به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، به نقل از وبلاگ اب و اتش؛ سال ۱۳۶۴ بود. به کلاسهای قصه نویسی و نمایشنامه نویسی حوزه هنری می رفتیم. حدود هشت نفر بودیم. سه تا پسر و پنج تا دختر. پس از یک سال، آنموقع که دیگر دانشجوی دانشگاه تهران هم شده بودم و کاری هم در بخش فرهنگی بنیاد امور جنگ زدگان پیدا کرده بودم، از یکی از خواهران خواستگاری کردم؛ خواهر خوبی که هم خودش و هم خانواده اش را پسندیده بودم. برادرش جزو بسیجیان فعال مسجد قندی و از مریدان مرحوم آقانجفی بود و مادری که تمام فکر و ذکرش مسجد و عبادت بود.
آنروز که درخواست خودم را با آن خواهر در میان گذاشتم، با شناختی که از او و ارتباطمان داشتم مطمئن بودم که جوابم مثبت و ازدواجمان قطعی است ولی در کمال ناباوری به من گفت: من با شما ازدواج نمی کنم! خیلی تعجب کردم و فکر کردم دارد شوخی می کند اما او خیلی جدی با این موضوع مخالفت کرد. وقتی دلیلش را پرسیدم خیلی صریح و شفاف گفت: ببینید برادر! شما آدم بسیار مهربان و منعطفی هستید؛ از آنها که مطمئنم هیچ گاه در زندگی به من «نه» نخواهد گفت. اما من مردی میخواهم که بتوانم به او تکیه کنم؛ مردی که گاهی از دستم عصبانی بشود و حتی خیلی که عصبانی شد توی گوشم بزند و حالم را جا بیاورد.
اصرارهای بعدی من حتی با واسطه کردن برادرش هم به جایی نرسید و نتوانستم با او ازدواج کنم، اما بعدها وقتی این ماجرا را برای کسانی تعریف کردم متوجه شدم حتی اگر دختران این موضوع را با این صراحت و شفافیت مطرح نکنند و در خود نگه دارند، اما اکثر قریب به اتفاقشان مردی می خواهند که جربزه و اقتدار داشته باشد. بعدها در آثار برخی از نویسندگان اسلامی و استادان این رشته خواندم که این حرف دقیقاً ترجمه آیه شریفه ۳۴ سوره نسا در قرآن است که میفرماید: «الرجال قوّامون علی النساء». بر اساس این تفاسیر، در اینجا مراد این نیست که زن باید در تمامی امور از مرد تبعیت کند، بلکه منظور این است که مرد باید آنچنان استواری و اقتدار داشته باشد که مثل تنه یک درخت تنومند، زن بتواند مثل یک گل نیلوفر به دور این تنه، بپیچد و بالا برود و در حقیقت به او تکیه کند و رشد کند.
این حرف نباید به معنی تجویز خشونت معنی شود بلکه باید به این تلقی شود که مرد باید هر چه می تواند اقتدار و در حقیقت مردانگی خود را در زندگی تقویت کند تا امید زن باشد.