به گزارش مشرق، متن گفتوگوی جامجم با داریوش ارجمند را از نظر میگذرانید:
مشهور
است که شما شاگرد دکتر شریعتی بودید، هم در دانشگاه فردوسی مشهد و هم از
نظر فکری. اخیرا پیامکهایی طنزی با عنوان دکتر علی شریعتی میان مردم رد و
بدل میشود، میخواستم بدانم عکسالعمل شما به این پیامکها چه بوده؟
برایتان از این پیامکها آمده است؟
بله، به ما هم رسیده!
عکسالعمل شما بعد از دیدن آنها چیست؟
هیچ عکسالعملی نسبت به آنها ندارم، بخصوص که من جمله به جمله مطالب کتابهای دکتر شریعتی را میدانم و بارها خواندهام.
فکر میکنید چرا این پیامکها را علیه شریعتیساختهاند؟
این
خصیصه ویرانسازی است. علاقه به ویران کردن یک بنا، یک شخصیت، تفریح
بیکارههاست که البته خیلی بچگانه و گاه احمقانه است و هیچ کاربردی ندارد
برای این که در طول تاریخ با بسیاری از بزرگان از این دست شوخیها
کردهاند، اما آن شوخیکننده در تاریخ دفن شده به این خاطر که جرأت نوشتن
اسم خود را ندارد،یک غلط زیادی در سر خود دارد ولی نمیتواند اسمش را
بنویسد. فرق او با دکتر شریعتی این است که دکتر پای آنچه گفته اسمش هست و
به گفته خودش مسئول تمام حرفهایی است که در زندگی خود زده است. این
پیامکها یعنی شریعتی زنده است و حضور دارد، یعنی وقتی میخواهند مطلبی را
به مردم به عنوان حرف راست و حق بقبولانند به وی نسبت میدهند حتی اگر یک
جوک باشد. پس جایگاه رفیع خود را در دل جامعه دارد.
تا حالا از این پیامکها خندهتان گرفته یا ناراحت شدهاید؟
اصلا
ناراحت نشدهام، من خندهام میگیرد. محال است با این کارها عصبی بشوم.
دکتر علی شریعتی آنقدر بزرگ هست و تمام کسانی که ادای او را در میآورند هم
هنوز به گرد پایش نرسیدند.
آقای ارجمند! شما در همه عرصهها حرف زدهاید و حضور داشتهاید، در ورزش، سینما، سیاست و... نظر خودتان چیست؟
من
فکر میکنم هر چیزی که در این جهان هست به من مربوط است از زنگ و در
زورخانه گرفته تا یک پلان زیبا در فیلم «زیر درخت گیلاس» آقای کیارستمی، از
یک بازی فوتبال باشگاهی در آلمان که جهان را گرفته تا بازی تنیس آقاسی به
من مربوط میشود. اینها برای دنیای من هستند و به اندازه شعور و نیازم در
این حیطهها وارد میشوم. من دوست دارم همه چیز را در این جهان بشناسم وقتی
که میتوانم را جع به چیزی صحبت کنم، چرا باید سکوت کنم، من روی خودم کار
میکنم، من به فوتبال، ورزش زورخانهای، شعر، موسیقی، تئاتر و حتی سیاست
فکر میکنم و وقتی فکر و مطالعه میکنم، صاحب یک اندیشه و دیدگاه میشوم و
با دیگران در میان میگذارم. من زمانی در ارتباط با فوتبال حرفهایی زدم که
هیچکس تا آن موقع نزده بود، حتی حرفهای مرا مسخره کردند.
کدام حرفتان را درباره فوتبال مسخره کردند؟
گفتم
فوتبال یک بازی عارفانه است. این وحدت در کثرت در فوتبال چه زیبا نمود
پیدا میکند، تیمی میتواند برنده شود که یازده نفر آن یک نفر شوند، «صد دل
به هم چو شود آشنا یکی است» و این آرزویی است که ما هم در زندگیمان
داریم، پس وقتی که به فوتبال فکر میکنم، صحبتهای کارشناسان را میشنوم،
راجع به آن که کتاب میخوانم و سعی میکنم یک فهم جدیدی از این بازی و
حرکاتی که در آن هست پیدا کنم، در بقیه موارد هم همینطور است. یک جایی
گفته بودند که فلانی راجع به همه چیز حرف میزند، گفتم نه، راجع به چیزهایی
که بلدم حرف میزنم، ولی به این حرف من خندیدند و مسخرهاش کردند.
در
اینترنت، عکسی منتشر شده بود که شما به مناسبت تولد حضرت زینب(س)، بعد از
مداحی، سخنران یک هیات مذهبی بودید، این به خواست خودتان بود یا در
رودربایستی قرار گرفتید؟
نه من خیلی این کار را انجام
میدهم، من خودم بچه هیات هستم. این چیزی نیست که بگویم من خیلی
عوامزدهام یا چون هیات میروم خیلی آدم فرودستی هستم، من با افتخار
میگویم که هیاتی هستم و میدانم که چه کاری انجام میدهم، خیلیها در
تعطیلات مذهبی میروند لب دریا ما میرویم هیات، چه اشکالی دارد؟ اتفاقا در
همین جایی که شما میگویید که من راجع به حضرت زینب صحبت کردم، بعدا دیدم
در سایتها یک عدهای گفتند که این فرد سخنران هیات هم شده و از این
حرفها. بله من تاریخ اسلام خواندم و آن را بلدم و حرف بیخود نمیزنم.
لااقل راجع به دوازده امام میتوانم حرف بزنم، راجع به خدا، پیامبر و
صحابههایش میتوانم حرف بزنم؛ همانطور که میتوانم راجع به فیلمسازها و
فوتبالیستهای جهان و... حرف بزنم.
شما سال 86 نامزد انتخابات مجلس هشتم هم شدید و بعد از مدت کوتاهی انصراف دادید، چرا؟
اصلا
نامزد نشدم، البته به من پیشنهاد شد و پول خوبی هم پیشنهاد دادند که من با
آن پول میتوانستم از شر اجارهنشینی راحت شوم، ولی قبول نکردم چون کار من
نبود.
این که شما ناگهان از قامت یک هنرپیشه نقشهایی
مثل مالک اشتر، میروید و سخنگوی فدراسیون زورخانهای میشوید یا مثلا
ناگهان یک روز صبح میروید سر تمرین تیم فوتبال استقلال، به نظرتان ممکن
است نظر مخاطبان و هوادارانتان شما را در مورد شما عوض کند؟ خللی در سابقه
هنری و حرفهای شما در سینما و تلویزیون شما ایجاد نمیکند؟
اصلا
اینطور نیست. مگر هرزگی میکنم؟ بهتر از این است که سر از مهمانیهای
شبانه در بیاورم. اعتمادی که آقای محمدرضا طالقانی بعد از یک عمر حضور در
ورزش در سطح ملی به من میکنند، نشان این است که مرا میشناسند.
خب
نمیشود اینطور گفت که این حضور شما در ورزش و سیاست، بهخاطر آن شمایل و
نقشهای خاص و تاریخی است که در سینما و تلویزیون بازی کردهاید؟ یعنی
معتقدید کاملا به خاطر شایستگیهای خود این عرصهها را امتحان و ورود پیدا
کردهاید؟
به هیچوجه، این به دلیل شناخت من از ورزش
باستانی است. من در جاهایی صحبت کردم و این آقایان بودند و حرفهای مرا از
ورزش باستانی شنیدند و پسندیدند. من راجع به همه چیز حرفهای تازهای
میزنم و زدهام، خیلیها نمیتوانند فلسفه و روابط موجود در بین پدیدههای
جهان را خوب تشخیص دهند یا میگویند به ما ارتباطی ندارد، اما به من مربوط
است.
اگر بنده به عنوان چهرهای که در سینما هستم بتوانم برای
ورزش موثر باشم پس چرا کوتاهی کنم؟ شخصی بعد از یک مصاحبهای که انجام داده
بودم، گفت که فلانی تا حالا شلوار ورزشی پوشیده که اظهارنظر میکند؟ یعنی
اگر کسی شلوار ورزشی نپوشید حق حرف زدن ندارد؟ آنهایی که پوشیدند و صد تا
گل زدند میدانند اصلا چرا فوتبال بازی میکنند؟ افرادی هستند که راجع به
جهان صحبت میکنند و ساختار جهان را توضیح میدهند پس حتما جای خدا نشستند؟
من تاریخ، جامعهشناسی و بعد از آن هنر خواندم و برای قرار گرفتن در این
عرصهها تفکر سیستمی را آموختم. من در جوانی ورزش کردم، زورخانه رفتم و
کشتی گرفتم، در دبیرستان فوتبال بازی کردم، پس حق دارم اظهارنظر کنم و به
مسائل وارد شوم.
من ده سال در تلویزیون مجری برنامه طلوع ماه بودم و
هر چهارشنبه با بزرگترین استادان و دانشمندان این مملکت نزدیک به صد
دقیقه گفتوگو میکردم. من برای صحبت کردن با فردی مثل دکتر ستوده یا دکتر
باستانی پاریزی یا مرتضی ممیز چه باید میدانستم؟ طبیعی بود که باید آمادگی
پیدا کنم و پیدا کردم. آن دوران از بهترین روزهای زندگی من بود، با
استادانی مینشستم که قبلا آرزوی دیدنشان را داشتم.
اجرای برنامه «طلوع ماه» طولانیترین و شاید تنها تجربه اجرای شما در تلویزیون بود، این تجربه چه چیزی را به شما اضافه کرد؟
سختکوشی،
دلکندن از هواهای نفس و رفتن برای دانستن. دانستن لذتبخشترین چیزی است
که خدا به ما داده. وقتی که ما از جهل دور میشویم لذت میبریم. من در آن
برنامه واقعا یاد میگرفتم، لذت این یاد گرفتن را شما میتوانستید در چهره
من ببینید، من فیلم بازی نمیکردم، برای این که بتوانم با آقای داوری،
استاد فلسفه غرب صحبت کنم، سه بار فلسفه غرب را خواندم. من در دوران
کارمندی هم این تجربهها را داشتم. دبیر انجمن آثار باستانی، کارشناس هنری و
مدرس سینما بودم. این اواخر برای پسرم که آهنگسازی میکرد، ترانهسرایی
کردم.
میشود اینطور گفت که اگر پشتسر داریوش ارجمند، یک
کارگردان ماهر وجود داشته باشد و شما را هدایت کند، نتیجه بازیهای شما
درخشان خواهد شد در غیر این صورت نقشها معمولا تکراری و کلیشهای از آب
درخواهد آمد، این نظر را قبول دارید؟
فکر میکنم اگر
هنرمند میخواهد سازندگی بهوجود آورد باید اولین منتقد خودش باشد، من بعد
از خواندن نقد کارهایی که در آن حضور داشتم، فهمیدم نقدهایی که خود من به
کارهایم دارم، اصلا متوجه آن نشدند، به منتقدان احترام میگذارم، میتوانند
این نقدی که اشاره کردید را داشته باشند. کما این که از منتقدان گرفته تا
آنهایی که به عنوان داور در جشنواره فجر هستند این را گفتهاند، حرفهای
خندهداری زدند که حتی مرغ پخته در دیگ خندهاش میگیرد، یکی از داورهای
محترم جشنواره فجر گفته بود بازی ارجمند در «امیرعلی» فیلم اعتراض مثل «اسی
در به در» فیلم آدم برفی است، فقط یک شعور متوسط که بازیگری نمیفهمد چنین
اشتباه بزرگی را میکند این که کسی نقشهای نزدیک به هم بازی کند، اما
فاصله آنها را رعایت کند سخت است، سخت است که هم حشمت فردوس را بازی کنی با
دو پسر هم حاج حیدر سیاه شونی با دو پسر، اما حاج حیدر هیچ ربطی به حشمت
فردوس ندارد، برخی تا ظاهر قضیه را میبینند، سریع حکم میدهند برای این
که ما انسانهای ظاهربینی هستیم، اگر بصیرت داشته باشیم، میفهمیم که چه
فاصلهای بین این دو نقش وجود دارد و تفاوت آن در چیست.
یعنی منظورتان این است که در نهایت هیچ منتقدی نمیتواند رفتار و نوع بازیگری شما را تغییر دهد؟
من
این حرفها را خیلی جدی نمیگیرم، اینها لقلقه زبان هستند. من با هیچ
منتقدی بحثی ندارم. این اواخر با گزارشگر یک روزنامه صحبت کردم که اصرار
داشت بگوید تمام بازیهای شما مثل هم است، گفتم شما راست میگویید، کسی
باید این حرف را بزند که در بازیگری صاحبنظر باشد. من خیلی به این حرفها
اهمیت نمیدهم.
نظرتان را در مورد این گزاره که اگر کارگردان درجه اول پشت شما باشد، نتیجه درخشان میشود، چیست؟ با این مخالفید؟
کارگردان
ماهر پشت هر کسی باشد، کارش درخشان میشود. البته در خیلی موارد اینطور
نیست و این را قبول ندارم که کارگردان خوب میتواند از چوب هنرپیشه بسازد.
پس چرا زمانی که موقع بازی میشود، سراغ آدمهای خاص میروند، ذات یک
هنرپیشه قوت و قدرتی دارد که خودش هم در کاری که انجام میدهد، نقش دارد.
پس مشکل کجاست؟ چرا دیگر مدتهاست بازیهای درجه یک و ماندگار شما را در سینما و تلویزیون شاهد نیستیم؟
گرفتاری
ما در ایران سوژه سناریوست به همین دلیل مجبوری فیلمهایی را با فاصله کم
بازی کنی. من کارگردان خوب را اندیشه خوب میدانم. فاصله تکنیکی سینمای
کیارستمی، بیضایی و یا تقوایی با بسیاری از کارگردانهایی که یک درجه از
اینها پایینتر هستند چقدر است؟ آن فاصله عمیقی که وجود دارد در طرز تلقی و
اندیشه اینهاست، من قبول دارم که وقتی با یک کارگردان خوب کار میکنم،
بهتر هستم. چون فیلم درجه سه کار نمیکند.
چند «نه» بزرگی را که در زندگیتان گفتید، برایمان میگویید؟
اتفاقا
یک چیزی را به شما بگویم، جملهای را که برای اولین بار من در مجله دنیای
تصویر گفتم و این حرف بعدا توسط خیلیها تکرار شد، هیچ مهم نیست؛ چون حرف
خوب را باید زد تا همه تکرار کنند. من به کارهایی که کردم افتخار نمیکنم،
بلکه به کارهایی که نکردهام افتخار میکنم. من به بلههایی که گفتهام
هرگز افتخار نمیکنم به نههایی که گفتهام، افتخار میکنم. نههای بزرگی
در زندگیم گفتم که اگر آنها را نگفته بودم، شاید زندگی بهتر از این داشتم.
یک مصداق معرفی میکنید؟
نه قابل گفتن نیست، البته در سینما هم بوده این نههایی که گفتم.
خوب یکی از همان فیلمها و نه گفتنها را بگویید؟
مثلا
نرفتن به فیلم اخراجیها که خیلی دوست داشتند من نقش حاج رسول را بازی کنم
و آقای سلحشور این را پنهان نکردند. آقای سلحشور بودند دیگر کارگردان
اخراجیها؟
نه، آقای مسعود ده نمکی کارگردان اخراجیها بودند.
من
اینها را قاطی میکنم، اینها را حذف نکنید تا صادقانه باشد. آقای
دهنمکی، رضا شریفینیا و پسرم که در فیلم بازی میکرد و خیلیهای دیگر
اصرار کردند، اما با اینکه پول و شهرت خوبی داشت گفتم نه!
به چه دلیل؟
برای اینکه فیلمنامه و شکل کار را قبول نداشتم و هنوز هم قبول ندارم.
یعنی با اینکه مخاطب زیادتری پیدا میکردید و یک موضوع جدیدی هم بود، نه گفتید.
بله،
آنهایی که در فیلمهای فارسی گذشته میرقصیدند خیلی طرفدار داشتند، کمیت
که دلیل بر کیفیت نیست، متاسفانه جهان ما جهان کمیت است و همه آدمها به
کمیتهایشان تکریم میشوند نه کیفیت. بعضی از هنرپیشههایی که در این مملکت
عکسشان از بیلبوردها پایین نمیآید و یک سریال نیست که در یک گوشهای از
آن یک نقشی نداشته باشند، دچار این کمیت مبتذل شدهاند.
اگر من هم
12 میلیارد در جیبم بود به انتقادی گوش نمیکردم. دهنمکی مجوز این کار را
داشت و میتوانست انجام دهد که در ابتدا خیلی چیزها را به سخره بگیرند و در
آخر با یک جمله روی آن ماله بکشند، جوکهایی که مردم در خفا به هم
میگفتند. یکدفعه آمد روی پرده سینما و همه دسته جمعی خندیدند، اما کمیت،
دلیل بر کیفیت نیست. آدمها به خاطر حسابهای میلیاردی، خانه در پاریس و
کانادا، به خاطر بازی در صدوبیستوچهار فیلم و... تکریم میشوند، اینها
متفاوتند با آن کسی که میماند، این آقایان با امثال علی حاتمی و ناصر
تقوایی فرق میکنند، تقوایی سه فیلم ساخته، ولی در کیفیت در تاریخ از آن
حرف میزنند، ولی هیچکس از فیلمهای 12 میلیارد فروخته حرف نمیزند، چون
اینها تاریخ مصرف محدود دارند.
بزرگترین اشتباهی که در زندگی هنری و غیرهنریتان مرتکب شدید حالا چه در انتخاب فیلم یا مسائل شخصی چه بوده؟
انسان جایزالخطاست و اگر اشتباه نکند میشود معصوم، من هم اشتباه داشتم.
یک مورد را ذکر میکنید؟
نه،
به خاطر مسائلی دوست ندارم بگویم، اشتباهات اینطوری که چرا رفتم بازی
کردم، بوده، ولی چون نیت بدی در سازندگان وجود نداشته و من معتقد به
الاعمال بالنیات هستم به آنها فکر نمیکنم، گفتم، من به آن کارهایی که رد
کردم، افتخار میکنم.
جایی گفته بودید که پشت صحنه همه فیلمهایتان را یادداشت میکنید، یکی از آن ناگفتهها را برای خوانندگان ما میگویید؟
نمیتوانم
بگویم، از طرف روزنامهها خواستند که به صورت پاورقی در اختیارشان بگذارم
یا از سوی مجلات مختلفی هم درخواست شد، اما آنها را گذاشتم برای زمانی که
نمیتوانم سنگینتر از قلم را به دست بگیریم؛ چون چیزهایی است که اگر امروز
گفته شود شاید خیلی خوشایند نباشد و فکر کنند که من حسادت و غرضورزی
دارم. نوشتههایم را برای بعد گذاشتم و برای تجربه تاریخ و نسل جدید که
بداند ما چگونه بودیم، فیلمها چطور ساخته میشد، شادیها و رنجهایشان چه
بود.
فکر میکنید در سینمای ایران به جایی که حقتان بوده است، رسیدهاید؟
من جایی را از سینمای ایران طلب نکردم، «پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است.»
دلتان میخواست در سریال «مختارنامه» با آقای میرباقری همکاری کنید؟
نه، اگر دلم میخواست میتوانستم بازی کنم.
به شما پیشنهاد شد؟
بله زمانی که در یزد بودم، آقای بیکزاده پیشنهاد کردند.
چرا بازی نکردید؟
دلایلش شخصی است.
شاید خیلی انتظار میرفت که شما در این فیلم بازی کنید.
من
به دنیا نیامدهام که انتظارات دیگران را برآورده کنم، اشتباهی که خیلی از
هنرمندان انجام میدهند. من دو فیلم مذهبی بازی کردهام که برای تمام عمرم
کافی است و اگر کاری برتر از آنها نباشد، بازی نمیکنم. نقش مالکاشتر و
عبدالعظیم حسنی را بازی کردم که اولی در تاریخ مشخص است کیست و قبر دومی هم
در یک قدمی ماست.
راز سخنوری خراسانیها با توجه به اینکه شما هم خراسانی هستید در چیست؟
پدر
من اهل بیرجند بوده و به هر حال زبان پارسی پشت قباله ماست. سرزمین عجیبی
برای سخنوری است برای اینکه ناگزیر بودند از این زبان حفاظت کنند. به قول
ایرج که گفت «برادر جان خراسان است اینجا، سخن گفتن نه آسان است اینجا» این
است که این ژن در آنجا نسل به نسل آمده است.
آرزوی داریوش ارجمند برای سینمای ایران؟
ما
برای نسل گذشته خودمان آدمهای موجهی بودیم. من این را از زبان همه آنها
شنیدهام، اما برای نسل بعد از ما به خاطر اتفاقات عجیب و غریب که در جهان
افتاده، دشوارتر است، به خاطر اینکه در زمان ما کیفیت حرف اول را میزد،
در دوران ما با زحمت میتوانستی به جایی برسی نه با تقلب و زد و بند. از
اینها انتظامی یا مشایخی به وجود نمیآیند، آنجا اصالتهایی وجود داشت،
آنجا نابرده رنج گنج میسر نمیشود، بود.
شرمآورترین چیز در سینمای ایران؟
اینکه مثل الان بتوانی پول بدهی و نقش بخری!
و حرف پایانی؟
از
شما ممنونم و به گفته اتللو «اگر نامهای به حکومت ونیز مینویسید، حقیقت
را آنچنان که هست بنویسید، نه چیزی بر آن بیفزایید نه چیزی از آن بکاهید.»