به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران رسول جعفریان در خبرآنلاین نوشت: محمد حسن میرجهانی طباطبائی محمد آبادی جرقویی اصفهانی متولد 1319
قمری و متوفای 1403] از علمای اصفهان است که در نجف تحصیل کرد و سپس در
تهران اقامت گزید اما بعد از انقلاب [در سال 1402] به اصفهان بازگشت. وی
تبحر ویژهای در علوم غریبه داشت و آثاری در مباحث دینی با همین نگاه نوشت.
در شاعری نیز توانا بود.
مرحوم میرجهانی پس از یک دوره چهار دههای از
زمانی که در اواخر قاجار و اوائل پهلوی آثاری در باره علائم ظهور نگاشته
می شد و برای مدتی تعطیل شد، دوباره این گرایش را احیاء کرد.
حاصل تتبع و
تحقیق وی کتاب چهار جلدی مفصل با عنوان «نوائب الدهور فی علائم الظهور»
است. پیش از آن اثری به عربی نوشت و منتشر کرد. همان را ترجمه کرد که نسخه
آن مفقود شد و دوباره نوائب الدهور را که حاوی متن عربی اخبار و احادیث و
ترجمه آنها بود نگاشت.
تفاوت این اثر با آثار پیش از آن در این است که
وی از منابع دیگری از جمله کتابهای اهل سنت که این زمان در نجف و ایران بیش
از گذشته در دسترس بوده، استفاده کرده است. یکی از مهم ترین آنها کتاب
مجمع الزوائد هیتمی و نیز کنز العمال از متقی هندی است. نویسندگان دوره
مشروطه آثار سنیان را به ندرت در اختیار داشتند.
اثر جدید همچنین دارای
نظم ونسق بهتری بوده و به لحاظ نثر نیز روانتر و به روز است. وی گویا خودش
به خط خود کتاب را نوشته و از روی همان توسط کتابخانه صدر در تهران منتشر
شده است.
نویسنده به جز بحث های مقدماتی که در باره راز طول امام زمان
(ع) و نیز علت غیبت دارد، بحث از علائم ظهور را آغاز کرده و در ابتدا
فهرستی اجمالی از آنها به دست می دهد که عدد آنها به 489 میرسد. برخی از
تعابیر موجود در این فهرست نوعی بازسازی در تعابیری است که در روایات کهن
بوده است.
به تدریج که روایات ظهور نقل ترجمه میشود، به نظر میآید که
نویسنده قصد ندارد به تطبیق آنها با شرایط جاری بپردازد، اما در لابلای
نقلها به جملات معترضهای بر میخوریم که ضمن آنها به تطبیق میپردازد.
پیشاپیش
نقل کنم که حضرت حجت الاسلام و المسلمین... به بنده گفتند که مرحوم آقای
میرجهانی در منزل ما منبر میرفت و همانجا گفت که حضرت در سال 1400 ظهور
خواهد کرد. در کتاب محضر آیت الله بهجت (شماره 403) ، به ایشان منسوب شده
است که ظهور را در 1414 میدانستند. این نشان می دهد که احتمالاتی در این
باره در حوالی سال 1400 مطرح بوده است.
در
یکی از نخستین موارد پس از نقل روایتی از رسول خدا (ص) مینویسد: «از این
خبر غیبی که از معجزات کلامیه حضرت خاتم الانبیاء (ص) است علامات چندی از
علائم آخر زمان استفاده می شود که در عصر حاضر صورت وقوع به خود گرفته و
خود دلیل واضح و برهان ساطعی است بر حقانیت و نبوت آن جناب (ج 1 ص 171).
وی
سپس یکی از مصادیق تحقق این پیشگویی در باره زمان ظهور را نوع خواندن قرآن
با ساز آواز از رادیو و به وسیله نوار و گرامافون دانسته است. وی پس از
ترجمه روایت مفصل منسوب به پیامبر (ص) و سخنانی که از آن حضرت به سلمان
فرموده است مینویسد: «مؤلف فقیر گوید: تمام این علاماتی که حضرت فرموده تا این زمان همه آنها ظاهر شده مگر صدای زمین و ظاهر شدن ستونهای طلا و نقره و امید است به زودی هم ظاهر گردد ان شاءالله تعالی». (ج 1 ص 184).
وی همچنین با ترجمه روایتی بلند از مکارم الاخلاق که در آن برخی از ویژگی های آخر الزمان آمده است مینویسد: «علاماتی که در این خبر شریف ذکر شده همه آنها واقع شده الا مسخ شدن به صورت بوزینه ها و خوکها که آن [هم] در زمان خیلی نزدیک ظهور واقع خواهد شد» (ج 1 ص 194).
حدیث
نود و چهارم از مجمع الزوائد کلماتی است از رسول (ص) خطاب به ابن مسعود که
مؤلف ترجمه کرده و در پایان آن مینویسد: «مؤلف ناچیز گوید: این علامات و شروط تماما واقع شده و خصوصا که در این زمان شدت دارد و خواهد داشت تا قیام قائم عجل الله تعالی فرجه». (196).
حدیث نود و پنجم از جامع الاخبار است که متن عربی آن دو صفحه و فارسی آن پس از متن فارسی در سه صفحه آمده و در انتهای آمده است: «تمام این علامات ظاهر شده مگر باد سرخ هلاک کننده و مسخ وقذف» (ص 201).
در ادامه ترجمه روایت 98 کوتاه نوشته شده است: «بیشتر این علامات ظاهر شده است» (206).
ترجمه روایات کوتاه و بلند ادامه یافته و پس از ترجمه روایت مفصلی منسوب به پیامبر (ص) به نقل از مسامرة الاخبار و ترجمه آن گوید: «آن حضرت (ص) هشتاد و کسری از علامات عامه را در این خبر شریف بیان فرموده که همه آنها تاکنون واقع شده
از معجزات کلامی و پیشگوییهای آن حضرت است که از چهارده قرن پیش تقریبا
اخبار به اینها فرموده و یکایک مصداق پیدا کرده». (ص 295) سپس به توضیحاتی
در باره جنبه های مختلف این امور ضمن 74 نکته می پردازد. [تا ص 302]
بیان
روایات علائم ظهور در جلد اول نوائب الدهور تا ص 425 ادامه یافته و مؤلف
در پایان این مجلد مینویسد: بقیه بخش چهارم از اخبار علویه راجع به علائم
آخر الزمان را که محتوی مغیبات و پیشگوییهای غریب و عجیب و از مهمات علائم
ظهور حضرت بقیه الله است و حاوی وقایع مهمه جهانی است که بعض آن در عصر حاضر واقع شده و بعضی در شرف وقوع است و سایر واقعات مهمه تا زمان ظهور
... در جزء دوم به تفصیل ... شرح خواهم داد (ص 425 ـ 426). بخشبندی این
کتاب بر اساس آن است که هر خبر از پیغمبر یا امام علی (ع) یا یکی از امامان
دیگر باشد. بنابرین درآغاز اخبار نبویه سپس علویه و برای مثال بخش ششم
اخبار باقریه [روایات منسوب امام باقر ع] است.
آنچه از جایی از مجلد
دوم نوائب ص 11 به دست می آید این است که نویسنده تحت تأثیر کتاب
نورالانوار ابوالحسن مرندی قرار دارد. ایشان برخلاف مرندی که بنی قنطورا را
فرنگی ها می دانست آنها را عبارت از چینی ها می داند که بر شام و عراق
تسلط خواهند یافت (ج 2 ص 16 و در جای دیگر شک دارد که مقصود چینی ها یا
ترکها یا حبشیها باشند ص 177)
در نخستین مرحله از مجلد دوم نوایب، خطبه
تُطنجیه که از اخبار مطرح در علائم ظهور است و رجب برسی در مشارق آورده و
سید کاظم رشتی هم شرحی بر آن نگاشته، درج شده و بخش های مختلف آن در باره
علائم توضیح داده شده است.
میرجهانی پس از ترجمه هر بخش، اجمالی از
علائم را شماره به شماره درج میکند. در ادامه خطبة البیان ترجمه میشود که
آن هم به همین قسم، از خطبههای مورد علاقه غالیان و افراطیهاست.
میرجهانی در این بخش به دلیل تنوع اظهارات در باره اتفاقات شگفت، فرصت
تطبیق نمی یابد اما گاه اشاراتی دارد. از جمله در باره این که در جاهایی
برج و بارو ساخته میشود مینویسد: «مراد
حضرت بنا و تجدید سور در شهرها و اماکن بخصوصی که نام برده و یاد فرموده
پایگاههای جنگی و فرودگاههای فعلی است که در بیشتر نقاطی که حضرت خبر
داده در عصر حاضر ساخته و دایره شده که قبلا این نحوه ساختمانها
سابقهای نداشته میباشد یا بناهای اهمیت داری که بعد از این ساخته می شود
[ج 2، ص 107]. به مناسبت یاد از دجال توضیحی در باره دجال در میانه بحث [ج
2، ص 154 به بعد] دارد که با استفاده از مطالبی که منسوب به جاماسب حکیم
است و با جداول شبه نجومی نوشته شده است.
در
نهایت پس از ترجمه خطبة البیان گوید: پوشیده نماناد که ... بسیاری از آنها
صورت وقوع پیدا کرده و معدودی از آن هنوز باقی مانده که بعضی از آنها در
شرف وقوع و بعضی از آنها هنوز مدت دارد [ج 2، ص 163].
در این خطبه یک
اشکال هست و آن این که سخن از قرن یازدهم برای ظهور به میان آمده، در حالی
که اکنون (زمان تألیف این اثر) قرن چهاردهم است! وی برای توجیه این امر می
نویسد: «اما در باره «قرنی» که در این خطبه به آن اشاره شده، یعنی قرن
یازدهم [در حالی زمان نگارش نوائب الدهور 1383 یعنی اواخر قرن چهاردهم است و
طبعا ناسازگار!] میگوید: و ظاهرا قرنی که حضرت در این خطبه بیان فرموده
قرن هجری نباشد، زیرا که هم اکنون که مشغول نوشتن این کتابم، از قرن
چهاردهم هجری تقریبا هفده سال زیادتر باقی مانده است که بگذرد و تعبیر آن
حضرت به قرن یازدهم هجری سازش ندارد. پس ممکن است گفته شود که شاید مراد
حضرت از قرن یازدهم از اول زمان تغییر یعنی از زمان خلع مقتدر عباسی باشد،
زیرا که خلع مقتدر تقریبا در سال 316 بوده و اکنون سال 1383 هجری است. چون
سیصد و شانزده را از آن کم کنیم باقی می ماند 1067 سال و بنابر این که قرن
صد ساله مراد باشد، تاکنون که زمان تألیف و تصنیف این رساله است، تقریبا ده
قرن و 67 سال از زمان خلع مقتدر می گذرد و هم اکنون سال 67 از قرن یازدهم
از زمان خلع مقتدر است. در این صورت با فرمایش حضرت راست و درست مینماید».
[ص 164]. در اینجا این حس به مؤلف دست داده که با توجه به انقلابات قرن
اخیر، امکان دارد در این فاصله باقی مانده قرن، یعنی 37 سال ظهور اتفاق
افتد: اگر «بدیده عبرت در اوضاع بنگریم از ابتدای این قرن تاکنون که تقریبا
شصت و هفت سال می گذرد چه حوادث و انقلاباتی در کلیه ممالک اسلامی بلکه در
تمام روی زمین از شرق و غرب و جنوب و شمال حادث شده و چه فتنه ها روی
داده. می توانیم فی الجمله مقیاسی برای صحت صدور این خطبه امیر المؤمنین
(ع) بدست آریم بر نزدیک بودن زمان ظهور طبق علائمی که بیان فرمودهاند.»
البته بلافاصله تعیین وقت را منکر می شود «بلکه از روی رجا و حدس و تخمین
نه بر وجه حکومت و تسجیل» این نزدیکی ظهور را خبر می دهد. [ج 2، ص 165]
به نظر میرسد در مقایسه با کسانی که این روزها بی محابا وعده ظهور میدهند، احتیاط میرجهانی اندکی بیشتر بوده است.
تشکیل مجلس بحث از حقوق زنان از علائم ظهور
سپس
میرجهانی پس از آن، اقدام به ترجمه بقیه روایت منسوب به امام علی (ع) در
باره ظهور میکند. یکی از معروفترین آنها ویژگیهایی است که برای زنان آخر
الزمان بیان شده است بدین شرح: «نسوة کاشفات عاریات متبرجات خارجات من
الدین».
وی سپس مینویسد: « چند صفت برای زنهای آخر الزمان بیان فرموده که مصادیق آن در باره ایشان رد زمان ما حاضر و آشکار است» [ج 2، ص 221].
باید توجه داشت که بخش مهمی از روایات علائم ظهور یا آخر الزمان در باره وضعیت زنان است.
اما لطیف تحریف عجیبی است که در روایتی منسوب به رسول اکرم (ص) صورت گرفته است.
شیخ ذبیح الله محلاتی در کتاب «کشف الغرور یا مفاسد سفور» ذیل بحث از «اخبار در شرارت و فجور زنان آخر الزمان» اقدام به درج چهارده روایت در این باره کرده است. نخستین آنها همین روایت «کاشفات عاریات کاسیات متبرجات» است. اما یکی از آن روایات، حدیث دهم است که حضرت رسول (ص) فرمودند:
اذا
رأیت الفسق قد ظهر و اکتفی الرجال بالرجال و النساء بالنساء و علت الفروج
علی السروج [سوار اسب شدن زنان] و رأیت النساء یتخذن المجالس کما یتخذها
الرجال و یتکلمون فی حقوق النساء. زنان هم مانند مردان مجالسی تشکیل داده در باره حقوق زن بحث میکنند. [کشف الغرور، ص 294].
بخش «و یتکلمون فی حقوق النساء» در هیچ منبعی نیامده است.
میرجهانی در ادامه روایات دیگری را که بخش ششم آن باقریه نام دارد آورده و مجلد دوم نوائب را در ص 460 پایان میدهد.
تحریف روایت و آثار شگفت آن در باره قم
در
اینجا یک حکایت جالب توجه هست و آن تحریف دست خط علامه مجلسی در یک روایت و
تبدیل آن به گونه ای است که رشد علمی قم نشان نزدیکی ظهور باشد. حکایت این
است که در روایتی آمده است که علم در قم ظاهر خواهد شد و این در نزدیکی
غیبت [توجه کنید: غیبت] خواهد بود. این به خط علامه مجلسی موجود است. اما
بعدا این کلمه تحریف شده و به جای «نزدیکی غیبت» تعبیر «نزدیکی ظهور» را
گذاشته اند تا برآمدن قم در قرن چهاردهم را علامت نزدیکی ظهور بدانند در
حالی که اصل آن مربوط به آغاز عصر غیبت و زمانی است که قم مرکز حدیثی شیعه
شده است.
در اینجا تفصیل ماجرا را به این شرح خدمت دوستداران عرض می کنم:
مرحوم
میرجهانی در مجلد سوم، بخش هفتم را به روایات منسوب به امام صادق (ع) در
باره علائم ظهور اختصاص داده است. یکی از روایاتی که در بحثهای ظهور در
چند دهه اخیر محل بحث بوده، روایتی است که ظهور علم از قم را در نزدیکی
ظهور مطرح کرده است:
ثُمَّ یَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلْدَةٍ یُقَالُ
لَهَا قُمُّ وَ تَصِیرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ حَتَّى لَا
یَبْقَى فِی الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِی الدِّینِ حَتَّى الْمُخَدَّرَاتُ
فِی الْحِجَالِ وَ ذَلِکَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قَائِمِنَا فَیَجْعَلُ
اللَّهُ قُمَّ وَ أَهْلَهُ قَائِمِینَ مَقَامَ الْحُجَّة [بحار: 57/213].
میرجهانی
این روایت را آورده و ترجمه کرده و نوشته است که از جمله علائم ظهور «آن
که از قم علم به مشرق و مغرب جهان رسد» همانجا اشارتی به پیدا شدن نفت در
قم هم دارد که آن سالها خبری از آن شده بود و همه جا صحبت از آن بود [ج 3، ص
23] به هر حال میرجهانی در این باره شرح مبسوطی داده است [ تا ص 26]
اما شرح این که چطور در این روایت تحریف شده جالب توجه است.
اولا
باید تأکید کرد که متاسفانه فقط متن فارسی این روایت به دست ما رسیده نه
عربی آن. به عبارت دیگر، اصل آن در «تاریخ قم» آمده که در قرن چهارم نوشته
شده و در قرن هفتم به فارسی ترجمه شده و از متن عربی اصلی آن خبری نداریم و
تنها ترجمه فارسی آن به دست آمده و از جمله این حدیث هم در آن آمده است.
نکته
دوم آن است که در متن فارسی تعبیری که در بحار چاپی فعلی ترجمه شده،
نیامده است. آنچه در بحار چاپی فعلی آمده، شیوع علم از قم «عند قرب ظهور
قائمنا» است. یعنی علم از قم منتشر می شود در نزدیکی ظهور. در حالی که آنچه
در تاریخ قم آمده، «در نزدیکی غیبت» است. روشن است که بین اینها فاصله و
تفاوت زیادی است. به عبارت دیگر، در تاریخ قم به جای نزدیکی ظهور، نزدیکی
«غیبت» دارد. این مسأله توجیه اش با وضعیت قم در وقت غیبت درست است. آن
زمان قم مرکز علمی ـ حدیثی شیعه بود و دهها بلکه صدها راوی حدیث از اشعری
ها و غیر آنان در قم بود. روایت مزبور در تاریخ قم ص 96 چنین است: «و ایضا
بدین اسانید روایتست از صادق علیه السّلام که او ذکر کرد و یاد کوفه
مىکرد و مىفرمود عنقریب باشد که کوفه روزگارى از مؤمنان خالى گردد و علم و
دانش در آن ناپدید شود چنانچ مار که در سوراخ رود و پنهان شود و از وى اثر
نماند و علم و دانش بشهرى که آن را قم گویند ظاهر شود و روشن گردد و معدن
اهل علم و فضل شود که بر روى زمین هیچ مستضعفى و سست دینى بنماند تا غایت
که زنان پردهنشین در پردهها بعلم امامت و ولایت عالم گردند و این حکم
بدیشان برسد و این معنى بنزدیک غیبت و ناپدید شدن حجّة اللّه بود پس حقّ
سبحانه و تعالى قم را و اهل قم را قایم مقام و حجت گرداند بر خلق او».
نکته
سوم و از همه شگفت تر آن است که در نسخه اصلی «بحار» به «خط مجلسی» هم که
در کتابخانه مرعشی نگه داری می شود (ش 9854) در برگ 145 همین روایت با
تعبیر «و ذلک عند قرب غیبه قائمنا» است نه «عند ظهور». روشن نیست چه کسی
این تعبیر را عوض کرده است! اما هر چه هست یک کار عمدی صورت گرفته و آثار
بدی از خود برجای گذاشته است. بدین ترتیب شاهدیم که مدافعان نزدیکی ظهور تا
چه اندازه حاضر بودند روایات را دستکاری کنند تا با محاسبات آنان جور در
بیاید.
قبیله کنده محتملا همان کشور کانادا است!
حکایت
نقل روایت مفضل از امام صادق (ع) در باره علائم ظهور که بیش از صد صفحه
این کتاب را به خود اختصاص داده، باید در جای دیگر بحث شود. هم به لحاظ
سند، و هم محتوا و مضمون. اما در ادامه باز روایات دیگری نقل شده که مرور
بر اظهار نظرهای میرجهانی خالی از ظرافت نیست. روایتی منسوب به امام کاظم
(ع) نقل شده است که خواسته است به اجمال سخن از وقت ظهور بفرماید. بنا به
این نقل حضرت فرمود: اذا رکزت رایات قیس بمصر و رایات کنده به خراسان. وقتی
پرچمهای قیس به مصر کوبیده میشود و پرچمهای کنده به خراسان. مؤلف در
باره کنده اظهار نظری کرده که خیلی شگفت است: «کنده
قبیله ای است از عرب که آنها را بنوکنده گویند که در قسمت جنوبی جزیرة
العرب ساکنند. و دور نیست کنده معرب کانادا باشد که دولتی است در امریکای
شمالی میان ولایت متحده و الاسکا» بر این اساس مراد از کوبیده شدن
پرچمهای کنده، یعنی وقتی «پرچمهای عربهایی که در قسمت جنوبی جزیره العربند
که از قبیله کنده باشند و یا پرچم های امریکایی هایی شمالی در خراسان
کوبیده شود آن وقت فرج خواهد شد». [نوائب: 3/299 ـ 300].
میرجهانی در
آغاز بخش نهم کتاب توضیحی در باره امکان استخراج نزدیکی وقت ظهور نه تعیین
دقیق وقت داده و یکی از ابزارها را «استنباط از رمزها و حسابها و قواعد
نجومیه و جفریه و حروفیه و زبری و بینیه ای» دانسته که «از روی مبانی صحیحه
علمیه و عملیه و به تجربه بزرگان از اهل این فنون به دست آمده». نه حرف
«هر شیاد و دروغگویی». از این پس باز شروع به نقل اخبار قائمیه دارد، یعنی
اخباری که منسوب به خود حضرت حجت (ع) در این باب است [ج 3 ص 339 به بعد].
این مجلد در ص 437 تمام میشود و طبق معمول، نویسنده این مجلد را هم با
اشعاری از خود در ستایش امام زمان علیه السلام و شوق دیدار ایشان خاتمه می
دهد.
مجلد چهارم کتاب با بخش یازدهم در «اقوال کهنه و منجمین و علمای
حروف و جفر و بعضی از مکاشفات اهل کشف و شهود» طبعا در باره ظهور آغاز
میشود. در این مجلد بخشی از این اقوال، محاسبات نجومی و در بخشی خاص اخبار اهل کتاب در باره بشارت به نبوت و ظهور آورده شده است.
سر
جمع باید گفت، این اثر با همه تتبعی که مؤلف آن کرده است، در چهارچوب
ادبیات ظهور و گرایش به نزدیکی آن نگاشته شده و ضمن آن که یک دایرة المعارف
برای روایت و نقلهای ظهور است، و حتی تأکید دارد که نمی توان وقت را تعیین
کرد، اما مسیر را به سمتی هدایت می کند که ظهور در حوالی 1400 اتفاق
بیفتد. [نمونه آن در نوائب: 4/24] آمده است.