جالب است اگر بدانید که ملکه ی فرانسه در روز اعدام خود در هنگام مرگ خود در حال بالا رفتن از سکو پایش لغزید و به پای جلاد خود افتاد و بلافاصله عذرخواهی کرد و در آخرین لحظه ای مرگش گفت به جلاد مرا ببخش که اصلا عمدی نبود.
یکی امپراطوران رم که خود را تا حد خدا می خواند به نام نرون در جنگ خود زخمی گشت و قبل از اینکه از اسبش بر زمین بیافتد و بمیرد فریاد زد که چه بازیگری بزرگی در درون من بمیرد.
همه شنیدند که فردیک اول در بستر بیماری خود در حال جان باختن بود که زیر لب زمزمه کرد، راست گفتند که انسان برهنه به دنیا می آید و برهنه از دنیا می رود.
مخترع دوربین تصویربرداری که سالها عمر خود را در این راه صرف کرد در بستر مرگ خود گفت: دارم از فیلم بیرون می روم.
آنتوان چخوف وقتی فهمید از روی جراحت در حال فوت است ایستاد و یک لیوان نوشابه سر کشید و مرد.
بزرگترین نویسنده ی تاریخ که اسکاتلندی تبار بود در حال جان باختن گفت: دارم حس می کنم که مرگ چه احساسی دارد.
مشهورترین پزشک انگلیس، ساموئل گارت در حالی که به علت امراض متعدد در حال مرگ بود تمامی پزشکان و پرستاران در هر نقاط کشور به بالای سر آورند او فریاد زد و گفت: کسی به من دست نزد آرزو دارم طبیعی بمیرم.
آدم کشی حرفه ای به نام کارل پنزرم به اعدام کننده اش گفت: تو همین مدتی که تو داری مرا اعدام می کنی می توانستم ده نفر را بکشم.
یک جمله بگویم و سرت را درد نیاورم کسی قبل از مرگش لبخند نزد و کسی از این افراد قدرتمند و ثروتمند راضی بر مرگ خویش نبودند ولی کسی زمانی که شمشیر بر فرق سر مبارکشان زدند و آن را تا میان دو ابرو شکافتند در قطره های خون خود تبسمی کرد و گفت: به خدای کعبه رستگار شدم.
یادداشتی از مهدی محسنی