مجله شبانه باشگاه خبرنگاران:اهالي تئاتر با نام و نشان حميدرضا آذرنگ به خوبي آشنا هستند. اگر بازي خوب و روان او در نقش فتاح در سريال «يلدا» تعجب مخاطب را برانگيخته است، به اين دليل است كه او سالها روي صحنه تئاتر با ايفاي نقشهاي مختلف به تجاربي در عرصه بازيگري دست پيدا كرده كه امروز بكر و دست نخورده ياريگر او در عرصه بازيگري سينما و تلويزيون است.
بازيگر فيلم «در امتداد شهر» كه با حضور موفقش در فيلم «ملكه» (محمدعلي باشهآهنگر) تحسين اهالي فن را برانگيخت، در هفتمين دوره جشن بازيگر (برترين بازيگر تئاتر) به خاطر دو نمايش «اهل قبور» و «خنكاي ختم خاطره» توانست به عنوان بازيگر برتر دست يابد. به گزارش بانی فیلم كارگردان نمايشهاي «دو ليتر در دو ليتر صلح»، «روزي روزگاري آبادان» و... كه هم اكنون نمايش «ترن» با قلم او و به كارگرداني نيما دهقان روي صحنه تئاترشهر است، با ما يك فنجان چاي نوشيد تا از سريال يلدا، نمايش ترن و... بگويد.
سال پر كاري را در سه عرصه تئاتر، سينما و تلويزيون پشت سر گذاشتي؟- اگر چشم نزنيد بله!
فيلم سينمايي بهرام توكلي (آسمان زرد كم رنگ) را هم كار كردي.- بهرام توكلي از آن دست جواناني است كه بايد منتظر درخشش او در سالهاي آتي بود. جواني با سن و سال پايين كه از حوزه تئاتر وارد سينما شده و اين همه هوشمندي در كار و سلامت در رفتار و باورش به چشم ميخورد. او اشراف كامل به زواياي پنهان كارش دارد، وقتي كه تو به عنوان بازيگر كنار اين جوان قرار ميگيري، دغدغه هيچ چيزي را نداري، چون با اطمينان كامل ميداني او حواسش به همه چيز هست.
وقتي كه فيلمنامه «احتمال معكوس» (نام سابق فيلم) به دست من رسيد، كلي ذوقزده شدم چرا كه در سينماي باري به هر جهت ما يك اثر درخشان با عمق و انديشه خلق شده بود، آن هم توسط آدمي كه يك ريشه تئاتر دارد و درام را خوب ميشناسد. با وجود اينكه اصولاً نقش بلندي در قصه نبود (هر چند هيچ گاه به طول و عرض نقش فكر نميكنم) و در كل يك قصه زنانه بود كه ترانه عليدوستي ايفاگر كاراكتر محوري آن بود، بدون چون و چرا رفتم.
هم سعيد ملكان عزيز تهيه كننده كار بود، هم قصه خوب و هم كم و بيش با كارهاي بهرام توكلي آشنا بودم. واقعاً سعادتي بود براي من كار كنار اين انديشههاي جوان، چون ديدم در هر سن و سالي ميتوان ياد گرفت.
متوجه نشدي چرا فيلم از ليست جشنواره فجر امسال خارج شد؟- از بسياري از دوستان شنيدم كه اثر خوبي شده، جالب اينكه با اين تعاريف گويا از جشنواره كنار گذاشته شده است. يك جا ميشنوم چون سياه نمايي دارد از جشنواره كنار گذاشته شده و از جاي ديگر متأسفانه ميشنوم كه ميگويند كار مشكل فني دارد و اين به نظرم دور از انصاف و واقعيت است. دوست ندارم بيش از اين بگويم، اما اي كاش افرادي كه صاحب سليقه شخصي خودشان هستند، سليقه و نظر خود را به نظر عموم مردم تعميم ندهند، چون اين اشتباه است فكر كني سليقه تو نماينده سليقه همه مردم كشور است.
و يك خبر خوش كه گويا قرار است دوباره فيلم توكلي به ليست جشنواره اضافه شود.- واقعاً؟ اميدوارم اين گونه باشد چون بيشك مطمئن هستم اين فيلم حرفهاي بسياري براي گفتن خواهد داشت.
اين روزها مشغول چه كاري هستيد؟- هيچ كاري نميكنم.
تنها نمايش «ترن» كه با قلم شما روي صحنه سالن اصلي تئاتر شهر است.- واقعاً خيلي از نمايش «ترن» خسته هستم.
چرا؟- ما يك طرح را ارائه داديم و قرار شد اين كار از سوي بنياد روايت فتح حمايت شود. دوستان ابتدا با مشت پر هم آمدند و قرار بود همه جوره ما را حامي باشند.
در واقع كار سفارش آنها بود؟- سفارش آنها نبود، اما اين پيشنهاد را آقاي دهقان داده بود و با موافقت دوستان مواجه شد. ما شروع كرديم به نوشتن نمايشنامه، جلو رفتيم ولي متأسفانه يكسري اتفاقات بين مركز هنرهاي نمايشي و روايت فتح اتفاق افتاد كه در نهايت به نفع كار تمام نشد.
در كل بايد بگويم «ترن» فرزندي از من است كه ناقصش كردند و حالا همكاران و هم صنفهاي ما با ديدن كار به اين چشم نگاه ميكنند كه اين نمايشنامه چقدر جاي خالي دارد، در حالي كه نمايشنامه من دستخوش تغييراتي قرار گرفت كه خجالت ميكشم از آن صحبت كنم. بگذريم! از دنياي تئاتر حرفهاي زيادي دارم كه انشاءا... يك روز از آن صحبت خواهم كرد.
يك سؤال ديگر و برويم سراغ سريال «يلدا»، دستمزد شما بابت يك نمايشنامه الان چقدر است؟- اگر تيپ يك باشد پنج ميليون و چهارصد، يعني تو 8 ماه وقت ميگذاري و يك نمايشنامه مينويسي اگر تيپ يك قبول كنند تو پنج ميليون و چهارصد دستمزد ميگيري! وگرنه زير اين قيمت دريافت خواهد كرد. تازه اين مبلغ برميگردد به سالهاي پيش كه هر چه تورم رشد داشته اين ثابت مانده است.
اگر يك نفر 30-40 سال كار نويسندگي بكند و نويسندهاي ويژه باشد و در اين حرفه پير شده باشد بين 7 تا 10 ميليون دستمزد ميگيرد. شما ضرب و تقسيم و حساب و كتاب كنيد ببينيد سابقه 30 ساله يك نويسنده و مدتي كه روي يك كار وقت ميگذارد با اين مبلغ چه ميشود!
در حالي كه فيلمنامه 35 تا 45 دقيقهاي از يك سريال تلويزيوني امروز حدود 3 تا 4 ميليون تومان مبلغ دارد.- دقيقاً و گاهي بيشتر از اين مبلغ كه شما ميگوييد.
كه گاهي برخي نويسندهها 3- 4 روزه آن را مينويسند و تحويل ميدهند؟- اين هم آخر و عاقبت كار ماست!
پس چرا پس از اين همه سال در تئاتر ماندگار شدي؟- خب اين نفس تئاتر است كه انسان را عاشق ميكند.
مگر شما زندگي نميكنيد؟- بله، مجبور شدم براي اينكه تن به خيلي از كارها ندهم، كارمند سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران هم باشم. 13 سال سابقه دارم و يك آب باريكه خدا را شكر از آنجا ميرسد كه اجازه ميدهد از حيثيت حرفهاي خودم دفاع كنم و برخي كارها را انجام ندهم! ولي خيلي از بچهها تنها حرفهشان همين است و گرفتار هستند!
در اين مدت فكر ميكنم پيشنهاد تلويزيوني هم كم نداشتيد؟- من سال گذشته كار آقاي جيراني را داشتم كه متأسفانه سريالشان به سرانجام نرسيد. كار آقاي لطيفي را كه نتوانستم بروم، كار آقاي شهرام اسدي را كه همزمان شد با سريال «يلدا» عذرخواهي كردم و نرفتم. يكي- دو تا تلهفيلم و يكي- دو فيلم سينمايي هم بود، ولي بايد به عنوان يك عضو كوچك از خانواده تئاتر و سينما و تلويزيون كه هنوز در حال ياد گرفتن هستم، بگويم سالهايي كه در تئاتر هزينه كرديم تا ديده شويم به ما ياد داده، ديده شدن به هر قيمت درست نيست.
برويم سراغ «يلدا»، با اين اوصاف كه حتماً ويژگيهاي خاصي داشته كه تو را درگير خودش كرده است.- پشت سريال «يلدا» داود ميرباقري بود به عنوان نويسنده، حسن ميرباقري در مقام كارگردان بود كه دوست من است و كارهاي مرا ديده بود. قصه «يلدا» هم بود كه تفاوت فاحشي با اكثر سريالهاي تلويزيوني كه از يك عشق مثلثي تشكيل ميشوند داشت (البته من آن كارها را نميخواهم با اين سريال قياس كنم، منظورم تفاوت براي خودم است) همه اين فاكتورها و يك اكيپ حرفهاي فرصتي بود كه نبايد آن را از دست ميدادم.
قصه و شخصيت آن قدر ناب بود كه نميشد از كنار آن به سادگي گذشت. از سويي حضور داود ميرباقري در كنار اين پروژه با آن تجربه و كارنامه غنيشان يك دلگرمي بود تا من با خيال راحت سه ماه و نيم در شاهرود باشم.
شخصيت فتاح چگونه به تو رسيد؟- در فيلمنامه اوليه از ابتدا فتاح را براي من ديده بودند، آقاي داود ميرباقري كه چند بار داور تئاتر بودند و كارهاي مرا ديده بودند، حسن هم كه اصولاً خودش تئاتري است و آثار نمايشي را دنبال ميكند. ضمن اينكه آقاي داود ميرباقري هم خودشان تئاتري هستند. فكر ميكنم حسن ميرباقري كه نمايش «اهل قبور» حسين كياني را كه ديده بود احساس ميكرد اين نقش به آن كاراكتري كه من در آن تئاتر بازي كردم، شباهتهايي دارد.
پيش از كار شناختي از لهجه آن خطه شهر شاهرود (بسطام) داشتي؟- قبلش نه.
پس با فتاح رفتي تا لهجهاش را پيدا كني؟- بله، من عاشق لهجهها هستم! در كلي از نمايشهاي من لهجههاي مختلف را ميبينيد؛ چه در زمان بازي كردن و چه كارهايي كه خودم كارگرداني ميكنم. وقتي رفتيم شاهرود به دنبال فتاح گشتم. فتاح در شاهرود زندگي ميكند، در ميدان بار كار ميكند، محل كار او محفلي است كه همه اهالي از جمله كشاورزان و اهالي بومي آن منطقه رفت و آمد دارند و در واقع آنجا ميتوان لحنها و لهجههاي مختلف را شنيد.
كار سختي بود اما قرار بر اين شده شخصيتهايي كه در شاهرود زندگي ميكنند، يك ته لهجهاي داشته باشند، چون اگر گويش كامل استفاده ميشد براي مخاطب قابل فهم نميشد.
خود برادران ميرباقري هم از اهالي آن شهر هستند؟- بله...
پس وسواس ويژهاي روي لحن و لهجه داشتند؟- بله و من هم گفتم حتماً بايد لهجه را در بياورم. رفتم با دوستان تئاتري آن منطقه از جمله حسن سرچاهي عزيز، اكبر سلطان علي (كه نقش مالك را در اين سريال بازي ميكند) و ديگر اهالي شهر، بحث و گفتوگو داشتم، كلي چرخيدم، گوش كردم، نگاه كردم تا اين لحن ملكه ذهنم شود.
شايد اين كار، يك هشدار از سوي داود ميرباقري بود كه مراقب باشيم تا فرهنگها از ميان نرود. مردم از لهجههايشان استفاده نميكنند به خاطر وحشت محكوم شدن به شهرستاني بودن كه اين روزها متأسفانه شكل انگ به خودش گرفته است. من اين هشدار را از سوي ميرباقري بسيار مؤثر ميدانم، مثل هنر تعزيه كه اين روزها به آن كمرنگتر از قبل پرداخته ميشود.
رابطه شما با الهام پاوهنژاد (در نقش عاطفه) نيز يكي از نقاط عطف كارتان است.- بله، خانم پاوهنژاد نيز زحمت بسياري براي لهجه و گرفتن لحن خطه كشيدند. اگرچه ماجرا در مورد ايشان به شدت با تلطيف اتفاق افتاد، چرا كه ايشان در نقش عاطفه به عنوان مادري كه دختري دانشجو دارند و بيشتر در منزل هستند، قطعاً لهجهايي ملايمتر نسبت به فتاح كه مدام در كوچه و بازار و به خصوص در خيابان است خواهد داشت.
آقاي ميرباقري و برادرشان در خصوص ميزان لهجه مورد نياز، با ما صحبتهايي داشتند و ما براساس آن عمل كرديم.
فتاح اگرچه نقش منفي در سريال «يلدا» است، اما هرگز سياه ديده نشده است. به خصوص اينكه اين كاراكتر از شخصيتهاي منفي معمول آثار تلويزيوني نيز تا حدودي فاصله دارد؟- فتاح نقش منفي اين سريال است، ولي من او را منفي نميبينم، چون قرار است آن را بازي كنم. اگر از خودم بدم بيايد كه نميتوانم آن شخصيت را ارائه بدهم! فتاح بنابراين براي من بد نيست، چون دوستش دارم. به نظر من فتاح براي همه كارهايي كه انجام ميدهد توجيه دارد. من سعي كردم تمام اين توجيهات را باور كنم تا خودم را دوست داشته باشم.
متأسفانه در اكثر آثار نمايشي ما آدم بد را بد مينويسند و بد هم اجرا ميكنند. كما اينكه گاهي آدم بد قصه را احمق هم تصور ميكنيم، به خاطر اينكه ميخواهيم با اين شيوه قهرمانمان را موفق و پختهتر نشان بدهيم. اين بزرگترين لطمهاي است كه به درام ميخورد، به خاطر اينكه شما اگر دشمنت را قدرتمند نشان بدهي، ميتواني شخصيت مثبت قصهات را قوي و قابل باور ارائه كني!
يكي از نكات مهم و مؤثر در شخصيت فتاح اين است كه او با توجه به روابط سياه و تار پدرش با مندلي اقدام به ازدواج با دختر او عاطفه ميكند؛ اتفاقي كه قطعاً با هدفي از سوي او رخ داده است.- اين مسئله براي من بسيار مهم بود و مد نظر داشتم آن را موشكافي كنم. اتفاقاً تمام جوانب اين آدم را در نظر گرفتم. مسئلهاي كه شما به آن اشاره كرديد، اتفاقي بود كه در متن خيلي به آن پرداخته نشده بود و شايد لازم هم نبوده اما براي من دقت نظر روي آن اهميت داشت. فرزند مردي در يك دوئل عشقي پنجاه سال پيش شكست خورده، تلاش ميكند تا در زندگي آتياش مثل پدر شكست نخورد.
بنابراين سعي ميكند دختر معينالبكاء را تصاحب كند، اما من معتقد هستم او عاشق بوده است. در واقع فكر ميكنم اين عشق ريشهدار است. پدر فتاح عاشق بوده و به عشق خودش نرسيده، پس اين آدم تلاش ميكند بلايي كه سر پدرش آمده، بر سر خودش نيايد و ناكام نشود.
اين دليل بر بد بودن فتاح نيست. او در دل قصه نشان ميدهد كه خانوادهاش را دوست دارد و عاشق خانوادهاش است. او حتي نگران همسرش است، زماني كه ميبيند او در حال سوگواري براي پدرش است و تلاش ميكند تا او صورتش را نخراشد و... ما ميبينيم او دختر و پسر كوچكش را نيز دوست دارد، پس نميتوان او را انساني منفي و سياه دانست.
و تو در طراحي كاراكتر فتاح نقاط منفي و مثبت شخصيت را به يك تعادل رساندي؟- دقيقاً، به طور مثال من آمدم و با خود فكر كردم اين آدم شهرستاني است و بايد خصوصيات اين افراد در طراحي كاراكتر لحاظ شود. اصولاً شهرستانيها بسيار صادقتر از آدمهاي كلانشهر هستند، خيلي رفتار بيروني دارند.
مثل برخوردهاي فتاح و علي زاهدي (با بازي شريفينيا).- بله، من به اين مسائل فكر كردم و با خودم گفتم اين آدم شهرستاني است و اگر قرار شده سياست هم بكند، بايد سياستش رو باشد، چون اين آدم نميتواند پنهانكاري كند، چون اگر اهل پنهانكاري بود كه ميتوانست مثل علي موفق باشد. او يك ميداني است كه بيشتر با كشاورزان طرف بوده، پس ميتوان وجوه بيروني آن را پر رنگتر هم ديد.
به همين دليل است كه اصولاً با صداي بلند در تمام لحظات سريال ديالوگ ميگويد!- بله، او با قشر كشاورز طرف و منطقي است كه او با صداي بلند حرف بزند. با صداي بلند خشمگين شود و وجوه بيروني واكنشهايش پر رنگ باشد. جامعه كاري او طوري نيست كه بتوان او را انساني با توناليته پايين ديد.
الهام پاوهنژاد هم در نقش «عاطفه» مانند فتاح با توناليتهاي بالاتر از ديگر شخصيتها ديالوگ ميگويد.- بله، تعريف داريم كه در جايي زن و شوهر ميتوانند شبيه به هم باشند، به خصوص در مواجه شدن با هم من و خانم پاوهنژاد به شدت با يكديگر در تعامل بوديم تا اين رابطه زن و شوهري را درست تعريف كنيم. راجع به سكانس به سكانس كار با هم صحبت ميكرديم. از اين اجتماع تئاتري واقعاً در اين كار لذت برديم.
شايعهاي وجود داشت كه اين سريال را كاملاً داود ميرباقري كارگرداني كرده است.- داود ميرباقري در مقام مشاور از روز اول آنجا بود و چون فيلمنامه همانجا نگارش و بازنويسي ميشد و در اختيار ما قرار ميگرفت، پس حضوري فعال داشت. ضمن اينكه ايشان احساس مسئووليت زيادي داشتند نسبت به تك تك عوامل و مدام به ما مشورت ميدادند و راهنماييهاي بسيار خوبي ميكردند، اما اين دليل نميشد آقاي حسن ميرباقري در مقام كارگردان كم بگذارند. ايشان با اشراف كامل كارشان را انجام ميدادند.
قطعاً پس از فتاح به حميدرضا آذرنگ پيشنهادهاي بسياري خواهد شد. برنامهتان در انتخاب پيشنهادهاي تلويزيوني و سينماييتان چه خواهد بود؟- من عاشق بازيگري هستم، دوست دارم شخصيتي را ايفا كنم كه با آن در تعامل باشم و كمكي به طراحي درست آن كنم. من تنها به تأثيرگذار بودن شخصيت در درام نگاه نميكنم. بايد بتوانم خودم تأثيري در آن نقش داشته باشم. اميدوارم مجبور نباشم چيزي غير خواستهام را انجام دهم.
و ناگفتههاي اين گفتوگو؟- اميدوار هستم سريال بتواند تا انتها مخاطبش را حفظ كند من به مخاطب اين سريال قول ميدهم كه داود ميرباقري كسي نيست كه پايان فيلمنامهاش يا شخصيتهايش به سادگي رها شود.
* مجتبی احمدی