وبلاگ اب و اتش نوشت:انسان مکتبی و هدفدار، آن انسانی است که اصول یک مکتبی را پذیرفت، باید در صدد باشد قوانینی را که در آن مکتب برای انسانی که گرایش به آن مکتب دارد....

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، پیش نوشت: درسهای اخلاق حاج آقا مجتبی تهرانی از سال 1349 و پس از بازگشت ایشان از نجف اشرف به تهران (به دستور امام خمینی) آغاز شد. اما سلسله درسهای اخلاق و معارف اسلامی ایشان پس از انقلاب اسلامی، درست از اولین روز ماه مبارک رمضان سال 1400 یعنی 23 تیرماه سال 1359 خورشیدی در چهارراه سیروس تهران و پس از اندکی در خیابان سقاباشی واقع در خیابان ایران و سپس در دبیرستان نور در خیابان ایران ادامه داشت و تا آخرین روزهای حیات دنیایی ایشان با نظم و ترتیب خارق العاده‌ای ادامه داشت. نظر به اینکه آن عالم ربانی در نخستین جلسه درس اخلاق، نکات جالبی را درباره اهمیت علم اخلاق و عمل اخلاقی بیان کرده‌اند و سیر دروس و شیوه خودشان را در این سلسله مباحث توضیح داده‌اند، متن کامل آن را که در دوران راهنمایی از نوار پیاده کرده بودم با همان ادبیات سخن گفتن آن فقیه عالیقدر عیناً به مناسبت چهلمین روز درگذشت آن معلم بزرگ اخلاق می‌آورم تا برای جست و جوگران جوان قابل دسترسی باشد.

***

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین«ص».

قبل از آنکه وارد صحبت بشوم یک تذکری را عرض کنم. تقریباً برای کسانی که وارد نیستند تقریباً برای اعلام برنامه این شبها روش بحثمان را در این شب مشخص می‌کنم.  باید قبلاً یک تذکری را بدهم بعد سپس وارد اصل بحثمان بشوم. مسئله‌ای را که باید تذکر بدهم این است: هر انسانی که یک مکتبی را می‌پذیرد، به یک مکتبی گرایش پیدا می‌کند، بعد از آنکه اصول آن مکتب را پذیرفت این باید در صدد باشد که دستوراتی را که جنبه عملی دارد نسبت به آن مکتب، آن دستورات را یاد بگیرد و به کار ببندد. به عبارت دیگر، مسئله گرایش به مکتب، یک مسئله تشریفاتی برای انسان در زندگیش نیست. انسانی که یک مکتبی را پذیرفت، می‌خواهد بگوید من هدف دارم و من انسانی هدفی هستم و اگر انسان، هدفی شد یعنی در زندگی هدفدار شد، باید بر طبق آن هدفش عمل کند.

 


[حالا من یک مقداری بلندتر صحبت می‌کنم، دوستان هم بهتر گوش کنند. ظاهراً در صدر اسلام بلندگویی وجود نداشت، جمعیت مسلمین هم در صدر اسلام کمتر از آقایان نبودند که در این مجلس هستند؛ بلکه بیش از اینها بودند. چون در مسئله غدیر دارد که جمعیت حدود صد هزار نفر بودند و پیغمبر اکرم هم برای آن جمعیت، صحبت می‌کردند و مجالسی را هم که داشتند جمعیت کثیری بود. بنابر این، یک مقداری من بلندتر صحبت می‌کنم، دوستان هم یک مقداری دل بیشتر بدهند به صحبت، مسئله حل است.]

انسان مکتبی و هدفدار، آن انسانی است که اصول یک مکتبی را پذیرفت، باید در صدد باشد قوانینی را که در آن مکتب برای انسانی که گرایش به آن مکتب دارد، آن قوانین تنظیم شده را یاد بگیرد و به کار ببندد؛ هر مکتبی می‌خواهد باشد. چون جنبه تشریفاتی ندارد. بنابر این ما می‌خواهیم بگوییم که مکتب اسلام را پذیرفته‌ایم، ما هدفدار هستیم در زندگیمان، و اصول این مکتب را که پذیرفته‌ایم باید دستورات این مکتب را یاد بگیریم و به کار ببندیم.صرف اینکه من مسلمانم این کافی نیست.

لذا دوستانی که به روش و رویه من در بحثهای من آشنایی دارند، می‌دانند من هیچ گاه نمی‌خواهم که تحت تأثیر یک سنخ گفتارهای نپختۀ خامی که ناشی است از درک نکردن گرایش به مکتب، تحت تأثیر این گفتارها قرار بگیرم و روش و رویه خودم را بر طبق دیدهای نپخته افراد تنظیم کنم. نخیر. بلکه از خدا همیشه خواسته‌ام شخصی هدفی باشم در زندگی‌ام و هدف هم آنچه را باشد که در مکتب من برای من مشخص شده است. لذا از مسئله گفتن نعوذ بالله نه اینکه هیچ ننگ و عاری ندارم، بلکه افتخار دارم که احکام و قوانین الهی را بگویم چون من هدفی هستم، چون من مکتبی هستم(یعنی می‌خواهم بگویم من هدفدارم در زندگی). تا به حال ما را خیلی   تحقیر کرده بودند، ما را سرزنش کرده بودند نسبت به اینکه مکتبی هستیم. ولی ما می‌خواهیم بگوییم افتخار ما این است که ما مکتبی هستیم و هدفداریم ویکی از نشانه‌های اینکه ما مکتبی هستیم و هدفداریم همین است.

ما تنها نظرمان این نیست که بیاییم و مفاهیمی را القا کنیم و این مفاهیم را در ذهنمان تجزیه و تحلیل کنیم و انباشته کنیم و بس. نخیر. بلکه همه این بحثهایی را که ما می‌کنیم که به اصطلاح جنبه‌های علمی و تحقیقی دارد، اینها مقدمه هستند از برای عمل و عمل هم انجام پذیر نیست به معنای صحیحش مگر اینکه بر طبق دستورات مکتبی باشد که ما به او گرایش داریم.

لذا برنامه من در ماه رمضان این است: ابتدا من مسئله می‌گویم و افتخار دارم به این جهت که با همین گفتن مسئله، خودم را مکتبی بدانم، هدفی بدانم و هر مسلمانی که می‌گوید اصول اسلام را پذیرفته‌ام، یک وقت می‌شود به او گفت مکتبی است، آن هنگام که او به دستورات اسلام آشنایی داشته باشد و به او عمل کند.

بنابر این مسائل روزه را من شروع می‌کنم. یکی از واجبات در عبادات در اسلام، عبارت از «نیت» است. هیچ پرستش و عبادتی بدون نیت تحقق پیدا نمی‌کند. من جمله از عبادات، روزه است. یکی از ارکان روزه، عبارت از «نیت» است. یعنی انسان اگر تمام مفطرات را ترک کند، یعنی آن مفطراتی را که در صدر اسلام شمارش شده، اینها را ترک کند ولی نیت نداشته باشد، یعنی به قصد انجام فرمان الهی نباشد، این روزه باطل است. اگر کسی از طلوع فجر تا مغرب تمام این مفطرات را ترک کند ولی غفلت داشته باشد از اینکه برای چه ترک کرده است، غافل باشد، این روزه‌اش باطل است. حتی اگر انسانی نیت روزه داشته باشد ولی در بین روز بدون اینکه مُبطلی انجام بدهد از مفطرات، یعنی غذایی بخورد، چیزی بیاشامد ولی در ذهنش قصد کند که روزه نباشد (فقط نیت)، این روزه‌اش باطل است. البته کفاره ندارد. بحث کفارات مسئله‌ای است جدا ولی روزه باطل است و آنروز نباید مبطلات را انجام بدهد. بعد قضای آن روزه را بگیرد.

البته یک تذکر بدهم و آن این است که نیت چیزی نیست که زبانی باشد، یعنی انسان در شب که گفته می‌شود نیت کند روزه را برای فردا، معنایش این نیست که به زبان جاری کند؛ نخیر، این نیت نیست. باز معنایش این نیست که به خاطره‌اش خطور بدهد نیت را، یعنی این عبارت را. نخیر. نیت یعنی همان تصمیمی را که انسان در شب می‌گیرد که فردا را می‌خواهد روزه داشته باشد. همان تصمیم و توجهی که در شب دارد کافی است. لذا اگر کسی شب غفلت کرد از اینکه برای روزه فردا تصمیمگیری کند، غفلت داشت و بعد از طلوع فجر متوجه شد اشکالی ندارد، همان موقع نیت می‌کند تا قبل از زوال شمس یعنی ظهر، انسان می‌تواند در حالی که غفلت داشته، خواب بوده مثلاً، غفلت داشته، این نیت را انجام بدهد، یعنی تصمیمگیری ‌کند ولی اگر بعدازظهر شد، از نظر اسلام نه، این روزه‌اش تمام نیست، وظیفه‌اش امساک است، خودداری است از مبطلات ولی بعد باید قضای آن روز را بگیرد. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

و اما بحثی را که برای این شبها در نظر گرفته شده است راجع به اخلاق است. موضوع بحث ما اخلاق است. خود مسئله اخلاق که این چه جایگاهی دارد در مکتب اسلام، این خودش بحثی است. معمولاً ما می‌بینیم افرادی که می‌خواهند جایگاه  مباحث اخلاقی را مشخص کنند، اینها به دو دسته هستند. یک گروه هستند اینها کل مباحث یک مکتب را به نام اخلاق می‌گویند. حتی اصول اعتقادی یک مکتب را، مجموعه مسائل یک مکتب را به عنوان مسائل اخلاقی اینها ذکر می‌کنند. البته اینها نه برای اینکه بخواهند مسائل اخلاقی را جایگاهش را بلند و رفیع کنند، نه! (این را دقت کنید). بلکه نظر اینها این است مسائل مربوط به مکتبی را که مکتب الهی است این     را سطحش را پایین بکشند. لذا تمام مباحثی را که مربوط به کل یک مکتبی بود، ما در گذشته می‌دیدیم به عنوان مسائل اخلاقی این را طرح می‌کردند و لذا مکتب را و مسائل مکتبی را از مباحث اجتماعی، سیاسی و امثال اینها جدا می‌کردند و عده‌ای هم این را که ناوارد بودند می‌پذیرفتند. جهتش چیست؟ جهتش نظریه دوم است که نظریه دوم در بین افراد جامعه‌ای که آنها گرایش به مکتب الهی دارند، این نظریه به نحوی گسترده در اذهان عموم منعکس است و حال اینکه این دوم هم غلط است. نظریه دوم این بود. می‌آمدند مباحث یک مکتب را رده‌بندی می‌کردند. می‌گفتند یک مباحثی راجع به اصول یک مکتبی داریم که تعبیر می‌کنیم به اصول اعتقادی ( این در یک جایگاه رفیعی قرار می‌گرفت). بعد می‌آمدند و فروع را پیش می‌کشیدند. می‌گفتند اصول دین، بعد می‌گفتند فروع دین. خوب، این مسائلی که مربوط به فروع دین بود این در آن جایگاه رفیع نبود ولی باز جنبه حاشیه‌ای و فرعی هم به آن معنا نداشت؛ تا حدودی متنی بود اما نام فرع را رویش می‌گذاشتند، که ما هم می‌گوییم فروع دین. بعد می‌رسیدند به مسائل اخلاقی. مسائل اخلاقی را این طور عنوان می‌کردند.                    می‌گفتند. مسائل اخلاقی جنبه حاشیه‌ای دارد نسبت به مسائل مکتبی.  چه بسا می‌خواستند گروهی مسائل اخلاقی را از متن مکتب خارج کنند؛ بگویند مکتب مرکب است از دو گونه مسائل: 1- مسائل اعتقادی ( که ما تعبیر می‌کنیم به اصول دین)، 2- مسائل عملی که عبارت است از فروع دین. تمام شد. مجموعه مکتب را مرکب از دو گونه مسائل می‌دانستند. بعد به مسائل اخلاقی که می‌رسیدند، مسائل اخلاقی را کأنه از متن مکتب خارج می‌دانستند اینها، یک جنبه‌های حاشیه‌ای به او می‌دادند، تشریفاتی به او می‌دادند. اگر بخواهد انسان یک تعبیر بسیار پایین برای او بکند، حتی جنبه‌های روبنایی هم به او نمی‌دادند. ما تعبیر می‌کنیم به «تفألی». در کل جامعه اسلامی که شما نگاه کنید، غالباً این طور تفسیر می‌کنند. نسبت به چی؟ به مسائل اخلاقی. لذا آن کسانی که می‌آمدند و اینها کل یک مکتبی را می‌گفتند مسائل اخلاقی است، اینها نظر حُسن نداشتند؛ اینها سوء نظر داشتند. اینها می‌خواستند از این معنایی که عده‌ای باورشان آمده است که مسائل اخلاقی در مکتب اسلام جایگاه اصیلی ندارد، متنی نیست، حاشیه‌ای است، روبنایی است ( البته روبنایی ِ ضعیف)، تفألی است، می‌آمدند از این سوء استفاده می‌کردند. کل مسائل مکتب را می‌گفتند اخلاق، اینها مسائل اخلاقی است.

لذا در بحثهای آینده ان شاء الله ما روشن خواهیم کرد که این طور نیست؛ مسائل اخلاقی حتی در مسائل اصول اعتقادی یعنی شناخت، جنبه زیربنایی دارد. از خود مکتب می‌گیریم. یعنی در مکتب اسلام، مسائل اخلاقی یک جنبه‌های روبنایی، فرعی، حاشیه‌ای، تفألی و امثال اینها نیست؛ بلکه جنبه‌های زیربنایی دارد به طوری که اگر کسی فاقد باشد مسائل اخلاقی را، شناخت واقعی نسبت به اصول این مکتب پیدا نخواهد کرد. لذا                                                                                             جایگاه مسائل اخلاقی در اسلام خیلی رفیعتر از آن است که به ما تحمیل کرده‌اند و او را تحقیر کرده‌اند در نظر ما.

این، این جهت که مقدمه‌ای برای بحثم و اما مباحثی را که در این شبها ان شاء الله با توفیق الهی طرح می‌کنیم که اینها بعضی‌شان را باید روشن کنم و بعضی دیگر را هم من باید  ازش فهرست وار بگذرم.

 


فهرست مطالب:

انسان را از نظر حالاتش ما تقسیم می‌کنیم.
مسئله تجرد نفس که روح انسان، مجرد است و هر مجردی باقی است. این از مسائلی است که ما فهرست وار باید بگذریم. چون اگر بخواهیم این بحث را وارد بشویم، خارج می‌شود از طور مباحث اخلاقی ِ ما، ولی این را باید تذکر بدهیم.
بحث اینکه روح انسان، نفس انسان، این دارای لذتهایی است. یعنی لذتهایی داریم ما روحانی و از طرفی دارای دردها و تألمهاست.
اخلاق یعنی چه؟ خود ِ خُلق را ما معنا می‌کنیم.
فضائل اخلاق و رذائل اخلاق انسانی چیست؟
رذائل اخلاقی اینها مانع و حجاب هستند از برای درک صحیح و شناخت سالم.
پاداشی را که در مکتب اسلام گفته شده است، پاداش عبارت از خود عملی است که انسان در دنیا انجام می‌دهد.
تأثیر مزاج طبیعی بر روی اخلاق انسانی.
تأثیر تربیت نسبت به روح انسانی.
    10- مسئله شرافت علم اخلاق از نظر صنعت علمی (که اثبات می‌کنیم این را، چون ادعا کردیم اینجا امشب). بعد این را با دلیل اثبات می‌کنیم که چه جایگاهی دارد.

     11- بحث اینکه نفس دارای قوای چهارگانه است. او را تشریح می‌کنیم.

     12- آمیختگی انسان یعنی حقیقتش از این جهات متقابله‌ای که گفتیم و تذکر به اینکه هر یک از این قوای چهارگانه لذت و المی دارد؛ کیفی دارد و دردی دارد.

     13- خیر چیست و سعادت کدام است؟

     14- راه دستیابی به سعادت چگونه است؟ (بعد از اینکه گفتیم سعادت چیست).

    15- باز، هدف از سعادت چیست؟

    اینها مقدماتی هستند برای اینکه ما وارد بحث بشویم. بعد که وارد بحث می‌شویم در آنجا می‌گوییم:

   مطلب اول- اساس فضیلتها و اجناس فضایل، که چند هستند.

  مطلب بعدیش حقیقت عدالت و معنای آن را توضیح می‌دهیم.

 مطلب بعد اجناس رذائل و انواع رذائل را شمارش می‌کنیم.

مطلب بعد فرق بین فضیلت و رذیلت چیست؟

مطلب بعد اثبات می‌کنیم که عدالت، اشرف فضائل انسانی است.

مطلب بعد، مسئله خودسازی که خودسازی قبل از دیگرسازی است.

و بالاخره مطلب آخر در این باب، رابطه محبت و نقش محبت در فضائل اخلاقی است که آیا رابطه‌ای بین محبت و فضائل اخلاقی هست یا نیست و چه نقشی دارد. این مباحثی است که ان شاء الله ما باید - خداوند توفیق عنایت کند- در این شبها بگوییم.

 


و اما برای اینکه وارد بحث شده باشیم امشب و تجاوز از کتاب مکتب نکرده باشیم، ما در قرآن راجع به بعثت انبیا می‌بینیم دارد که اینها سه وظیفه اصولی دارند در بعثت. این را از چهار آیه قرآن به دست می‌آوریم. اول: تلاوت آیات الهی برای بشر، دوم: تزکیه بشر، سوم: تعلیم کتاب و حکمت. شما سراسر قرآن را که ببینید راجع به انبیا و مأموریت آنها نسبت به بشر، سه جهت بیشتر ذکر نمی‌کند آن هم در چهار آیه.

در سوره جمعه آیه دوم دارد: «هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین». اول تلاوت آیات، دوم تزکیه آنها و سوم تعلیم کتاب و حکمت. در سوره آل عمران، آیه 162: «لقد منَّ علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین». در سوره بقره آیه 151 دارد: « کما ارسلنا فیکم رسولاً منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب والحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون». خوب، در اینجا هم مسئله تلاوت آیات، تزکیه، تعلیم. تعلیم کتاب و حکمت چیزی را که قبلاً نمی‌دانستند، تعلیم هم همین طور. این سه آیه که اینها مشخص می‌کند . مأموریتی را که انبیای الهی داشتند سه چیز را. در سوره بقره آیه 129 در آنجا دارد: «ربنا وابعث فیهم رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم. انک انت العزیز الحکیم». از نظر مواد، همان سه ماده: تلاوت (تلاوت آیات)، مسئله تزکیه ومسئله تعلیم. فقط در این آیه 129 سوره بقره، مسئله تعلیم قبل از تزکیه ذکر شده ولی در آن سه آیه گذشته یعنی سوره جمعه، سوره آل عمران و سوره بقره آیه 151، در آنجا روال کار، اول تلاوت آیات بود، سپس مسئله تزکیه بود ومرحله سوم تعلیم کتاب و حکمت بود، ولی در این آیه 129 سوره بقره، اینجا تعلیم کتاب جلو افتاده است، نسبت به چی؟ نسبت به تزکیه. من جهتش را اشاره کنم در اینجا.

آنچه را که سنت الهی است و مأموریتی است که حق تعالی به انبیا داده است، این سه چیز است و آن هم به همان روالی است که در سه آیه گذشته بود. در اینجا یک عده‌ای مانده‌اند که چه شده که تعلیم جلو افتاده که ما نسبت به تزکیه بحث می‌کنیم که راجع به جایگاه اخلاق که جنبه این زیربنایی حتی نسبت به شناخت دارد که ما از این ترتیب استفاده خواهیم کرد، ترتیب در آیات، که تزکیه قبل از تعلیم کتاب و حکمت است. این به جهت این است که دقت نکرده‌اند در آیه 129 گفتار خدا نیست؛ خداوند از ابراهیم دارد نقل می‌کند که ابراهیم یک چنین درخواستی از من کرد. توجه  کنید. این  در رابطه با خواسته‌های ابراهیم پیغمبر است. قبلش دارد: « و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسماعیل، ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم». وقتی که پایه‌های خانه را ابراهیم واسماعیل بالا بردند و خانه کعبه را ساختند، گفتند: پروردگارا! تو بپذیر از ما این عمل را:«ربنا! تقبل منا». باز گفتند: «ربنا! واجعلنا مسلمَینِ لک»؛ پروردگارا! ما دو را مسلمانی در رابطه با خود یعنی تسلیم خود قرار بده(اسلام واقعی  نه ظاهری، همان که علی «ع» در نهج البلاغه می‌گوید: «الاسلام هو التسلیم»)، از هر جهت تسلیم تو باشیم. «و من ذریتنا امة مسلمة لک»؛ از ذریه ما امتی باشد که اینها تسلیم تو باشند،  «و ارنا مناسکنا»؛ روش کار ما را به ما بنمایان، « و تُب علینا»؛ از ما درگذر اگر خطایی سر زد، « انک انت التواب الرحیم». بعد چه می‌گوید؟ « ربنا! وابعث فیهم رسولاً منهم»؛ پروردگارا! برانگیزان در اینها یک رسولی از خود آنها، «یتلوا علیهم آیاتک» ( اینها حرفهای ابراهیم است)؛ که تلاوت کند بر اینها آیات تو را، « و یعلمهم الکتاب و الحکمة»؛ تعلیم کند آنها را کتاب و حکمت، «و یزکیهم»؛ آنها را تزکیه کند، «انک انت العزیز الحکیم». خوب، پس این حرف، حرف کیست؟ حرف ابراهیم است که از خدا خواسته است. ترتیب هم از کیست؟ از ابراهیم. خدا هم پس و پیش نکرده حرفهای ابراهیم را. توجه کردید؟ بعد برای اینکه به ابراهیم بفهماند که تو در ترتیب اشتباه کردی (اشتباه به این معنا که ترتیب غیر از این است)، در همین سوره بقره آیه 151 آنجا دعایش را مستجاب کرده آنوقت بهش می‌گوید چه کار کردم. می‌گوید: « کما ارسلنا فیکم رسولاً»؛ همچنانکه ما فرستادیم در بین شما رسولی را از خود شما (همانی که ابراهیم گفت)؛ گفت رسولاً از خود اینها. چون این دعایش این بود از خود اینها باشد، پیغمبر از جای دیگر برایشان نیاوری‌ها! «ربنا وابعث فیهم رسولاً منهم» ابراهیم گفت، می‌گوید: « کما ارسلنا فیکم رسولاً منکم»؛ همان طور که ما فرستادیم در بین شما رسولی از خود شما. (لذا در یک روایتی دارد پیغمبر اکرم فرمود: « انا دعوة ابراهیم» یا « انا دعاء ابراهیم»؛ من همان دعای ابراهیم هستم). ابراهیم چه خواست از خدا؟ گفت یک رسولی در بین اینها از خود اینها باشد، من هم رسولی هستم در بین اینها از خود اینها. آنوقت خدا حالا ترتیب را عوض می‌کند: « کما ارسلنا فیکم رسولاً منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمة». یعنی ترتیب این است، ترتیب عبارت از این است. این را دقت کنید آقایان اشتباه نشود. چهار آیه هست در قرآن که مشخص می‌کند مأموریت انبیا را که سه چیز است: تلاوت آیات، تزکیه نفوس، سپس مسئله تعلیم کتاب و حکمت وترتیب هم اینچنین است. در آیه‌ای که این عوض شده، در رابطه با گفتار الهی به معنای اینکه ما چنین کردیم نیست، بلکه در آنجایی که مسئله بعثت انبیا را به نحو کلی طرح می‌کند در سوره آل عمران می‌گوید: تلاوت آیات، تزکیه، سپس تعلیم. در سوره جمعه همچنین. لذا در آخر آن دو آیه چون طرح کلی را دارد مطرح می‌کند نسبت به مأموریت انبیا ، می‌گوید: «و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین». در آن دو آیه، در ذیلش دارد، اما در این دو آیه‌ای که در سوره بقره هست یک همچنین مطلبی را مطرح نکرده است. اینکه در آن دو آیه دارد می‌گوید: « و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین»، بحث هدایتی است آن هم هدایتی که از طریق مبدأ به وسیلۀ انبیا انجام می‌شود و روالش هم این‌گونه است که عرض کردم.

بنابر این، این آیات در رابطه با مسئله ابراهیم است و آن هم تقدیم و تأخیر در ربط با اوست. این تا اینجا. امیدوارم ان شاء الله از فردا شب دیگر بحث را ادامه بدهیم.

اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم انا نسئلک و ندعوک، بمحمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین(صلواتک علیهم) و الائمه المعصومین من ذریه الحسین (علیهم السلام) و باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله ....

اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم اجعلنا معَ محمدٍ و آلِ محمد فی الدنیا و الاخره. و تَوَفّنا عَلی ملَِّتِهِم. وارزُقنا شَفاعَتَهُم. وَ زِد فی قُلوبِنا مَحَبَتهُم. وَ لا تُفَرِق بَینَنا و بَینَهُم. اللهم العَن اعدائَهُم. اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم وَفِقنا لِما تُحِبُ وَ تَرضی. اللهم صل علی محمد وآل محمد. اللهمَّ اقضِ حوائِج المؤمنین. واشفِ مَرضَی المسلمین. وَ أَدِّ دُیُونَهُم. و سَلِّمِ المُسافِرینَ مِنهُم. واغفِر لِمَوتاهُم. اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم اشغَلِ الظالمینَ بالظالمین.واجعلنا مِن بَینَهُم سالمین. واحفَظ حُماهَ الدّین. وَ اَیِّدِ المُرَوِجین. وَاجعَلنا مَعَهُم. اللهم صل علی محمد و آل محمد. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر. و اجعلنا من اعوانه و انصاره و شیعته. بِمَنِّکَ و جودِکَ وَ کَرَمِک یا ارحم الراحمین.

برچسب ها: درس ، اخلاق ، مجتبی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.