مجله شبانه باشگاه خبرنگاران:درباره اكبر عبدي چه بايد گفت؟ چه كسي او را نميشناسد؟ كدام نسل اطراف ماست اكبر عبدي و هنرش را به خاطر نياورد. از «بازم مدرسهام دير شد» تا «خوابم ميآد» روزگاري پدران ما با هنرنمايي اين تمرين يكهتاز سينماي ايران ميخنديدند و امروز... مرد تمام ناشدني عرصه طنز و كمدي سينما و تئاتر و تلويزيون هنوز فانتزياش را از دست نداده، هنوز فرمول خنداندن مردم بيصبر و حوصله امروز را بلد است و امروز با تجربهتر از زماني كه جلوي دوربين علي حاتمي رفت تا حضور ماندگارش را در فيلم «مادر» تثبيت كند نقشهايي را انتخاب ميكند كه هر كس از پس ايفاي آن بر نميآيد...
صاحب دو سيمرغ بلورين مكمل براي فيلمهاي «مادر» (1368) و «خوابم ميآد» (1390) به اعتقاد بسياري يكي رقبای جدی حمید فرخ نژاد در اخذ سيمرغ بهترين بازيگر نقش اول مرد از جشنواره سيويكم براي فيلم رسوايي بود، او يك بار ديگر با ايفاي شخصيت متفاوت روحاني در اين فيلم سينمايي نشان داد اكبر عبدي هنوز اكبر عبدي است بدون تاريخ مصرف و...
بازيگر فيلمهاي اخراجيها، قاعده بازي، مرد آفتابي، روز فرشته، هنرپيشه، مأموريت، مدرسه پيرمردها، آدم برفي، سفر جادويي و... كه در طول دوران فعاليت حرفهاياش در عرصه سينما با بزرگاني چون علي حاتمي «دلشدگان»، داريوش مهرجويي «اجارهنشينها» و... همكاري داشته هنوز خودش را براي فيلم «اي ايران» ناصر تقوايي لايق سيمرغي ميداند كه از دستش پريده است و...
بازيگر مجموعههاي ماندگار محله برو بيا، محله بهداشت، در چشم باد كه سابقه كار با داود ميرباقري را در مجموعههاي امام علي(ع) و معصوميت از دست رفته در كارنامه دارد، در روزهاي پاياني حضورش در فيلم «شاباش» به كارگرداني حامد كلاهداري مهمان باني فيلم شد و از همكاري مجددش با مسعود دهنمكي و فعاليتهاي اين روزهايش گفت ...
آقاي عبدي در روزهاي جشنواره فيلم فجر كه خيليها در سينماهاي مختلف به تماشاي هنرنمايي شما در فيلم «رسوايي» مينشستند خودتان مشغول بازي در فيلم «شاباش» هستيد؟- بله، اولا به دوستان اقليت سال نو ميلادي را كه گذشت تبريك ميگويم و به هموطنان هم پيشاپيش عيد نوروز را تبريك ميگويم.
داستان شاباش، درباره حاج احمد عباچي يك مرد 55 ساله است كه حرفهاش خياطي لباس روحانيت است، او با همسرش (كه خانم اليزابت اميني اين نقش را به خوبي ايفا ميكند و پارتنر بسيار خوبي هم بودند) زندگي ميكنند، صاحبخانه حاج احمد عباچي را جواب ميكند او به بانك ميرود تراول چك ميگيرد تا بعدازظهر به بنگاه معاملات ملكي برود و خانه جديد را قرارداد ببندد، آقاي بنگاهي (كه نقش آن را آقاي بخشيپور بازي ميكنند) به حاج احمد خبر ميدهد امروز براي قرارداد نيا چون عموي من فوت كرده و به شهرستان ميروم.
من ميگويم پس اين 20 ميليون توماني كه من از بانك تراول چك كردهام را چه كنم؟ خطرناك است! بنگاهي ميگويد اتفاقي است كه پيش آمده شما پس فردا بيا! از بعدازظهر تا شب چشم اين بنده خدا به پول است كه اتفاقي برايش رخ ندهد تا غروب ميشود و...
و حاج احمد عباچي قرار است به عروسي خواهرزادهاش كاوه برود...- بله، او ميترسد پول را در خانه بگذارد و با خودش بر ميدارد و به عروسي ميرود، آنجا در عروسي دوستان شيطنت ميكنند و يك قرص روانگردان به اين بابا ميدهند و ايشان از خود بيخود ميشوند و 20 ميليون تراول را شاباش ميدهد و فردايش ميفهمد چه كرده است و...
جنس كمدي و قصه آنقدر جذاب بوده كه توانسته شما را جذب خودش بكند؟- بله، دوست داشتم، فضاي متفاوتي داشت و فكر ميكنم نتيجه خوبي از آن حاصل شود. فيلمنامه نوشته آقايي به نام خيامي و هادي كلاهداري برادر با استعداد آقاي كلاهداري است. حامد هم بسيار پسر خوبي است، پسر مؤدبي است و من آينده خوبي را براي اين كارگردان جوان پيش رويش ميبينم...
حتماً اكبر عبدي در شكلگيري موقعيتهاي كمك اين فيلم به لحاظ يك مشاور هم حضور فعال داشته است؟- دوستان خودشان بسيار با استعداد هستند، كارشان را بلد بودند و ميدانستند قرار است چه كنند و از اين فضا چه چيزي حاصل كنند. البته تعامل بسيار خوبي در اين كار وجود دارد اگر احياناً من بداههگويي ميكنم و آن بداهه در راستاي قصه است و كمك ميكند به كليت كار ايشان ميپذيرند و شايد رعايت سن و سال مرا ميكنند.
البته بايد بگويم من افتخار همكاري با اين دوست عزيز را در دوران نوجوانياش داشتم، سريال «به دنبال سيمرغ» كاري بود كه هيچگاه آن طور كه بايد ساخته نشد به دليل ضعف كارگردان، من ديگر ايشان را نديده بودم تا اينكه پانزده سال بعد من حضور در اين فيلم را پيشنهاد دادند و حالا قرار بود در مقام كارگردان همكاري داشته باشيم و من بسيار راضي هستم كه با اين كارگردان جوان و با جرأت كار كردم.
جالب اينكه در اين فيلم در خدمت خودش، برادرش به عنوان نويسنده، مادرش به عنوان بازيگر و خواهرش به عنوان تصويربردار پشت صحنه حضور داشتم و خيلي خانواده خوبي هستند خدا پدرشان را رحمت كند.
برويم سراغ فيلم «رسوايي» و چندمين تجربه همكاري مشترك اكبر عبدي با مسعود دهنمكي، شايعه بود كه شايد با دهنمكي ديگر كار نكنيد؟- نه من چنين حرفي را هيچ جا نزدم، با خود تو هم دفعه پيش كه صحبت كردم گفتم آقاي كاسهساز، هدايت فيلم و آقاي دهنمكي مسؤول هستند، از اخراجيهاي يك، دو و سه 10 ميليون تومان از قرارداد من كم شد آن هيچ، غير از قراردادم كه در اخراجيهاي يك 20 تومان بود و در اخراجيهاي دو 30 تومان بود تنها يك قاب عكس كوچك روي پوست درخت به من هديه دادند به نظرم اين درست نبود، حداقل اين دوستان به ما يك چاي ندادند حداقل ميشد يك عصرانه بدهند و از گروه تشكر كنند.
من اين گلهگي را از آقاي كاسهساز، هدايت فيلم، آقاي دهنمكي و آقاي شريفينيا دارم هر چند ايشان ميگويند من كارهاي نبودم.
تا اينكه «رسوايي» پيشنهاد شد...- البته آقاي شهرام زماني مرا ترغيب به اين كار كرد و آقاي اسكندري هم جرقهاي در من ايجاد كرد تا كار انجام شود. آقاي دهنمكي گفتند ما چند نفر را براي اين نقش تست گريم زديم عمو اكبر ناراحت نميشوي اگر تست كرديم و نشد؟
گفتم معلوم است كه نه! اين يك رفتار حرفهاي است كه اگر من به لحاظ گريم و چهره به شخصيت نزديك نباشم نبايد آن را بازي كنم من خودم هم اگر تست جواب ندهد دوست ندارم اين نقش را بازي كنم، من كه نميخواهم خودم را خراب كنم كه ...
يادم ميآيد گفتيد حتي براي فيلم «خوابم ميآد» (رضا عطاران) چنين شرطي را خودتان با او پيش از عقد قرارداد گذاشتيد؟- بله من با رضاي عزيز شرط كردم و گفتم ابتدا براي نقش مادر رضا تست ميزنيم اگر خودم و ديگران باور كرديم كه من مادر هستم بعد قرارداد ميبنديم ايشان هم محبت كردند به من و قبول كردند، رفتيم دفتر آقاي امكانيان در خيابان سهروردي تست گريم را انجام داديم من آمدم در خيابان به حالت يك مسافر جلوي تاكسي را گرفتم و هيچكس متوجه نشد و باور نكرد كه من مرد هستم بعد تازه رفتيم براي عقد قرارداد، در واقع جدا از بحث گريم بايد ميديدم خودم ميتوانم از پس اين نقش بر بيايم، ميتوانم آنرا قابل باور اجرا كنم.
واقعاً جا دارد اينجا از آقاي ايمان اميدواري، آقاي عرب و خواهرزاده آقاي تقوايي تشكر كنم. اين دوستان مدتها وقت گذاشتند و سه نفري روي من كار كردند و نتيجهاش شد شخصيتي كه براي مردم خدا را شكر قابل باور از آب درآمد. براي فيلم «رسوايي» آقاي دهنمكي هم دست آقاي امير اسكندري در مقام طراح درد نكند.
آقاي مصطفي اصغربيگي برادر همسر آقاي اسكندري هم بسيار لطف كردند، ايشان با تبحر و البته تخصصشان حدود 4 ساعت روي صورت من كار كردند، چون ريش، سبيل و ابرو در فيلم «رسوايي» هيچكدام مال خودم نبود و به نظرم بسيار خوب از آب در آمده است.
سالهاست ميبينم و ميشنوم كه اكبر عبدي با توجه و با دقت خاصي از گريمورهايش از عبدا... اسكندري گرفته تا ... تشكر ميكند، معتقد هستيد گريم در كار بازيگر بسيار مؤثر و حياتي است؟واقعاً همين طور است، به نظرم همه اهالي سينما از كوچكترين عضو تا بزرگترين عضو زحمت ميكشند هر كدام نباشند كار سينما راه نميافتد از تهيهكننده و كارگردان گرفته تا بچههاي زحمتكش و عزيز تداركات بايد كار خودشان را درست انجام بدهند تا حاصل كار با آبرو از آب در بيايد اين مسئله در مورد فيلمبردار و صدابردار و طراح صحنه و لباس و... نيز صادق است.
در مورد گريمورها هم بايد بگويم من دست اين عزيزان را ميبوسم من كه به آقاي اسكندري كه زندگيام را مديون هستم اين را بارها گفتهام و ميگويم. سعيد ملكان نيز در چند نوبت زحمت بسياري كشيده است و بايد از او هم تشكر كنم.
يك سؤال بي رودربايستي بپرسم؟ـ حتماً ...
به دريافت سيمرغ جشنواره امسال هم اميدوار بودید؟ـ (ميخندد) هر چه خدا بخواهد!
پيشبيني بسياري از اهالي سينما دريافت سيمرغ پياپي شما با فيلم «رسوايي» مسعود دهنمكي بود؟اهالي سينما لطف دارند. من دوست دارم فيلم ديده شود نه به خاطر خودم چون فيلم بسيار خوب از آب درآمده است جالب است بدانيد اينجا من براي اولين بار يك «واو» از خودم اضافه نكردم چون آقاي دهنمكي بسيار متخصصانه نوشته و جايي براي حرف در آن باقي نگذاشته است، از سر و شكل قصه مشخص است كه ايشان حداقل يكي دو سال تحقيق پشت اين سناريو داشته و لحظه لحظه كارش را با حساب و كتاب پيش برده است.
اميدوار هستم مردم عزيز كشورم از فيلم راضي باشند و منتقدان و اهالي فن متوجه اين بشوند كه من براي نقش روحاني در فيلم «رسوايي» خيلي تلاش كردم كه ادا و اصول نباشد و نمايش زندگي باشد. باور كنيد پس از هر پلان به دستور آقاي دهنمكي از جمع دور ميشدم...
براي جلوگيري از شوخيهاي مرسوم عمو اكبر با همكاران و عوامل پشت دوربين و...بله به خاطر اينكه پشت صحنه در وادي خنده نيفتيم، كسي مرا نخنداند من كسي را نخندانم...
در واقع كاراكتر كاملاً جدي روحاني در فيلم، نيازمند اين مراقبت بوده است؟ـ دقيقاً همينطور است. اين نقش برخلاف آن كه دوستان فكر ميكردند مارمولك (2) قرار است ساخته شود اينگونه نبود، كار قصهاي كاملاً جدي دارد! (البته خداي نكرده قصد ندارم به فيلم مارمولك بياحترامي كنم اتفاقاً آن فيلم بسيار زيبا و خوش ساخت بود كه دوست عزيز و برادر گلم آقاي پرويز پرستويي استادانه آن را بازي كردند) اينجا من يك نقش جدي و يك روحاني واقعي را بازي ميكنم به هيچ وجه ادا در نميآورد و زندگي ميكند.
اكبر عبدي چه كرد تا اين روحاني بتواند يكي از كانديداهاي سيمرغ حداقل از نگاه كارشناسان و اهالي فن باشد؟ـ من كاري نكردم هر چه هست هنر آقاي دهنمكي است كه با كنترل خوب و هدايت درستش كار را پيش برده است. خيلي وسواس و مراقبت داشت كه تمام كلمات و جملات درست ادا شود، لحنها درست از آب در بيايد.
به هيچ وجه رودربايستي نداشت هر كجا نياز بود قطع ميكرد و تكرار ميداد هرگز كوتاه نميآمد چون دلش ميخواست نتيجه كارمان اثري قابل دفاع باشد.
ياد مرحوم استاد علي حاتمي يا استاد داود ميرباقري كه اصولاً نميتوان به ديالوگهايش دست زد به خير! يا استاد تقوايي و... من گاهي در برخي از فيلمها با بداههگويي حتي بهتر از ديالوگهاي نوشته شده در فيلمنامه را ميگويم اما در كار با اين عزيزان حيف است كه تو عين ديالوگها را ادا نكني!
چند درصد به اقبال فيلم «رسوايي» اميدوار هستيد؟ـ به نظر من فيلم درآمده است! متأسفانه من تا امروز نتوانستم فيلم را ببينم ولي از آنجا كه استاد اسكندري فيلم را تأييد كرد و بايد من هم كار را تأييد كنم چون آقاي اسكندري با هيچ كس رودربايستي ندارد و حقيقت را راجع به يك اثر هنري و يك هنرمند ميگويد. يادم هست ايشان ابتداي كار معتقد بودند بهتر است اين نقش (روحاني) را آقاي شريفينيا بازي كند، ميگفتند آقاي شريفينيا بهتر از تو روحاني را بازي ميكند به هر حال آقاي اسكندري استاد هستند درست ميگويند حتماً يك منطق هنري پشت سخنشان مثل هميشه وجود دارد.
ولي بعدها كه من اين نقش را بازي كردم و گذشت متوجه شدم ايشان تصميم داشتند با اين حرف كاري كنند كه من به خود بيايم و كار را سرسري نگيرم. در واقع تصميم داشتند اكبر عبدي را با اين حربه برگردانند به انرژي 20 سال پيش، تمركزي كه آن دوره روي كار و هر نقشي داشتم.
پس بي دليل نيست اكبر عبدي پس از سالها خودش را هنوز مديون اين آدم ميداند؟ـ بله چون عبدا... اسكندري رگ خواب مرا ميشناسد. او خوب ميداند كه با اكبرعبدي بايد چه كرد تا اين آدم انرژي بگذارد به خودش بيايد و كارش را درحد توانايي و استعدادش انجام دهد. باور كنيد استاد مرا عين اولادش، عين برادرش، عين يكي از اعضاي خانوادهاش ميشناسد. استاد همانطور كه خطوط برون و چهره بازيگر را ميشناسد خطوط درون را هم ميشناسد و از آن آگاهي دارد در مورد من كه اينگونه است، او خوب با روحيات و روانشناسي من آشناست.
امسال فرصت تماشاي فيلم را در جشنواره داشتيد؟ـ باور كن نه، ميداني كه به شدت مشغول كار هستيم و از سويي سه، چهار روز هم در شهرستان خوي مهمان هستم و در جشني كه براي آذريهاي عزيز، هم زبانهاي عزيزم برگزار ميشود حضور دارم و تا هجدهم هم اگر كار آقاي كلاهداري به پايان رسيد كه هيچ وگرنه در خدمت ايشان هستم و پس از آن قرار است در خدمت آقاي شاهحاتمي و آقاي جيراني هم باشم.
راستي يك تلهفيلم هم در سكوت خبري با فريدون جيراني كار كرديد؟ـ بله قرار بود اين تلهفيلم هم سينمايي بشود اما گويا جناب آقاي ضرغامي فيلم را ديدند و از كار خوششان آمده و خواستند كه كار در تعطيلات نوروز پخش شود، شنيدم كار بسيار خوبي شده است. واقعاً كار با استاد جيراني بسيار لذتبخش بود، من بسيار از اخلاق حرفهاي و گذشت كاريشان حظ كردم، ايشان بسيار خوب ميدانند چگونه بايد بازيگرشان را هدايت كنند و به نقش نزديك كنند، بسيار خندهرو و مهربان بودند ما يك بار اخم ايشان را نديديم.
جالب است بگويم اخلاق ايشان با من سر برنامه «هفت» تندتر از حضور جلوي دوربين فيلمشان بود، سر كار خودش آنقدر اين آدم كار بلد و آدم حسابي است كه بايد از طريق «باني فيلم» بگويم دستش را ميبوسم و فيلم بعدياش را سفيد امضاء كردم.
برخي از اهالي سينما و همكاران شما معتقد هستند جشنواره فيلم فجر رنگ و لعاب هميشگي را نداشت و البته برخي ديگر نيز اين مسئله را قبول ندارند اكبر عبدي به عنوان هنرپيشهاي كه سالها با آثار مختلف جشنواره فيلم فجر را تجربه كرده در اين خصوص چه ميگويد؟ـ براي ما چون پير شديم نه جشنواره خيلي چيزهاي ديگر آن رنگ و لعاب سابق را ندارد اما جوانترها جشنواره را دوست دارند ميروند از هياهوي جشنواره و فيلمها لذت ميبرند به دنبال موفقيت هم هستند، اما اين طور كه شنيدهام بسياري ميگويند امسال تعداد فيلمها كلا كمتر است حداقل از آدمهاي پررنگ، فيلم كمتري در جشنواره حضور دارد، پس اگر ما برنده بشويم كار هنرمندانهاي نكرديم چون خودمان با خودمان مسابقه دادهايم!
البته توقعي نداريم اگر هم بشويم لطف داوران و مردم است.
سيمرغ مثل سالها پيش هنوز ميتوانست عمو اكبر سينماي ايران را خوشحال كند؟ـ (مكث ميكند و به گوشهاي خيره ميشود پس از لحظهاي ميخندد) چه بگويم! نميخواهم بياحترامي كنم... خاطرهاي تعريف كنم يك روز داشتم ميرفتم جايزه فيلم «مادر» را بگيرم يك آقايي جلوي سينماي بهمن از من خواهش كرد كه خانهام همين نزديكي است فرزندي دارم كه به شما علاقهمند است روي ويلچر است و معلول است، دوست دارد شما را از نزديك ببيند، يادم نميرود پيش خودم يك محاسبهاي كردم كه به جشنواره بروم يا بروم سراغ آن دختر معلول، در نهايت تصميم گرفتم بروم سراغ كودك.
با خودم گفتم در جشنواره خلاصه يكي جاي ما بالا ميرود و جايزه را ميگيرد، رفتم به خانه آن مرد، دختري معلول را ديدم كه روي ويلچر نشسته، با او كمي گپ و گفت زدم تا روحيهاش عوض شود. پس از لحظاتي متوجه شدم پدر دختر كه جام بلورين درست ميكند و روي جامها نقاشي ميكند يكي از آثار هنرياش را به من هديه كرد، اشك چشمان من درآمد و با خودم گفتم خدايا از تو ممنونم اگر سيمرغ را نگرفتيم جام بلورين را از دست يك پدر گرفتيم، پدري كه نگران دخترش است.
باور كن اين جامها ارزشمند است، وقتي كه يك روز از كنار خيابان عبور ميكني و يك كفاش به زور دست تو را ميگيرد به داخل مغازهاش ميبرد يك جفت كفش راحتي به تو هديه ميكند و هر چه اصرار ميكني پول نميگيرد و ميگويد من و اعضاي خانوادهام را تو سالها خنداندهاي، اين جام نيست؟!
به نظر تو همين سيمرغ نيست!؟ البته لطف اهالي هنر را قدر ميدانم، لطف داوران جشنواره را فراموش نميكنم و اميدوار هستم فيلم سينمايي «رسوايي» مورد استقبال قرار بگيرد چرا كه براي اين فيلم زحمات بسياري كشيده شده است.
و اگر ناگفتهاي مانده...دست همه مردم را ميبوسم.