به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران اراک ، عليرغم کاربرد زياد اين اصطلاح ، هيچ تعريف جامعي از ليبرال دموكراسي وجود ندارد . اغلب انديشمندان سياسي تفاوتي ميان ليبرال دموكراسي و يا دموكراسي ليبرال قائل نشده و معناي واحدي از اين دو ارائه داده اند ، و آن اين كه « دموكراسي ليبرال شكلي از دموكراسي غيرمستقيم يا دموكراسي بر اساس نمايندگي است كه اعتقاد به حقوق طبيعي و مدني انسان، برابري حقوق سياسي و قضايي همه شهروندان، از مشخصههاي اصلي آن به شمار ميرود .»
از اين رو همواره در توضيح اين واژه بيشتر تلاش مي شود تا مشخصههاي نظامهاي ليبرال دموكراسي را تبيين كنند، شايد به اين جهت كه نظريه ليبرال دموكراسي را تلاشي تعارضآميز، براي امتزاج مواضع ليبراليستي و دموكراتيك در هيات يك نظريه واحد ميدانند .
واژه « Liberal » در اصطلاح به يك گونه طرز تفكر در زمينههاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ديني گفته ميشود كه تكيه اصلي آن بر آزادي هر چه بيشتر و توجه به حقوق طبيعي افراد است. مفهوم اصلي ايدئولوژي ليبراليسم ، آزادي شهروندان در سايه حکومت محدود به قانون است و قانون گرايي ، تفکيک قوا ، رعايت حقوق بشر و حکومت مبتني بر نمايندگي از اصول آن محسوب مي شود.
آزادي هاي بي حدو مرز، بازار کاملا آزاد و سود جويي هاي سيري ناپذير، نابرابري هاي سياسي ، اجتماعي و اقتصادي ناشي ازتفکرات«ليبراليسم كلاسيك» و انديشه هاي «جان لاك» و «آدام اسميت» نه تنها اهداف و اميد هاي اوليه اين مکتب را محقق نساخت ؛ بلکه موجب سلب شدن همان آزادي هاي فردي از افراد بي شمار و پديد آمدن توده انبوه کارگران فقير در کنار انباشت ثروت کارفرمايان و هزاران مشکل فردي و اجتماعي ديگر گرديد ودر صحت و اتقان انديشه هاي ليبراليسم اوليه ، شک و ترديد انداخت.
از اين رو در اوائل قرن بيستم بسياري از انديشمندان ليبرال، در ليبراليسم افراطي اوليه تجديد نظر كردند . اين نسل از ليبراليستها - موسوم به ليبرال دموكرات- با توجه به چالش ها و بحران هاي جديد ، معتقد به افزايش فعاليت و دخالت دولت براي رفع نارساييها شدند .
در نتيجه حمايت از «اقتصاد مختلط» و فروكاستن از آزاديهاي اقتصادي جزو انديشه ليبرالي در اوايل قرن بيستم شد . و به مفهوم « برابري در فرصت ها» به عنوان هدف اصلي از دخالت دولت در امور اقتصادي توجه گرديد. بدين ترتيب انديشه «برابري» در كنار انديشه «آزادي» در ايدئولوژي ليبراليسم جاي گرفت .
دولت در فلسفه جديد ليبراليسم مکلف شد تا از طريق مداخله اقتصادي از تأثير نابرابري هاي اجتماعي کاسته و حداكثر بهروزي و رفاه و شادي را براي حداكثر مردم تامين كند .
اين انديشه مبناي نظري «دولت رفاهي» قرار گرفت؛بر اساس آن دولت موظف شد كه براي تمامي شهروندان، ايمني، رفاه، امكانات درماني، بيمه و . . . را تامين كند .
مشارکت سياسي همه طبقات اجتماعي ، مبارزه با فقر و بيکاري ، را سرلوحه اقدامات خود قرار دهد. بدين ترتيب دنياي غرب، دموكراسي رايجسدههاي قبل از قرن 17 و ليبراليسم كلاسيك قرن 18 را پشتسر گذاشته، و در اواخر قرن 19 پا به عصر و عرصه ليبرال دموكراسي نهاد .
هرچند با وجود مشکلات ، کاستي ها و بحرانهاي ناشي از تناقضات و چالش هاي نظري و عملي ليبرال دموکراسي گونه اي جديد از ليبراليسم به نام نئوليبراليسم در دهه آخرين قرن 20، با افول دولتهاي ليبرالي و رفاهي، به وجود آمد كه آن هم براي ايجاد زمينههاي انعطافپذيري در برخي آراي اقتصادي و اجتماعي، به منظور نجات ليبراليسم از گردابها، تناقضها و تنشهاي نظري و عملي تلاش مي نمايد/س .