به گزارش گروه مجله خبري باشگاه خبرنگاران مشرق ،اندیشکده بلفر به تازگی گزارشی را با عنوان: "امکان دستیابی به توافق هستهای با ایران" به قلم جیمز کی. سبینیوس و مایکل کی. سینگ منتشر کرده است.
در این گزارش روند مذاکرات هستهای با ایران و دلایل ناکامی چندین دور مذاکرات، از منظر کارشناسان این اندیشکده مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. همچنین سعی شده تا چارچوبی تحلیلی از مقاصد ایران از برنامه هستهای خود و نگرش آمریکا نسبت به آن ارائه شود.
در گزارش مزبور آمده است: دیپلماسی شخصی باراک اوباما یا مذاکرات طولانی میان ایران و اعضای دائم شورای امنیت ایالات متحده – چین، فرانسه، روسیه، انگلستان و ایالات متحده – و آلمان و یا افزایش تحریمها؛ هیچ کدام نتوانسته تا ایران را از ادامه مسیر هستهای خود منصرف سازد. این کشور نه تنها همچنان در مسیر هستهای شدن گام بر میدارد، بلکه آن را با سرعت بیشتری نیز دنبال میکند. ایران چنانچه به فعالیتهای غنیسازی خود ادامه دهد، اورانیوم کافی برای ساخت پنج بمب خواهد داشت. اما از سوی دیگر، گمانهزنیها پیرامون حمله نظامی اسرائیل با آمریکا به تاسیسات هستهای ایران افزایش یافته است. تحلیلگران و سیاستسازان دلایل گوناگونی برای عدم موفقیت در حل و فصل مسئله هستهای ایران مطرح ساختهاند. از جمله این دلایل میتوان به چندین دهه خصومت و سردی روابط، سیاست داخلی هر دو طرف، شگردهای چانهزنی ضعیف و از دست دادن فرصتها اشاره کرد.
در میان دل مشغولیهای موجود – پیرامون پیشنهادِ توافقی زیربنایی یا توافقی گام به گام یا دستیابی به توافقی کلی یا ایجاد مفاهمه اولیه، اعلام ضربالاجل برای مذاکرات و یا عدم آن، مذاکره مستقیم و یا مذاکره از طریق گروههای میانجی، مذاکرات رسمی یا غیررسمی، چندجانبه یا دوجانبه ( میان ایران و آمریکا ) و مانند آن – یک مسئله اصلی مغفول مانده است: آیا اساسا ایران و آمریکا بر سر بحران هستهای میتوانند به توافق دست یابند؟ ناتوانی مذاکرهکنندگان بینالمللی متعدد از طریق روندهای دیپلماتیک گوناگون برای دستیابی به توافق هستهای با ایران، این مسئله را به ذهن متبادر میسازد که دستکم تا پاییز سال 2012 حل و فصل این موضوع طی روند مذاکرات امکانپذیر نیست.
این گزارش به دنبال جدا ساختن سوال پیرامون امکان حصول توافقِ مرضیالطرفین از سوال درباره نوید بخشترین روندها و شگردهای دیپلماتیک برای دستیابی به توافقی ارزشمند [برای آمریکا] است. به بیان ساده: در صورت عدم تطابق حداقل توانمندی هستهای مورد پذیرش ایران با حداکثر میزان قابل تحمل برای ایالات متحده - و در نبود اقداماتی برای پر کردن این شکاف – نمیتوان امکان حصول توافق میان دو کشور را متصور شد.
از نظر کارشناسان اندیشکده بلفر، میان حداقل توانمندی که ایران خواستار آن است و آنچه مد نظر آمریکا است، شکاف عمیقی وجود دارد: در واقع اگر محدوده توافق احتمالی وجود نداشته باشد، تمرکز بر شگردها و روندهای دیپلماتیک کاری اساساً بیهوده است.
نویسندگان این گزارش معتقدند: از چشمانداز چانهزنی و مذاکره، امکان حصول توافق ( که برای مثال مورد توافق طرفین باشد ) وابسته به وجود "محدوه توافق احتمالی" است. محدوده توافق احتمالی، عبارت از طیفی از توافقات ممکن است که همچنان نسبت به عدم مذاکره ( یا "عدم حصول توافق" )، دارای مطلوبیت بیشتری برای هریک از طرفین است. به بیان دیگر، مطلوب به نظر رسیدن دستیابی به توافق – از منظر منافع مورد نظر طرفین - نسبت به بهترین گزینه ناشی از عدم حصول چنین توافقی، شرط ضروری ( ولی نه کافی ) نشستن بر سر میز مذاکره است.
این گزارش به منظور بررسی امکان دستیابی به توافق با ایران بر سر برنامه هستهای این کشور – یعنی بررسی وجود محدوده توافق احتمالی و مجموعه اقدامات لازم برای ایجاد و یا گسترش این محدوده – چارچوب تحلیلی سادهای برای ترسیم محدوده مزبور و گسترهای از توافقات ممکن طرح میکند. تحلیلهای تصویری در این چارچوب تاثیر اقدامات سلبی و ایجابی بر محدوده توافق احتمالی را به تصویر میکشد:
تاثیر تحریمها با دامنه EH بر گسترش محدوده توافق احتمالی
در این نمودار حالتهای مختلف فرجام برنامه هستهای ایران بر روی خط مورب نشان داده شده است. با حرکت از سمت راست و پایین به سمت بالا و چپ نمودار به گزینههای مطلوب ایران نزدیک میشویم. خط AB به طور عمودی بر محور افقی ترسیم شده و نشان دهنده نقطه مطلوب آمریکا – یعنی برچیده شدن تاسیسات هستهای ایران است.
همچنین خط DC نیز که به طور عمودی بر محور افقی ترسیم شده، نشان دهنده خط قرمز اعلام شده توسط آمریکا – یعنی دستیابی ایران به تسلیحات هستهای – است. از طرفی، خط EF که به صورت افقی بر روی محور عمودی رسم شده، نشان دهنده حداقل خواست ایران – یعنی از نظر نگارندگان گزارش، توانمندی بالقوه ساخت سلاحهای هستهای - است. از نظر طراحان، محدوده توافق احتمالی بین خط EF و BA و خط مورب ترسیمی قرار دارد. از نظر آنها ایالات متحده با اعمال طیفی از اقدامات تنبیهی و هزینهساز ( از جمله تحریم، حمایت از مخالفان و تهدید واقعی توسل به زور ) میتواند نقطه انتظارات ایران از برنامه هستهای خود را از خط EF به خط HJ تنزل دهد.
اگرچه جدا کردن تحریمها، فعالیتهای نظامی و تهدید توسل به زور و دیگر گامهای هزینهساز و تنبیهی، از مذاکره و ارائه امتیاز آسان است؛ ولی چارچوب فوق، یکپارچه ساختن این گزینههای نسبتا مجزا در یک استراتژی منسجم برای مذاکره [با ایران] را پیشنهاد میکند. برای ایران و ایالات متحده مسئله اساسی پیشروی مذاکرات دوجانبه، دستیابی به توافقی است که از دیدگاه هر دو طرف نسبت به گزینههای ناشی از عدم دستیابی به توافق ( از جمله جنگ یا دستیابی ایران به سلاحهای هستهای ) دارای مطلوبیت بیشتری است.
نویسندگان این گزارش، افزایش سوءظن میان طرفین طی سی سال گذشته، خصومت و سردی روابط دوجانبه، فقدان ارتباط رسمی، سیاست داخلی ایران و آمریکا، شکاف در حکومت ایران، شگردهای ضعیف چانهزنی و از دست دادن فرصتها از سوی هر دو طرف را از جمله مهمترین دلایل عدم حصول توافق میان دو کشور بر سر برنامه هستهای ایران ذکر کردهاند.
نگارندگان مزبور اعتقاد دارند: سیاستسازان و مذاکره کنندگان آمریکایی در حال حاضر می بایست اولویت خود را بر ایجاد و یا گسترش محدوده توافق احتمالی قرار دهند و چنین مسئلهای مستلزم ترکیب آگاهانه هزینهها، مشوقها و خطوط قرمز به عنوان مولفههای یک راهبرد کلی برای مذاکره است. در همین راستا، گزارش مذکور، اتخاذ چهار گام را به گروه یادشده پیشنهاد کرده است:
1- ارزیابی دقیق و منظمِ منافع و برداشت ایران از گزینههای خود در صورت عدم دستیابی به توافق. این امر مستلزم اطلاعات با کیفیت و تحلیل دقیق از پویایی ( داینامیک ) و روند تصمیمگیری در حکومت ایران است.
2- تعیین دقیق و منظمِ منافع ایالات متحده و گزینههای آن در صورت عدم حصول توافق: بر سر تضعیف منافع ایالات متحده در صورت دستیابی ایران به توانمندی ساخت سلاحهای هستهای بحثی نیست، ولی در عین حال درک گزینههای آمریکا در صورت عدم حصول توافق و خطوط قرمز این کشور مستلزم مشورت موثر و زود هنگام با گروههای داخلی ( مانند کنگره ) و شرکای ائتلافی است.
3- دستهبندی دقیق و منظم و ارزیابی منسجم تمامی اهرمهای موجود ( شامل مشوقها و اقدامات هزینهساز ).
4- کاربردِ دقیق و هماهنگ مجموعه کاملی از اهرمهای سیاسی برای ایجاد و گسترش محدوده توافق احتمالی: ایالات متحده به جای ایجاد تغییر در خطوط قرمز خود- که چنین چیزی پیشنهاد نمیشود – یا ایجاد انعطاف – که در عالم واقع وجود ندارد – میبایست با استفاده از اقدامات هزینهساز و تنبیهی و یا ارائه امتیاز، به طور موثر و در هماهنگی کامل با دیگر کنشها، محدوده توافق احتمالی را گسترش دهد. البته این هزینه و یا امتیازات باید از شروط زیر پیروی کند:
این اقدامات میبایست منطقی و معتبر باشد. بدین معنی که هزینهها و یا مشوقها میبایست از نظر ایران با معنی و جدی تلقی شود. بسیاری از تحریمهایی که قبلاً اعمال میشد هیچ تاثیری بر منافع اصلی حکومت ایران نداشت؛ ولی به نظر میرسد تحریم صادرات نفت این کشور و محدود کردن دسترسی آن به سیستم مالی بینالمللی موثر بوده است. برای دولتی که از بقای خود نگران است، حمایت از مخالفان داخلی آن نیز، برای ایجاد تغییر در روند جاری انگیزهای قدرتمند محسوب میشود.
همچنین این طور به نظر میرسد که حکومت ایران برای بسیاری از مشوقهای پیشنهاد شده از سوی آمریکا ( از جمله عضویت در سازمان تجارت جهانی یا افزایش روابط دیپلماتیک ) ارزش کمی قائل است. شرط آخر این که چنین اقداماتی میبایست در مقیاس ارزشی باشد که ایران برای برنامه هستهای خود قائل است. البته باید گفت با توجه به ایثارگریهای زیادی که حکومت ایران برای حفظ برنامه هستهای خود نشان داده، میتوان حدس زد که دولت آن ارزش زیادی برای این برنامه قائل است.
در پایان، سبینیوس و سینگ نتیجهگیری کردهاند: ایالات متحده به منظور آماده کردن فضا برای دستیابی به توافقی ارزشمند – که به واسطه آن آمریکا بتواند از درگیری نظامی و دستیابی ایران به سلاحهای هستهای جلوگیری کند – میبایست استراتژی خلاقانه و مداومی برای سختتر ساختن شرایط ایران ( در صورت عدم حصول توافق ) در پیش گیرد. این امر مستلزم بیان صریح خطوط قرمز واشنگتن و بیان صریح و صحیح آن، هزینهها و مشوقهای معتبر، معنادار و در اندازه متقضی است. با این وجود، در صورتی که دیپلماسی پیگیر و ماهرانه – در صورت لزوم شامل تهدید واقعی و معتبر توسل به زور – در ایجاد و گسترش محدوه توافق احتمالی موفق شود، استفاده زیرکانه از آن و دیگر ابزارهای این روند، کلید دستیابی به توافقی ارزنده برای آمریکا است.