ایران شد البته نه برای بسط دموکراسی(!) بلکه به خاطر مشکلاتی که ازدواج های متعدد او برایش ایجاد کرده بود. آذرماه 88 در دانشگاه اردبیل نشستی با حضور محمدحسین صفارهرندی وزیر فرهنگ و ارشاد دولت نهم برگزار شد. یکی از حاشیه های این مراسم سوال یکی از دانشجویان در مورد عطالله مهاجرانی وزیر سابق بود که در آن به ازدواج متعدد او پرداخته شده بود که وزیر فرهنگ دولت نهم در پاسخ به این سوال با قانونی و شرعی خواندن ازدواج مجدد تنها مشکل پیش آمده در این زمینه را اعلام حضور زن دیگر عطالله مهاجرانی در مورد نفقه خود در یکی از جلسات دانست که همین موضوع سبب فرار او به انگلیس شد.
مرداد ماه سال 83 خبري در رسانه ها منتشر شد كه اين بار وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي سابق را از منظري ديگر سوژه قرار داده بود. رسانه ها از دستگيري مهاجراني به دليل شكايت زني به نام مهسا يوسفي خبر دادند. اين زن مدعي شده بود كه زن مهاجراني بوده و نفقه وي توسط شوهرش تا به حال پرداخت نشده است.
به رغم انكارهاي اوليه توسط مهاجراني و جميله كديور همسر اول او و اعلام اين كه بازداشت مهاجراني به دلايل سياسي بوده موضوع به زودي آشكارتر شد. مهسا يوسفي در نامه مورخ 10/5/83 كه در روزنامه شرق به چاپ رسيد خطاب به خانم جميله كديور نوشته بود كه آقاي مهاجراني را همسر خود می داند و به هيچ وجه قصد اذيت و آزار وي را ندارد بلكه از اين كه ناچارا به شكايت وي آقاي مهاجراني بازداشت شده اند ناراحت و معذب شده است.
اين زن جوان به بازپرس رسيدگي كننده گلايه كرده بود كه قرار 100 ميليون توماني، قرار كافي نبوده چرا كه مهريه ايشان تقريبا يك ميليارد تومان ارزش گذاري مي گردد. با اين حال بعدا مشخص شد كه مهاجراني سال قبل از دستگيري با زن ديگري به نام ولي زاده نيز ازدواج كرده بود. با رو شدن حضور زن سوم مهاجراني و اين كه وي نيز طالب نفقه است و فراتر از آن انتشار خبري مبني بر اين كه مهاجراني تاكنون 6 زن را به عقد خود درآورده است وزير ارشاد سابق رفتن به انگليس و يا به عبارتي دقيق تر فرار را بر قرار ترجيح داده و به انگليس عزيمت كرد.
* تَساهَلَ، یَتَساهَلُ، تَساهُل!
دو واژه تساهل و تسامح را عموم مردم وقتی می شنوند یاد مهاجرانی می افتند زیرا او این دو واژه معادل كلمه انگليسي تولرانس tolerance از ريشه لاتيني tolero به معناي تحمل كردن و اجازه دادن است. اين واژه در لغت به معناي سهل انگاري و اغماض است و گاه به معناي مدارا، رفق، سعه صدر، بردباري و رواداري هم به كار رفته است.
تساهل
و تسامح در فرهنگ غربي از لوازم مدرنيته و شيوه اي كارساز براي تنظيم رفتارهاي ديني،
اخلاقي و سياسي به شمار مي آيد و معناي آن اجازه دادن آگاهانه به اعمال و عقايدي است
كه مورد پذيرش و پسند افراد نباشد. اساس سياست هاي فرهنگي دولت هفتم و هشتم بر تساهل
و تسامح قرار گرفته بود و مهاجراني به عنوان شخصي كه بيشترين هماهنگي را با اين سياست
داشت در مقام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي فضا را براي هتاكان به دين و مذهب باز كرد.
حمله به احكام اسلامي و ايجاد ترديد و تشكيك در آن ها توسط مطبوعات دوم خردادي بدون
هيچ محدوديتي در موارد گسترده اي در سايه تساهل و تسامح عملياتي شد. برخي احكام مثل
قصاص، مجازات هايي خشن، غيرانساني و موهن كه هيچ نتيجه اي در كاهش جنايت ندارند، معرفي
شدند. حكم مرتد، منافي حقوق انساني قلمداد شد كه دفاع از آن دفاع از مقدسات نيست.
*بهاء الله یا عطاء الله؟!
تقریبا خبر چندانی از مهاجرانی بعد از فرار از ایران در رسانه ها نبود اما حوالی انتخابات ریاست جمهوری 88 کم کم سر و کله او این بار در قامت یکی از حامیان میرحسین موسوی پیدا شد. حضور مهاجرانی در ایام فتنه بعد از انتخابات پررنگ و پررنگ تر شد. دیماه سال 88 بود؛ ایامی که مهاجرانی در حال خط دادن به فتنه سبزها بود اما نه در دورن مرزهای سرزمین مادری؛ بلکه در حاشیه امن مرزهای انگلستان! 25 دیماه 88 گروه 5 نفره عطاءالله مهاجراني، محسن كديور، عبدالعلي بازرگان، عبدالكريم سروش و اكبر گنجي به عنوان «اتاق فكر جنبش سبز»! و سخنگوي سران فتنه اعلام موجوديت كردند و اين ماموريت آنان از سوي موسوي، خاتمي و كروبي نيز تكذيب نشد. این گروه آشكارا به نفي وجود امام زمان(عج) پرداختند. نفي وجود مبارك امام غايب(عج) از سوي اكبر گنجي در مصاحبه با بي بي سي صورت گرفت.
روز بعد، حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان در تحلیل این موضوع طی یادداشتی نوشت:« اولاً؛ اكبر گنجي مطابق شواهد و اخبار موثق، نقش ساختارشكن در گروه ياد شده را برعهده دارد و بدون اجازه اين گروه، مجاز به اظهارنظر نيست. به يقين آقايان مهاجراني و كديور و سروش نمي توانند نشست مشترك خود در لندن و با حضور مسئول ميز ايران در MI6 را كه دستور كار آن تعيين شرح وظيفه اين گروه بود، انكار كنند. گفته مي شود كه در آن جلسه به عبدالعلي بازرگان اجازه حضور داده نشده بود. گنجي يكي از 5 عضو گروه ياد شده است، بنابراين اظهارات سخيف و كودكانه وي در نفي وجود مبارك حضرت صاحب(عج) نمي تواند بيرون از خواست و اراده گروه مزبور باشد. اينگونه اظهارات در نفي تشيع، وجود مبارك مراد غايب(عج) و... پيش از اين نيز آشكارا و بي پرده از سوي سروش، كديور و گنجي مطرح شده بود، بنابراين گروه 5 نفره مورد اشاره، با همين هويت شكل گرفته و به اصطلاح به عنوان «اتاق فكر»! موسوي و خاتمي و كروبي آغاز به كار كرده است....و ده ها سند و شاهد ديگر كه در اين وجيزه نمي گنجد و از مأموريت جديد عطاءالله- بخوانيد بهاءالله- مهاجراني حكايت مي كند.» البته هرچند، مهاجرانی طی مصاحبه ای با یکی از رادیوهای بیگانه، نسبت به اظهارات گنجی ژست منتقد گرفت اما آب ریخته شده را دیگر نمی شد جمع کرد!
* اظهارات هلی کوپتری مهاجرانی
مهاجرانی چند روز پس از ۹ دی ۸۸ که مردم در حمایت از جمهوری اسلامی و ولایت فقیه به خیابان آمدند و این آمدنشان آبی بود بر آتش فتنه، میهمان بی بی سی فارسی شد و ادعا کرد: «اگه اینا راست میگن و مردم زیادی نهم دی اومدن برا راهپیمایی پس چرا یه بارم با هلیکوپتر ازشون فیلمبرداری نکردن و نشون ندادن!» جالب اینجا بود که بیشترین تصاویر پخش شده از ۹ دی در صدا و سیما، صحنه هایی بود که با هلیکوپتر فیلمبرداری شده بود!
* احترام ویژه برای سلمان رشدی!
اوایل مهرماه 89، شبكه خبري العربيه چهارشنبه شب برنامه «روافد» خود را به عطاالله مهاجراني اختصاص داد. خبرنگار العربيه همچنين در مورد يكي از كتابهاي مهم مهاجراني كه در مورد سلمان رشدي نوشته شده است از او سوالاتي پرسيد و مستقيما از مهاجرانی خواست تا پاسخ بدهد كه آيا معتقد است كه بايد سلمان رشدي را كشت يا خير؟ البته مهاجراني در ابتدا از پاسخ به اين سوال طفره رفت اما با اصرار و حرفهاي گري مجري العربيه مجبور شد پاسخ بدهد:«من مخالف كشتن سلمان رشدي هستم و معتقدم كه بايد هر فرد و هر مليتي به عقايد نويسندگان و افراد ديگر احترام بگذارد!»
* کمی با آل سعود
روزهای پایانی بهمن ماه سال 1390 خبری از حضور مهاجرانی در جشن دیکتاتور سعودی ها در «الجنادریه» منتشر شد. کمی بعد، فیلم حضور او در این ضیافت نیز روی سایت های اینترنتی قرار گرفت. فحوای اخبار منتشرشده درباره این حضور و ضیافت این بود که دستگاه امنیتی رژیم سعودی علاوه بر کمک 18 میلیون دلاری به مهاجرانی، به وی وعده داده است تا با گسترده کردن بخش فارسی شبکه العربیه، تعدادی از عناصر رسانه ای وابسته به این گروه را به کار بگیرد. در فیلم منتشر شده، عطاءالله مهاجرانی به همراه نوریزاده در این مراسم با شور و اشتیاق به سخنان دیکتاتور سعودی در تمجید از آمریکا، انگلیس و فرانسه و علیه سوریه گوش می دهند و پس از پایان سخنان ملک عبدالله، به نشانه تایید برای او دست می زنند. این فیلم از سوی حجت الاسلام مصلحی وزیراطلاعات نیز تایید شد.
بازتاب منفی حضور مهاجرانی در این ضیافت سبب شد تا او طی یادداشتی، وزیر اطلاعات را به دروغگویی متهم کند! البته او در یادداشت خود، حضورش در این ضیافت را تایید کرد و نوشت:« جشنواره جنادریه که برای پنجمین بار در آن جشنواره شرکت کردم یک جشنواره فرهنگی است. اینجانب هیچ ملاقاتی با هیچ یک از مقامات سیاسی و امنیتی دولت عربستان نداشته ام و پولی برای براندازی دریافت نکرده ام»
* 2 اعتراف بزرگ
اسفندماه 89 عطاءالله مهاجرانی که مدیریت چند سایت اینترنتی مخالف جمهوری اسلامی ایران را نیز بر عهده دارد، در یک جلسه پرسش و پاسخ که در یکی از دانشگاههای انگلیس برگزار شد، تمامی تحلیلهای رسانههای ضدانقلاب مبنی بر شباهت وضعیت ایران و مصر را رد کرد و آن را نشانه توهم این افراد دانست.
او که این روزها با عناوینی همچون «مسئول اتاق فکر جریان ضدانقلاب داخلی در لندن» و «رئیس حلقه ضدانقلاب لندن» شناخته می شود با بیان اینکه «نمیشود شرایط ایران را مصری کرد»، وابستگی تام و تمام حسنی مبارک به غرب را یکی از تفاوتهای بنیادین این کشور با ایران ارزیابی و تاکید کرد« جمهوری اسلامی ایران استقلال بینظیری در عدم هرگونه وابستگی به غرب و شرق دارد».
او در دومین اعتراف خود به بررسی وضعیت فساد اقتصادی در خاندان مبارک در مصر پرداخت و آن را یک تفاوت آشکار میان ایران و مصر عنوان کرد. مهاجرانی با مقایسه وضعیت مسئولان ارشد ایران با مصر، درباره وضعیت زندگی و فعالیتهای اقتصادی رهبر معظم انقلاب اعتراف کرد: «من آیتالله خامنهای را خوب میشناسم و میدانم که در تمام کارنامه اقتصادی خود و اقوامش، نقطه سیاه که هیچ، حتی یک نقطه خاکستری هم نمیتوان یافت.»
* عشق ورزی به بریتانیا
وزیر فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات دوازدهم مردادماه سال 91 در وبسایت شخصی اش در نوشته ای با عنوان «چرا لندن را دوست دارم؟» تصریح کرد قصد بازگشت و زندگی در ایران را ندارد زیرا انگلیس و لندن وطن جدید اوست:« لندن را دوست دارم، با تنوع ملیت ها و تساهل و تسامحش. با دقت و تعهدی که در هر کجا نشانی از ان به چشم می خورد. با اینترنت پر سرعتش که با هر کلیک به مقصد می رسی.»