به گزارش
خبرنگار دانشگاه باشگاه خبرنگاران، آذر ماه 1359، پس از شکست نيروهاي عراقي در جنوب سوسنگرد به وسيله سربازان اسلام يک گروهان از سپاه اهواز، جهت محافظت پدافند شهر هويزه به آن شهر اعزام شد؛ اين در حالي بود که بنيصدر دستور تخليه هويزه از بسيج و سپاه را صادر کرده بود و دستور داد که در سوسنگرد مستقر شوند.
اين دستور با مخالفت جدي شهيد سيد محمدحسين علمالهدي و ديگر رزمندگان مواجه شد و با تماس شهيدعلمالهدي با آيتاللهخامنهاي، دستور بني صدر لغو شد و نيروهاي سپاه در هويزه باقي ماندند.
روز 15 دي 1359، روز آغاز عمليات بود، هدف اين عمليات پاکسازي شمال و جنوب کرخه کور از وجود نيروهاي متجاوز بعثي بود.
فردای آنروز سپاهيان اسلام جلوي تانک هاي ارتش مستقر شده و منتظر دريافت رمز حمله بودند که متوجه شدند، رفتوآمد تانکهاي دشمن زياد و هواپيماهاي دشمن در آسمان جهت بمباران ظاهر شده و نيروهاي اسلام زير آتش توپخانه، کاتيوشا و خمپاره قرار گرفتند.
فرماندهي، دستور عقب نشيني به طول 500 متر را صادر کرد، تانکهاي ایرانی عقبنشيني کردند و عراقيها با اين تصور که نيروهاي اسلام شکست خورده و فرار کرده اند، وارد منطقه شدند.
در اين ضد حمله دشمن، بيش از يکصد تن از برادران پاسدار، جهاد و دانشجويان پيرو خط امام از جمله شهيد بزرگوار حسين علمالهدي شهيد و مفقود الاثر شدند.
حماسه شهيد علمالهدي و يارانش براي هميشه در تاريخ پرافتخار انقلاب اسلامي و دفاع مقدس، ثبت شده است.
علمدار حماسه هویزه که بود ؟شهید سید حسین علمالهدی فرزند آیتالله حاج سید مرتضی علمالهدی(ره) در سال 1337 شمسی پا به عرصه گیتی نهاد.
شهید سید حسین پنج سال پیش از قیام 15 خرداد 42 متولد شد تا بعدها در مكتب قرآن ، كلام وحی آموزد و نیز بعدها در حین سپری كردن دبستان تلاوت كننده آیات الهی باشد و در سطح استان نغمهسرای و بلبل مترنم كننده لحن قران شود، صدای دلنشین او بود كه صفحات زمان و قرون را به یكباره كنار میزد و این برگ ورق خورده را به برگ ایام هجرت پیوند میداد.
صمیمیت او بود كه علاوه بر شور و جذبه اش نقطه ای را بوجود آورده بود كه مغناطیس باشد برای رشد دیگران در تجمعهای مسجد و مدرسه، در مساجد با تشكیل كتابخانه و جلسات سخترانی و در مدارس با تشكیل انجمنهای اسلامی و جلسات ارشاد و هدایت، گرچه هیچ قلم و زبانی قادر بر تر سیم آن همه شور و عشق نیست، لكن بر حسب وظیفه هالهای از آنروح پاكباخته را در معرض تاریخ قرار میدهیم، باشد تا ره توشه ای برای فرزندان انقلاب گردد.
در سال 1351 اولین مبارزه علنی سید حسین با رژیم پهلوی با آتش زدن سیرك مصری و اولین دستگیری، ورود به زندان، شكنجه توسط ساواك در سال 1356 صورت گرفت.
وی که در همان سال دانشجوی رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد قبول شده بود، در جلساتی با آیتالله خامنهای و شهید هاشمینژاد آشنا شد که همین امر باعث تشکیل گروه موحدین در شهر مشهد شد.
انفجار كنسولگری عراق در اهواز و بمبگذاری در شهربانی كرمان و ایجاد رعب در بین مزدوران حكومت پهلوی از جمله اقدامات شهید علمالهدی بود که به دستگیری مجدد وی و شكنجه، محكوم شدن وی به اعدام به جرم اقدام به ترور فرمانده نظامی منجر شد.
در همین حدود بود که با پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد و به عنوان معاون آموزش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان، عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان مشغول به کار شد.
از فعاليتهاي انقلابی وي ميتوان به تدوین و ارائه طرح پیشنهادی ولایت فقیه در پیشنویس قانون اساسی، افشای ماهیت ضد انقلابی مدنی (استاندار خوزستان وكاندیدای ریاست جمهوری)، برگزاری كلاسهای قرآن، نهجالبلاغه و تاریخ اسلام در سپاه پاسداران،جهاد سازندگی، تربیتمعلم استان خوزستان و سخنرانی با موضوع جهاد در قرآن و سیری در نهجالبلاغه در رادیو اشاره کرد که با آغاز تهاجم رسمی عراق به ایران به طول انجاميد و بعد از آن فرمانده سپاه هویزه شد.
شهید علم الهدی این گونه به آسمان عروج کرد...محمدرضا قربانی همرزم شهید علمالهدی در کتاب سفر عشق لحظات شهادت شهید علمالهدی را اینگونه توصیف میکند: صدای تانكهای آن طرف جاده به گوش میرسید. تیراندازی لحظهای متوقف نمیشد.
راه افتادیم، با اینكه میدانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش میبرد، به جاده كه رسیدیم، توانستیم تانكهایی را ببینیم. به جز چند تایی كه در حال سوختن بودند، بقیه غرش كنان به پیش میتاختند.
چشمم به حسین علم الهدی كه افتاد، خستگی از تنم در آمد، آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاكریز دراز كشیده بود، در امتداد خاكریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یك جسد بر زمین نمانده بود، پیدا بود كه بچه ها با گلوله مستقیم تانك ها از پای درآمده بودند. تانكهای سالم از كنار تانكهای سوخته عبور میكردند و به طرف خاكریزعلم الهدی پیش میآمدند.
حسین و افرادش هیچ عكس العملی نشان نمیدادند، «روز علی» كه حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانك ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: كمی دیگر صبر كن، شاید بچه ها برنامهای داشته باشند و او پذیرفت.
تانكها به حدود پنجاه متری خاكریز رسیده بودند كه یكباره حسین از جا بلند شده و نزدیك ترین تانك را نشانه گرفت. گلوله درست به وسط تانك خورد و آن را به آتش كشید. غیر از حسین دو نفر دیگر كه آر. پی. جی داشتند، دو تانك دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش كشیدند. بقیه تانك ها سر جایشان ایستادند و ناگهان خاكریز را به گلوله بستند. خاكریز یكپارچه دود شد و بعید بود كسی سالم مانده باشد.
روز علی بلند شد و نزدیكترین تانك را نشانه رفت و با اینكه فاصله كم بود، تانك را از كار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت خاكریز پیدا شد و یك تانك دیگر با گلوله حسین به آتش كشیده شد. پیدا بود كه از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده ماندهاند. حسین از جا كنده شد و خود را به خاكریز دیگر رساند. تانك ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانك ها دوباره شروع شد. حسین پشت خاكریز خوابیده بود. تانك به چند متری خاكریز كه رسید، حسین گلوله اش را شلیك كرد. دود غلیظی از تانك بلند شد. تانك دیگری با سماجت شروع به پیشروی كرد. روز علی كه آر. پی. جی را آماده كرده بود، از خاكریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانك به آتش كشیده شد و چهار تانك دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاكرد. سه تانك باقیمانده در یك زمان به طرف حسین شلیك كردند. گلوله ها خاكریزش را به هوا بردند. گردو خاك كمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت خاكریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود، یكی از تانك ها به چند متری حسین رسیده بود و میرفت كه از روی پیكر حسین عبور كند.
آری اینگونه بود که علمدار حماسه هویزه به آسمان عروج کرد که به گفته مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) ایمان این جوانان موجب شد تا بادست خالی بر علیه دشمنان پیروز شوند.آیتالله خامنهای در دیدار با دهها هزار نفر از مردم قهرمان دشت آزادگان در مزار شهدای هویزه. در بیستم اسفند 1375 در ارزیابی خود از حماسه هویزه فرمودند: در همین بیابانی که امروز ما جمع شدهایم، یک روزی جمعی از بهترین جوانان و پاکیزهترین عناصر مؤمن و خالص و صالح ما با غربت به خاک افتادند و شربت شهادت را نوشیدند.
آنروز کسی گمان نمیکرد که به این زودی این شهدای عزیز و غریب اینطور جاه و جلال معنوی پیدا کنند و مردم از راههای دور و نزدیک برای زیارتشان بیایند. امروز گنبد و بارگاه و دستگاه معنوی این شهیدان وسیلهای برای توجه به قدرت لایزال پروردگار عالم است. قدرت خداوند متعال بر همه قدرتهای مادی پیروز است، اراده حضرت حق متعال بر اراده انسانها مسیطر و مسلط است.
آن روز این جوانهای عزیز برای خدا قیام کردند و حرکت کردند. من در آنروزی که این عزیزان به سمت این جایگاه شهادت و فداکاری حرکت میکردند آنها را از نزدیک دیدم، در نزدیکی کرخه نور، شهید عزیز حسین آقای علمالهدی (رضوان الله تعالی علیه) و بقیه جوانانی که همراه او بودند و با دست خالی بدون تجهیزات، اما با دلی سرشار از عشق و ایمان، با قلبی استوار از اتکا و توکل به پروردگار، به این طرف میآمدند. واقعاً انسان یکبار دیگر صحنه صدر اسلام را، صحنه عاشورای حسینی را و کربلا را به چشم خود مشاهده میکرد، وقتی آن جوانها را میدید با عزم راسخ داشتند میآمدند در قلب دریای دشمن. این بیابان ها را متجاوزان پر کرده بودند، تمام این سرزمین پاک و مظلوم و خونبار در زیر چکمه متجاوزان بود. نیروهای مسلح ما، سازمانهای نظامی ما، همه تلاش خودشان را انجام میدادند، اما این جوانها با دست خالی در راه خدا به جهاد برخاستند.
آنروز شاید عده این جوانها 20 یا 30 نفر بیشتر نبود. 20 تا 30 جوان با دست خالی، اما دل استوار از ایمان و توکل به پروردگار، اما در اینجا چندهزار تانک و نفربر زرهی در این بیابان ها مستقر بودند. این جمع کوچک میآمد برای مقابله آن جمع علیالظاهر بزرگ، با ایمان به خدا، با توکل، همچنانی که حسینبن علی (ع) با جمع محدود در مقابل دریای دشمن ایستاد. قلبش نلرزید. ارادهاش سست نشد، تردید در او راه پیدا نکرد. این جوانها هم همینطور.عزیزان من، برادران و خواهرانی که در این منطقه دشت آزادگان، در هویزه، در سوسنگرد، در بستان، در مناطق دیگر از عشایر مختلف عرب در اینجا هستید یا کسانی که از نقاط دیگر آمدهاید. این یک درس است، یک درس بزرگ برای امروز ملت ایران و برای همیشه تاریخ. در انقلاب هم ما دست خالی داشتیم اما با دل پرایمان و پرعشق با دستگاه تا دندان مسلح دشمن جنگیدیم و بر او پیروز شدیم، البته مبارزه زحمت دارد، اما حق بر باطل پیروز است. در جنگ تحمیلی هم حق با ما بود اگرچه دشمن متکی بود به آمریکا، به غرب به شرق همه او را از لحاظ مادی کمک میکردند اما از لحاظ معنوی دستش خالی بود. دست ملت ما پر بود، دل او از عشق و ایمان پر بود، پیروز شد.
انتهاي پيام/