به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، این
روزها اخبار زیادی در رسانههای بین المللی در مورد بدهی های دولت فدرال
ایالات متحده آمریکا و بحرانی بودن وضعیت اقتصادی این کشور به علت سنگین
شدن بدهی هایش منتشر می شود. رسانه های ما نیز این موضوع استثناء نیستند.
شاید کمتر کسی باشد که تصویر ساعت بدهی آمریکا واقع در منهتن نیویورک را در
رسانه ها ندیده باشد. بسیاری از کسانی که آشنایی کمی با اقتصاد دارند
شنیده اند که بدهی دولت آمریکا هم اکنون نزدیک به ۱۶ تریلیون دلار و تقریبا
برابر تولید ناخالص داخلی سالانه این کشور است. اما کمتر کسی است که دقیقا
بداند معنای بدهی دولت آمریکا چیست؟ این رقم بر اساس چه تعریفی از بدهی به
دست آمده است؟
ساعتشمار بدهی ملی آمریکا
بدهی ۱۶ تریلیون دلاری آمریکا به معنای
پولی است که دولت فدرال ایالات متحده به وسیله صدور انواع اوراق بهادار
قرض می گیرد . یعنی خزانه داری آمریکا هنگامی که دولت این کشور با کسری
بودجه مواجه می شود یا به عبارتی دیگر هزینه هایش از درآمدهایش پیشی می
گیرند، اقدام به انتشار و فروش اوراق قرضه و دیگر انواع اوراق بهادار می
کند و از این طریق با پولی که از فروش این اوراق به دست می آورد کسری بودجه
خود را جبران می کند. بدین ترتیب دولت آمریکا مانند یک بانک بزرگ عمل می
کند که مردم پول خود را به آن قرض می دهند و در ازای آن بهره دریافت می
کنند.
بسیاری از کسانی که آشنایی عمیق تری با
اقتصاد کلان دارند، بر این عقیده اند که تحلیلی که رسانه ها مبنی بر بحران
زده بودن اقتصاد آمریکا به خاطر بدهی ۱۶ تریلیون دلاری دولت فدرال تبلیغ می
کنند، یک نوع بزرگ نمایی رسانه ای است و به هیچ عنوان صحت ندارد. ایشان
استدلال می کنند که آمار نشان می دهد که بزرگترین طلب کار دولت فدرال یا در
واقع بزرگترین خریدار اوراق قرضه، بانک مرکزی آمریکا است. بانک مرکزی
آمریکا به تنهایی مالک بیش از ۶ تریلیون دلار از ۱۶ تریلیون دلار اوراق
بهادار انتشار یافته توسط خزانه داری آمریکا یا به عبارتی دیگر طلب کار
اصلی دولت فدرال است . با این حساب ۶ تریلیون دلار از این بدهی کاملا صوری و
درون سازمانی است و به هیچ وجه نشانه ای برای وجود بحران نیست. از ۱۰
تریلیون دلار باقیمانده ۵ تریلیون دلار آن توسط سرمایه گذاران داخلی و ۵
تریلیون دلار دیگر توسط سرمایه گذاران خارجی خریداری شده اند . ایشان
استدلال می کنند که آمریکا از لحاظ های مختلف مطلوب ترین اقتصاد دنیا برای
سرمایه گذاری است و خرید اوراق قرضه دولت فدرال یکی از مطمئن ترین راه های
سرمایه گذاری در این کشور است. به عقیده ایشان برخلاف چیزی که در رسانه ها
تبلیغ می شود، وضعیت اقتصاد آمریکا بیش از آن که شبیه به یک تاجر برشکسته
با حجم زیاد بدهی باشد، شبیه به یک تاجر موفق و قابل اطمینان با گردش مالی
بسیار بالا است که سرمایه گذاران به وی اعتماد کرده و پول خود را برای کسب
سود نزد او سرمایه گذاری می کنند.
هر چند این تفسیر از مفهوم بدهی ۱۶
تریلیون دلاری دولت فدرال آمریکا بسیار اقتصادی تر و علمی تر از تفسیری است
که رسانه ها ارائه می کنند، اما سوال های اساسی بسیاری را بی پاسخ می
گذارد. به عنوان مثال چگونه و با چه نوع فعالیت سود آور اقتصادی - البته به
جز فروش اوراق قرضه جدید و هزینه کردن درآمد حاصل از آن ها برای پرداخت
سود به سرمایه گذاران گذشته – دولت فدرال آمریکا که در ۳۰ ساله اخیر همواره
با کسری بودجه مواجه بوده و هزینه هایش بیش تر از درآمدش بوده است، خواهد
توانست سود و مهم تر از آن اصل سرمایه ی ۱۰ تریلیون دلاری سرمایه گذاران را
پرداخت کند؟ یا بانک مرکزی آمریکا چگونه توانسته با خرید اوراق قرضه
دولتی، ۶ تریلیون نقدینگی جدید، معادل ۶۰ درصد نقدینگی M2 آمریکا ، در این
کشور ایجاد کند بدون آن که آثار تورمی آن در اقتصاد آمریکا ظاهر شود؟ یا
این که بانک مرکزی آمریکا تا چه زمان می تواند روال خرید این اوراق را بدون
ایجاد آثار تورمی ادامه دهد؟
در این نوشتار در پی بررسی و پیدا کردن
پاسخ به این سوالات نیستیم. بلکه قصد داریم سوال مهم تر و ریشه ای تری را
در مورد مساله بدهی دولت آمریکا مطرح کرده و در پی یافتن پاسخی مناسب برای
آن باشیم.
آیا میزان اوراق قرضه فروخته شده توسط
دولت آمریکا معیار مناسبی برای سنجش بدهی این کشور است؟ وقتی به میزان
اوراق قرضه فروخته شده توسط دولت آمریکا دقت می کنیم، در واقع یک طرف دولت
آمریکا به عنوان بدهکار و طرف دیگر سرمایه داران داخلی و خارجی آمریکا به
عنوان طلب کار قرار می گیرند. همانطور که گفته شد در این نوع تحلیل دولت
آمریکا به جز بدهی ۶ تریلیون دلاری درون سازمانی، تقریبا ۵ تریلیون دلار به
سرمایه گذاران آمریکایی و ۵ تریلیون دلار به سرمایه گذاران خارجی بدهکار
است. اما اگر کمی تامل کنیم واضح است که این یک تعریف بسیار خاص و محدود از
مفهوم بدهی آمریکا است و با سنجش میزان تعویض نوعی اوراق بهادار به نام
دلار با نوعی دیگر به نام اوراق قرضه نمی توان تصویر روشنی از مفهوم بدهی
آمریکا به نمایش گذاشت. به عبارتی دیگر اگر به جای قرار دادن دولت فدرال در
جایگاه بدهکار و سرمایه گذاران آمریکایی و خارجی در جای طلب کار، بخواهیم
تصویری از بدهی جامعه آمریکا به دنیا داشته باشیم، قطعا باید به دنبال
معیارهای دیگری برای سنجش باشیم.
برای روشن تر شدن بحث به این مثال دقت
کنید. اگر کشوری نفت خود را به آمریکا بفروشد و در ازای آن دلار تحویل
بگیرد و به جای این که با این پول از آمریکا خرید کند، آن را در صندوق
ذخیره ارزی خود ذخیره کند، این کشور به اندازه این پول از بازار آمریکا طلب
کار است، هر چند هیچ اوراق قرضه ای از دولت فدرال خریداری نکرده باشد. در
واقع چندان فرقی نمی کند که این کشور دلارها را به دولت آمریکا تحویل دهد و
در ازای آن اوراق بهادار دیگری به نام اوراق قرضه، که سر رسید مشخصی
داشته و توانایی خرید را به عقب می اندازند، تحویل بگیرد یا خود این دلارها
را در صندوق ذخیره ارزی خود پس انداز کند. بدهی خارجی یک کشور در این
تعریف به قدرت خریدی گفته می شود که دیگر کشورها به واسطه در دست داشتن
اوراق بهاداری که کشور بدهکار صادر می کند، از آن برخوردارند. با این تعریف
بدهی خارجی جامعه آمریکا به اندازه ارزش تمام اوراق بهاداری است که جامعه
آمریکا در ازای دریافت منابع یا دست رنج مردم دیگر کشورها، با پشتوانه
اعتماد جامعه جهانی به اقتصاد این کشور، به آن ها تحویل داده است که ۵
تریلیون دلار اوراق قرضه دولت فدرال آمریکا تنها قسمتی از آن است. برای این
که بتوانیم به میزان بدهی جامعه آمریکا به جامعه جهانی با این تعریف پی
ببریم باید بتوانیم حجم انواع اوراق بهادار آمریکایی که در مالکیت جامعه
جهانی است را اندازه گیری کنیم.
مهمترین نوع این اوراق بهادار که در
محاسبه بدهی آمریکا بدان توجه نمی شود پول این کشور یعنی دلار است. از نظر
آمارهای اقتصادی، نقدینگی تنها شاخصی است که می تواند میزان پول منتشر شده
توسط بانک مرکزی یک کشور را اندازه گیری کند. در نتیجه اگر ما بتوانیم
آماری در مورد میزان نقدینگی ایجاد شده توسط بانک مرکزی آمریکا و نسبت
مالکیت داخلی و خارجی آن داشته باشیم، می توانیم میزان بدهی خارجی جامعه
آمریکا به واسطه انتشار پول را اندازه گیری کنیم. اما متاسفانه بر خلاف
بسیاری از متغیرهای آماری، برآورد دقیقی از نقدینگی آمریکا وجود ندارد.
بانک مرکزی آمریکا از سال ۲۰۰۶ به بعد انتشار نقدینگی M3 که نشان دهنده
مجموع پول نقد، چک های مسافرتی، سپرده های کوتاه مدت و بلند مدت جامعه است
را متوقف و تنها آمار نقدینگی M2 که حاوی اطلاعات مربوط به سپرده های بلند
مدت نیست را منتشر می کند!
نسبت نقدینگیهای currency, M1, M2, M3 تا پیش از توقف انتشار آمار نقدینگی M3 در سال ۲۰۰۶
توجیه بانک مرکزی آمریکا در توقف انتشار
در توقف انتشار این آمار نیز در جای خود در خور توجه است! بانک مرکزی
آمریکا در سايت رسمي اش در تحليلي که نشان دهنده تصميم اين کشور بر حرکت
چراغ خاموش در بحران های اقتصادی پیش روست آورده است:
"در دهه هاي متمادي خزانه داري آمريکا آمار مربوط به نقدينگي را منتشر و سال ها براي کنترل رشد نقدينگي اهدافي را مشخص مي کرد.
• در دو دهه اخير مجموعه اي از پيشرفت ها باعث شده که ارتباط بين رشد نقدينگي و بازده اقتصادي آمريکا از بين برود.
• در جولاي ۲۰۰۰ خزانه داري آمريکا اعلام کرد که از اين پس ديگر اهدافي را براي کنترل رشد نقدينگي مشخص نخواهد کرد.
• در مارس ۲۰۰۶ شوراي حکام انتشار آمار نقدينگي M3 را متوقف کرد.
خزانه داري آمريکا و بخش هاي دولتي و
خصوصي به خاطر عقيده اي که در گذشته مبني بر ارتباط رشد نقدينگي با فعاليت
واقعي اقتصاد و سطح قيمت ها داشته، رشد نقدينگي را در بازه اي طولاني تحت
نظر قرار داده بودند. در اين زمان خزانه داري آمريکا سعي کرد اهداف کلان
اقتصادي خود در رابطه با جلوگيري از افزايش تورم، رشد اقتصادي مناسب و
کاهش نرخ بيکاري با کنترل رشد نقدينگي تحقق بخشد. اما در دهه هاي اخير
ارتباط بين رشد نقدينگي و بازدهي اقتصادي آمريکا بسيار ضعيف تر شده و تاکيد
بر کنترل نقدينگي به عنوان سياستي مالي کاهش يافته است.”
این موضوع که آمریکا چگونه می تواند با
عدم انتشار آمار نقدینگی و بدون دغدغه افزایش تورم، نقدینگی خود را افزایش
دهد، موضوعی قابل بررسی است که هدف این نوشتار نیست. اما به طور خلاصه می
توان به این نکته دقت کرد که حجم بسیار زیادی از نقدینگی ایجاد شده توسط
بانک مرکزی آمریکا به جای این که صرف خرید از بازارهای آمریکا شود، صرف پس
انداز بلند مدت سرمایه داران خارجی می شود، و در نتیجه هیچ گاه باعث ایجاد
تورم نخواهد شد. اما در مورد موضوع اصلی مورد بحث، یعنی میزان مالکیت خارجی
نقدینگی تولید شده توسط بانک مرکزی آمریکا می توان نتیجه گرفت، وقتی آماری
نسبت به میزان نقدینگی کل آمریکا وجود ندارد، مطمئنا پیدا کردن آماری در
مورد نسبت مالکیت داخلی و خارجی این نقدینگی غیر ممکن خواهد بود. اما شاید
بتوان با دقت به کاربردهای دلار در بازار بین الملل و پیدا کردن آمارهایی
از حجم استفاده دلار در این بازارها برآوردی از میزان دلار پخش شده در
جامعه جهانی به دست آورد. به عنوان مثال یکی از کاربردهای دلار در بازارهای
جهانی استفاده به عنوان ارز مرجع در تجارت بین المللی است. آمارها نشان می
دهد حجم واردات جهانی سالانه ۱۸ تریلیون دلار است که با وجود این که تنها
۲.۳ تریلیون دلار یعنی ۱۲ درصد آن مربوط به آمریکا است ، ۳۵ درصد از پرداخت
ها در تجارت جهانی به دلار انجام می شود. شاید در نگاه اول این طور که به
نظر برسد که تجارت اصلی ترین کاربردی است که باعث می شود غیر آمریکاییان
مجبور شوند دارایی خود را با کاغذی به نام دلار عوض کنند. اما این دید ناشی
از عدم آشنایی با پیچیدگی های بازارهای مالی مدرن است.
دومین کاربرد پول آمریکا در بازارهای
بین المللی بعد از تجارت استفاده به عنوان ارزی مطمئن برای سپرده گذاری
است. بدین معنا که در دنیای سرمایه داری که روز به روز شکاف طبقاتی افزایش
می یابد، ثروت های انباشته ای در دست سرمایه داران بین المللی به وجود می
آید که یکی از رایج ترین و مطمئن ترین راه ها برای پس انداز و دریافت سود
از این سرمایه ها، تبدیل آن ها به دلار و سپرده گذاری در بانک های آمریکایی
است. بنا به آمارها ۴ تریلیون دلار از سپرده های موجود در بانک های آمریکا
مربوط به سرمایه گذاران خارجی است . البته استفاده از دلار برای پس انداز و
دریافت سود به سرمایه داران بخش خصوصی محدود نمی شود. بانک مرکزی کشورهای
دنیا نیز قسمتی مهم از صندوق های ذخیره ارزی خود را به دلار نگه داری می
کنند. بنا به آمار حجم نقدینگی ذخیره شده در صندوق های ارزی بین المللی
معادل ۱۳ تریلیون دلار است . که تقریبا ۶۲ درصد آن به دلار است . در واقع ۵
تریلیون دلار اوراق قرضه ای که دولت فدرال به بانک های مرکزی کشورهای دنیا
فروخته است قسمتی از سهم ۶۲ درصدی یا ۸ تریلیون دلاری، دلار آمریکا از این
صندوق هاست که بانک های مرکزی دنیا به خاطر اطمینان از عدم نیاز به آن ها
به خاطر دریافت سود، به اوراق قرضه دولتی آمریکا تبدیل کرده اند.
توزیع حجمی پولهای رایج پس انداز شده در صندوقهای ذخیره ارزی
سومین کاربرد مهم دلار بعد از تجارت و
سپرده گذاری، سرمایه گذاری در بازارهای پیچیده و متنوع مالی مدرن مثل
بازارهای سهام، اوراق قرضه، بورس کالا، مشتقات، سلف، بیمه، فارکس و … است.
جالب آن جاست که آمریکا مرکز پیشرفته ترین و بزرگترین بازارهای مالی دنیاست
که این امر باعث نیاز هر چه بیشتر سرمایه داران جهانی به دلار می شود. به
عنوان مثال بنا به آمارهای موجود روزانه معادل ۵.۳ تریلیون دلار ارز
کشورهای مختلف - یعنی ۳ برابر صادرات سالانه آمریکا - در بازارهای فارکس
جهانی یعنی بازارهای تبادل ارزهای خارجی به یکدیگر تبدیل می شود که در ۸۶.۳
درصد از آن ها یک طرف معامله دلار است . واضح است که این حجم انتقال
روزانه برای دست یابی به ارز کشورها برای تجارتی که کل حجم سالانه آن ۱۸
تریلیون دلار می باشد، نیست! بلکه حجم غالب آن برای کسب سود از تغییرات نرخ
شناور ارزهای بین المللی در این بازار است که با تسلط دلار در بازارهای
مالی بین المللی، سفته بازانی که می خواهند ارز خود را از نوعی به نوع دیگر
تبدیل کنند، مجبورند از دلار به عنوان ارز واسط در این تبدیل استفاده
کنند. بنا به آمارها مالکیت ۲۵ تریلیون دلار از بازارهای متنوع مالی آمریکا
در اختیار سرمایه گذاران خارجی است که این مالکیت در واقع به معنای این
است که سرمایه داران بین المللی برای سرمایه گذاری در بازارهای مالی آمریکا
و کسب سود از این طریق، معادل ۲۵ تریلیون دلار از پول کشورهایشان را با
دلار آمریکا معاوضه کرده اند و هر گاه بخواهند می توانند به عنوان مثال در
ازای فروش سهام خود با دلاری که به دست می آورند از بازار آمریکا خرید
کنند.
واضح است که دلایلی مثل عدم دسترسی به
آمارهای سرعت گردش نقدینگی یا وجود همپوشانی در موارد ذکر شده برای کاربرد
دلار، باعث می شود که نتوان به عدد دقیقی در مورد حجم پول آمریکایی متعلق
به سرمایه داران غیر آمریکایی و دولت های کشورهای جهان که در بانک های
آمریکایی و غیر آمریکایی نگه داری می شوند، رسید. اما در نهایت با توجه به
اندازه ارقام آورده شده از حجم استفاده دلار در بازارهای مدرن و پیچیده
مالی جهان، می توان به راحتی نتیجه گرفت که رقم ۵ تریلیون دلار اوراق قرضه
فروخته شده به بانک های مرکزی کشورهای جهان توسط دولت فدرال آمریکا تنها
قسمت کوچکی از این بدهی آمریکا به جامعه بین المللی است که دولت آمریکا سعی
در مخفی کردن حجم آن با متمرکز کردن رسانه ها بر مفهومی بدلی از بدهی و
عدم انتشار آمارهای روشن کننده در این زمینه دارد.
باتشکر