به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ
قیام ا... در جدیدترین نوشته خود اورده است:
در تاریخ مشروطیّت مینویسند که مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری را وقتی به میدان توپخانه آوردند تا به دارش بکشند، اوّل به مردم رو کرد و مانند امام حسین(علیهالسلام) شروع کرد به نصیحت مردم و مسائلی را بیان کرد. حرفهایش را زد، بعد رویش را به سمت قبله برگرداند و با انگشت سبّابه اشاره کرد و شهادتین را گفت. آماده شد که او را به دار بکشند. بعد به مردم اشاره کرد و گفت: «هَذِه کُوفَۀٌ صَغیرَة»! چقدر زیبا گفت! گفت این تهران امروز، کوفه کوچک است. بعد هم شیخ را دار زدند. او تا آخر ایستاد. بنابر این، تو هم مثل آن آقا هستی که چهره مذهبی است و وظیفهات با او هیچ فرقی ندارد. اِنّما الکلام، او باید جلو بیفتد و تو هم باید هر دستوری که او میدهد را انجام دهی و بگویی «چشم»، تا این منکر دفع شود. مسأله این استبسم الله الرحمن الرحیم
«امر به معروف و نهی از منکر» سلوک عاشورایی، منزل دوم مجموعه ی سخنرانی های آیت الله مجتبی تهرانی درمحرم سال ۱۳۸۱سال عزت و افتخار حسینی است. که موسسه پژوهشی فرهنگی مصابیح الهدی راهی بازار نشر کرده است.
این کتاب که شمال دروس اخلاق معظم له می باشد به تناسب حال وارد بحث های فقهی و کلامی نیز شده است اما چون در جمعی عمومی ایراد شده با زبانی ساده و همه فهم و سرشار از آیات و روایات ارائه شده است. و در سرفصل های متعدد هم ارتباط این فریضه با شرایط روز و هم نکات قابل استفاده در مورد این مسئله بررسی میشود.
اصلاح، امر به معروف و نهی ازمنکر، جهاد فیسبیل الله، وحدت هدف در حرکت امام حسین(علیهالسلام)، بررسی شرایط فقهی امر به معروف و نهی از منکر در حرکت امام حسین(علیهالسلام)، شرط اوّل: احتمال تأثیر، شرط دوم: ایمنی از ضرر، فرق میان «امر به معروف و نهی از منکر» و «جهاد»، حرکت امام حسین(علیهالسلام) با علم به ضرر بود، حُرمت «رضای به منکر» و وجوب «کراهت از منکر»، تفاوت «کراهت قلبی از منکر» با «نهی از منکر قلبی» بعضی از سرفصل های این کتاب است. نگارنده در توضیح مورد آخر می گوید:
از آن طرف، ما امر به معروف و نهی از منکر را معنا کردیم؛ گفتیم یعنی وادار کردنِ غیر نسبت به عمل کردن به احکام شرعیه؛ به این معنا که به کاری که واجب است، عمل کند و عملی را که حرام است، ترک کند. بنابر این، مسأله «حُرمت رضای به منکر و وجوب کراهت از آن» اصلاً جزء مصادیق «امر به معروف و نهی از منکر» نیست. رضای درونی من چه اثری در نهی از منکر دارد؟ اینکه من از کارِ منکرِ او بدم میآید، تأثیری در او ندارد.
مرتبه «قلبی»، وجوب رعایت مراتب از «خفیف» به «شدید»، مرتبه «زبانی»، مراتب نهی از منکر در روایات، نارضایتی قلبی، تُرشرویی، تذکّر زبانی، بررسی شرط «احتمال تأثیر» در حرکت امام حسین(علیهالسلام)، مُراد از شرط تأثیر، اَعمّ از اثر حالی و استقبالی است. سرفصل های دیگری هستند مولف میگوید : مُراد از اثر، اَعمّ از اثر حالی و استقبالی است. یعنی حتّی اگر بدانم این نهی از منکر، الآن هیچ اثری ندارد ولی در آینده اثر میگذارد، باز هم واجب است. همین که نهی از منکر تو در سطح جامعه و بر روی دیگران اثر میگذارد، کفایت میکند. یعنی حتّی اگر میدانی که امر و نهیِ تو بر روی فاعل منکر هیچ اثری ندارد و او باز هم مرتکب آن معصیت میشود، باز هم واجب است که نهی از منکر کنی؛ چون شرط تأثیر اَعمّ از اثر بر شخص و دیگران است.
وجود شرط «احتمال تأثیر» در حرکت امام حسین(علیهالسلام)، انکار قلبی، زبانی و عملی در روایات، فضیلت برخورد کنندگان با منکر در مراتب مختلف، تارک نهی از منکر، مردهای در میان زندگان، بی تفاوتی نسبت به منکرات، علّت شکست در جهاد، اثر حالی و استقبالی نهی از منکر، اثر نهی از منکر، بر فاعل منکر و دیگران، عدم اشتراط «اثر فعلی» و «اثر بر فاعل منکر» با استناد فعل امام حسین(علیهالسلام) جزو سایر مباحث کتاب است. به تعبیر مولف :
همین که امام حسین(علیهالسلام) خودش میگوید حرکت من برای نهی از منکر است و از آن طرف میبینیم نهی از منکر ایشان نه اثر فعلی داشته و نه بر روی فاعل منکر اثر گذاشته است، از همین فعل حضرت که حجّت شرعی برای کشف حکم شرعی است به دست میآوریم که در وجوب نهی از منکر، گرچه احتمال تأثیر شرط است، ولی این شرط مقیّد به این نیست که حتماً اثر فعلی و بر روی شخص فاعل منکر باشد.
شرط «ایمنی از ضرر» مطلق نیست
در اینجا باید این را عرض کنم که از نظر فقهی شرط «ایمنی از ضرر» بهطور مطلق مدّ نظر نیست. اصلاً وقتی به روایات این باب نگاه کنیم، میبینیم یکی از مراتب امر به معروف و نهی از منکر، برخورد فیزیکی و یدی است و حتّی کسانی که نسبت به این مرتبه کوتاهی میکنند، نکوهش هم شدهاند. بنابر این، هم طبق موازین اصولی که در اصول فقه بحث میکنیم و هم ادلّه خاصّهای که در این باب داریم، اینطور به دست میآوریم که شرط «ایمنی از ضرر» اصلاً بهطور مطلق مطرح نیست. منظور از ادلّه خاصّه در این مورد، هم دلیل لفظی است و هم فعل امام(علیهالسلام) است؛ قبلاً هم گفتیم که فعل معصوم حجّت است و یکی از راههای کشف حکم شرعی همین است.
تبعیت شرط «ایمنی از ضرر» نسبت به ملاکات احکام
اینکه ناهی از منکر کیست، خودش در اَهمّ یا مهم بودنِ ملاک حکم مؤثر است. یک منکر با منکر دیگر مساوی نیست؛ ممکن است قُبح یک منکر از منظر شارع به اندازهای باشد که حتّی با وجود ضرر، نهی از آن منکر دارای ملاکی اَهمّ از ملاک ضرر باشد.
عدم اشتراط مطلق «ایمنی از ضرر» با استناد فعل امام حسین(علیهالسلام)
آن تعبیری که بعضی میگویند «کار نیکان را قیاس را از خود مگیر»، حرفی بیجا و جسارتآمیز است. بعضی حرفهایی میزنند که نمیدانند پیآمدش چهقدر بد است. اینها میخواهند بگویند حرکت امام حسین(علیهالسلام) یک حرکت استثنایی و اختصاصی و بر خلاف موازین شرعی ما است.
تزاحم بین «ضرر شخصی» و «ضرر به دین خدا»
اگر در یک نهی از منکر ضرر شخصی وجود داشته باشد، یعنی اگر نهی کند، فقط خود ناهی از منکر ضرر میبیند، اینجا فُقها میفرمایند لازم نیست نهی از منکر کند. در مورد امر به معروف هم همینطور است. این همان است که فُفها گفتهاند شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر، ایمنی از ضرر است. ولی اگر ترک نهی از منکر صرفاً ضرر شخصی در پی نداشته باشد، بلکه ضرر به دین وارد کند، در اینجا مسأله تزاحم بین ملاکات احکام پیش میآید.
«ضرر به دین خود» و «ضرر به خود دین»
به این دو تعبیر دقّت کنید: «ضرر دینی» و «ضرر به دین». اینها دو امر جدا از یکدیگرند. مراد از ضرر دینی این است که ضرر به «دینِ من» بخورد. اینجا ضرر شخصی مطرح است هر چند که در مورد دین است. یعنی به عنوان مثال من مرتکب عملی شوم که برای من «زیان دینی» داشته باشد. مثلاً ضررِ مالیِ شخصی این است که پولم میرود. در ضرر آبرویی، آبرویم میرود. در ضرر جانی، جانم ضرر میبیند و در مرتبه چهارم دینم از بین میرود و ضربه به دینم میخورد. در این صورت ضرر، نسبت به دین شخص است، یعنی ضررِ دینیِ شخصی است.
امّا یک وقت هست که ضرر در ارتباط با دین است و به خود دین ضربه میخورد، نه دینِ من. اینجا «دین» به صورت کلّی مطرح است، نه شخصی. یعنی مذهب و اسلام در خطر است. من عملی میکنم یا عملی را ترک میکنم که زیانش برای مذهب است، ضررش به اسلام و دین میخورد. این نوع دیگری از ضرر دینی است.
عدم اطلاق «شرط ایمنی از ضرر» با ملاک «تزاحم مقتضیات»
حضرت سه بار این جملات را تکرار کردند. چهقدر این جملات زیبا است! ما «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون» علیاکبر پسر امام حسین(علیهالسلام) خیلی مراقب پدر بود؛ آمد جلو و نزد پدر رسید؛ گفت: «مِمَّ حَمِدْتَ اللَّهَ وَ اسْتَرْجَعْت» حسین(علیهالسلام) گفت پسرم، من سرم را روی جلوی زین مرکب گذاشتم و اندکی خوابم برد؛ یکوقت دیدم منادی ندا میکند: «الْقَوْمُ یَسِیرُونَ وَ الْمَنَایَا تَسِیرُ إِلَیْهِمْ علیاکبر رو به پدر میکند و میگوید: «یَا أَبَتِ لَا أَرَاکَ اللَّهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقحسین(علیهالسلام) در جواب میگوید: بله، ما بر حقّیم و در راه انجام وظیفه قدم بر میداریم. علیاکبر در جواب گفت: «إِذاً مَا نُبَالِی أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّین».
منکرات خاص
در نوع اوّل بحث «اسلام» بود؛ بحث در نوع دوم، ضربه به بُعد اعتقادات اسلامی بود؛ در نوع سوم، تهدید مجموعه احکام مطرح بود و در نوع چهارم، جرأت دادن به دشمنان اسلام مطرح شد. در تمام این موارد، دیگر ایمنی از ضرر مطرح نیست و با وجود خوف از ضرر هم باید نهی از منکر کرد.
نهی از منکر واجب توصّلی است
امر به معروف و نهی از منکر هم از واجبات توصّلی است و قصد قُربت در آن شرط نیست. بله، اگر کسی قصد قُربت هم داشته باشد، ثواب و اجر عملش بیشتر میشود؛ ولی قصد قُربت لازم نیست. جهتش هم اجمالاً این است که شارع مقدّس، وقوع این عمل منکر را مبغوض میدارد و دوست ندارد که این عمل، در خارج واقع شود و میخواهد جلوی وقوعش را بگیرد. لذا دلیل تشریع حکم وجوب امر به معروف و نهی از منکر، «قلع ماده فساد» است. یعنی آنچه برای شارع مهم است این است که این منکر در جامعه واقع نشود؛ لذا حتّی بدون قصد قُربت هم واجب است که جلوی تحقّق آن گرفته شود.
نهی از «منکر خاص» بر عهده «اشخاص خاص»
مطلب دوم از جهت شرط «ایمنی از ضرر» است. در راه نهی از چنین منکری که به دین ضرر میزند، هر ضرری از آن ضررهای سهگانه مالی، عِرضی و جانی هم که متوجه اینها شود، باز هم مانع نهی از منکر نمیشود؛ اگر اموالش را ببرند و غارت کنند، آبرویش را ببرند و حرمتش را هتک کنند و یا حتّی اگر او را بکشند، باز هم نهی از منکر واجب است و از او ساقط نمیشود. پس آن جایی که منکر ضرر به دین داشته باشد، یا موجب تضعیف اعتقادات مسلمانان شود، یا احکام شرعی را تهدید کند و باعث شود که معروف را منکر و منکر را معروف جلوه دهند و یا سبب شود که دشمنان جرأت پیدا کنند، این چهرههای شاخص و رؤسای مذهب باید به هر قیمتی وارد میدان شوند و جلوی منکر بایستند.
وجوب اظهار عِلم و مقابله عالمان با منکر، نکوهش عُلمای ساکت و محافظهکار و اولویّت امام برای مقابله با منکر خاصّ بعضی از سرفصل های مهم دیگر کتاب است. در ادامه مولف به ذکر بعضی از تحرکات شیخ فضل اللله می پردازد.
شیخ فضل الله نوری و ایستادگی تا پای جان
در تاریخ ثبت است که مرحوم شیخ فضلالله نوری به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی میروند و در آنجا تحصّن میکنند. یکی از حاضران در محضر ایشان میگوید شما خودتان گفته بودید که من از اوّل میدانستم و قطع داشتم که ایستادگی در مقابل این سیل بنیانکَن نتیجه ندارد. با وجود این، شما چرا خروج کردید؟ شیخ دستی به محاسنش کشید و گفت من تا آخرین لحظات عمر، این مقابله را ادامه خواهم داد تا اگر صد سال بعد بعضی از مسلمانان در قعر زیر زمینها و سردابها دور هم جمع شوند و با کمال ترس، درد دل کنند و بگویند «صد سال قبل علمای شیعه دست به دست هم دادند و ریشه اسلام را کندند»، لااَقل یکی بگوید «یک آخوند طبرسی و مَن تَبَع او مخالفت کردند»! آری، برای همین با اینکه قطع دارم حرکت من بینتیجه است و اثر فعلی ندارد، باز هم ایستادگی میکنم. مگر شهدای کربلا نمیدانستند که در مقابل آن همه قدرت نمیتوانند مقاومت کنند؟ شیخ فضلالله فقیه است و میداند اثر فعلی مهم نیست. نهی از این منکر وظیفه شرعی او است. اثر فعلی ندارد که نداشته باشد! اثر فعلی نمیخواهد. میگوید اگر صد سال بعد چنین و چنان شود، همین حجّت کافی است که من امروز ایستادگی کنم. یعنی اثر استقبالی کافی است.
عدم شرطیّت «ایمنی از ضرر» در مرحله یدی
امّا مرتبه سوم که فُقهای ما میگویند مشروط به اذن حاکم شرع است، همیشه ملازم با ضرر است. یعنی ضرر از لوازم وجودی برخورد فیزیکی است. در واقع هم همینطور است که برخورد فیزیکی دو طرفه است و به اصطلاح «زد و خورد» است. هر زد و خوردی دو طرفه است. نهی از منکر یدی تنها زدن نیست، خوردن هم دارد! لذا به حسب طبیعی ضرر بدنی در آن هست. حالا اگر بنا شود که در برخورد فیزیکی خوف از ضرر مانع نهی از منکر شود، عملاً این قسم از نهی از منکر تعطیل میشود! بنابر این، شرط ایمنی از ضرر در اینجا اصلاً مطرح نیست. یعنی اگر ناهی مراتب نهی از منکر را یکییکی پیش آمد و به مرحله یدی رسید و حاکم شرع هم اذنش را صادر کرد، دیگر این مرتبه مشروط به شرط ایمنی از ضرر نیست.
نهی از منکر واجب مطلق است
وجوب امر به معروف و نهی از منکر هم مشروط نیست؛ بلکه مطلق است. یعنی خودِ دلیل وجوب امر به معروف و نهی از منکر اطلاق دارد. البته شما با دلایل دیگر میگویید نهی از منکر در جایی واجب است که احتمال ضرر نباشد، پس مشروط به این شرط است. امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز و روزه است؛ خودِ نماز واجب مطلق است، امّا در عین حال شرایطی دارد که با دلایل دیگری ثابت میشود. ادلّه ما در باب امر به معروف و نهی از منکر هم مطلق است.
دلیلی که شرط را بیان میکند هم دو نوع است. یکوقت روایاتی داریم که حکم را به این شرط مشروط کرده است که باید خوف ضرر نباشد و احتمال تأثیر باشد. گاهی هم به دلایل کلّی مثل حدیث رفع استناد میکنید که به آن «عناوین ثانویّه» میگویند. دلایل نوع اوّل که شرط ایمنی از ضرر را مطرح میکند، خودش اطلاق ندارد، چه رسد به اینکه بخواهد اطلاق اصل حکم را تقیید کند. اگر هم بروید سراغ عناوین ثانویّه مثل حدیث رفع و به اکراه و اضطرار و جهل تمسّک کنید، اینها هم در این باب بر این دلایل حکومت ندارند و حکم را محدود نمیکنند. بنابر این، اوّلاً وجوب امر به معروف و نهی از منکر، مطلق است و مشروط نیست. ثانیاً علیفرض که بخواهید شرطی بیاورید، با ادلّه دیگری آنها را اثبات میکنید که آن ادلّه هم اطلاق ندارند. اگر هم میخواهید با عنوان ثانویّه مشروط بودن حکم را اثبات کنید، بدانید که آنها هم بر دلایل «اصل حکم وجوب امر به معروف و نهی از منکر» حکومت ندارد.
تکلیف عامّه مردم در یاری پیشوایان دینی جامعه
گاهی در نهی از منکر، تعدّد ناهیان مهم است. مثلاً در جایی که کسی میخواهد مشروب بخورد، شاید اگر من به تنهایی به او بگویم که این کار را نکن، مؤثر واقع نشود. امّا اگر ده نفر، یکی پس از دیگری بگویند و او را نهی کنند، او این کار زشت را ترک میکند. اینجا تکرارِ نهی و تعدادِ ناهیان، جلوی منکر را میگیرد. در چنین مواردی بر همه واجب است که نهی از منکر کنند و با قیام یک نفر، تکلیف از سایرین ساقط نمیشود. در اینجا با این که من میدانم نهیِ من به تنهایی اثر ندارد، امّا از آن طرف هم میدانم که اگر ده نفر شویم و پشت سر هم برویم و به او تذکر دهیم، او این کار را ترک میکند. اینجا بر همه مکلّفین واجب است که بروند و او را نهی از منکر کنند. وقتی نوبت به دهمین نفر رسید و اثر گذاشت، دیگر تکلیف از بقیه مکلّفین ساقط میشود.
البته این مثال در مورد امر به معروف و نهی از منکر زبانی بود. لذا اگر یک منکر، فرضاً با گفتنِ صد نفر ترک میشود، باید صد نفر بگویند؛ اگر با گفتنِ هزار نفر ترک میشود، باید هزار نفر بگویند؛ اگر با گفتنِ صد هزار نفر ترک میشود، باید صد هزار نفر بگویند تا منکر دفع شود. اگر این تعداد نگفتند و منکر واقع شد، هرچند که مکلّفین «میلیونها نفر» باشند، همگی گناهکارند و معصیتشان هم کبیره است. چون ترک این واجب از معاصی کبیره است.
اقدام در برابر منکر بزرگ، برای بزرگان جامعه اسلامی واجب است، امّا از سایرین ساقط نیست؛ بلکه بر آنان واجب است که به یاری عالِمی بیایند که دارد نهی از منکر میکند. این توجیه که بگویی «من که قدرت ندارم» اصلاً پذیرفته نیست. به تعبیر دیگر در این موارد «تشریک مساعی» کارساز است و «قدرتِ جمع» مطرح است. بر فرض هم که یقین داشته باشیم که نهی از منکر در این موقعیت اثر فعلی ندارد، باید حرفمان را بگوییم؛ حتّی اگر هیچ تأثیری روی فاعل منکر نداشته باشد.
الآن تکهای از تاریخ به خاطرم آمد؛ در تاریخ مشروطیّت مینویسند که مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری را وقتی به میدان توپخانه آوردند تا به دارش بکشند، اوّل به مردم رو کرد و مانند امام حسین(علیهالسلام) شروع کرد به نصیحت مردم و مسائلی را بیان کرد. حرفهایش را زد، بعد رویش را به سمت قبله برگرداند و با انگشت سبّابه اشاره کرد و شهادتین را گفت. آماده شد که او را به دار بکشند. بعد به مردم اشاره کرد و گفت: «هَذِه کُوفَۀٌ صَغیرَة»! چقدر زیبا گفت! گفت این تهران امروز، کوفه کوچک است. بعد هم شیخ را دار زدند. او تا آخر ایستاد. بنابر این، تو هم مثل آن آقا هستی که چهره مذهبی است و وظیفهات با او هیچ فرقی ندارد. اِنّما الکلام، او باید جلو بیفتد و تو هم باید هر دستوری که او میدهد را انجام دهی و بگویی «چشم»، تا این منکر دفع شود. مسأله این است.
هدف امام حسین(علیهالسلام) کشتهشدن نبود، امام حسین(علیهالسلام) خود را به هلاکت نینداخت، امام حسین(علیهالسلام) خود را ذلیل نکرد، موجبات عزّت از دیدگاه مکاتب مادّی و الهی، تفاوت عزّت و تعزّز، عزّت از دیدگاه قرآن کریم، عزّت اِعطایی، عزّت از دیدگاه روایات، عزّت بدون معنویّت، پشتوانه ندارد، عزّت در کلام امام حسین(علیهالسلام)، ویژگیها و آثار خاص «امر به معروف و نهی از منکر»، دلیل برتری «امر به معروف و نهی از منکر» نسبت به «تمامی اعمال صالح» نیز بعضی از سرفصل های پایانی کتاب است.