نمایش «تن تن و راز قصر
موندوس» به کارگردانی آروند دشت آرای هر شب در تماشاخانه ایرانشهر با حضور
جمعی از تواناترین بازیگران تئاتر روی صحنه می رود.
اما گفت و گوی
خودمانی ما با این بازیگر جسور به همین جا ختم نشد. طباطبایی با کارنامه
کاری درخشان و قابل دفاعی که ارائه داده است ثابت کرده از شیفتگان تجربه
های متفاوت است. او در سی و یکمین جشنواره بین المللی فیلم فجر با فیلم
جنجالی و بحث برانگیز «هیس دخترها فریاد نمی زنند!» در نقش دختری که مورد
تجاوز و آزار و اذیت جنسی قرار گرفته حاضر شد.
نقشی که نادیده گرفته شدن آن از سوی هیئت داوران بحث برانگیز شد. طباطبایی
در گفت و گوی مفصل و صمیمانه اش با تماشا از جزئیات بازی اش در این فیلم و
تجربه های همکاری اش با کارگردانان مطرحی مانند داریوش مهرجویی.
با حرف هایی که تا امروز از او نشنیده اید همراه
باشید:
چطور سگ؟! به نظر بازی در نقش یک سگ و کلا موجودی غیرانسانی عجیب و متفاوت می آید، شما چطور بازی در نقش یک سگ را پذیرفتید؟
-
به نظرم طبیعی است که هر بازیگری دوست داشته باشد نقش های متفاوت بازی کند
و نقش یک حیوان هم اصولا به خاطر سختی های خاص خودش و تفاوتی که دارد برای
هر بازیگری احتمالا تجربه جذابی است. «میلو» کاراکتری است که آن هوشمندی
لازم برای جلو بردن قصه های «تن تن» را بیشتر از اندازه یک سگ دارد و در
واقع یک جورهایی دستیار «تن تن» است برای جلو بردن این قصه ها. بیشتر از هر
چیزی هم برای من این تفاوت او و نقش یک حیوان را روی صحنه بازی کردن جذاب
بود و هست.
شما پیش از این هم سابقه همکاری با آقای آروند
دشت آرای (کارگردان این نمایش) را داشتید. برای ایفای نقش «میلو» با ایشان
تعاملی داشتید و خودتان خواستید این نقش را بازی کنید یا او خودش شما را
برای این نقش انتخاب کرد؟
- آقای دشت آرای از ابتدا که
تصمیم به ساخت این متن می گیرند به آقای چرمشیر می گویند می خواهم طناز
طباطبایی این نقش را بازی کند. بعد به من پیشنهاد دادند و پرسیدند دوست
دارم آن را بازی کنم که من هم خیلی استقبال کردم چون همانطور که گفتم دوست
داشتم نقش متفاوتی را بازی کنم. تاکید همیشگی من بر این بوده که کارگردان
از هر چیزی در انتخاب های من مهمتر است. هر چند که فعلا در تئاتر مشغول
تجربه کردن هستم اما حضور متفاوت در نقش های متفاوتی که تا الان در کارهای
آقای دشت آرای بازی کردم را مدیون انتخاب درست و جسورانه او هستم و اساسا
آقای دشت آرای به عنوان یک کارگردان جوان، خوشفکر و خوش ایده در سال های
اخیر به من جرات تجربه نقش های متفاوت را داده است. از نظر من کارهای این
کارگردان جوان از خاص ترین و ویژه ترین اجراهایی بوده که من افتخار حضور در
آنها را داشتم.
چه جوری با این نقش متفاوت ارتباط برقرار کردید؟
-
اول که اصلا نمی دانستم باید چه کار کنم. «تن تن» را من در بچگی خوانده
بودم و چیز خاصی در ذهنم نبود. بعد از این ماجراها دوباره شروع کردم. کتاب
های «تن تن» را از اول خواندم و فیلم هایش را دیدم و با دیدن، خواندن،
پیگیری و پیدا کردن ژست ها، عادت ها و مدل «میلو»، به نقش نزدیک شدم. اصولا
«میلو» خیلی سگ متفاوتی با سگ های دیگری که در قصه ها و تصویر و ادبیات
نمایشی داریم؛ او روشنفکری غرغرو است که به نظر من باهوش ترین و جذاب ترین
کاراکتر قصه های «تن تن» هم است. آن وجه سگ بودن میلو همیشه در خدمت
هوشیاری او بوده و فقط اشکال او کمی غرغارو و تنبل بودنش است. مجموع همه
اینها «میلو» را بامزه و خواستنی کرده.
این روی صحنه بالا و پایین
پریدن، پارس کردن، چهار دست و پا حرکت کردن، غلت زدن و ... در اولین شب
اجرا چه حسی به شما داد؟ مثلا خنده تان نمی گرفت یا خجالت بکشید یا هر حس
متفاوت دیگری؟
- نه، من همیشه چون فقط به آن نقشی که اجرا می کنم
فکر می کنم دچار هیچ حس خاصی نبودم. من همیشه به نقش فکر می کنم تا اینکه
فکر کنم من الان در چه پوزیشن و موقعیتی هستم. من الان اصلا به این فکر نمی
کنم که این طناز طباطبایی است که روی صحنه دارد چهار دست و پا حرکت می کند
و پارس می کند و ... من در اجرای هر نقشی، به این فکر می کنم که الان طناز
طباطبایی نیستم، آن کاراکتری هستم که دارم اجرا می کنم، حالا اگر این
کاراکتر می خواهد شگ باشد یا یک بچه کوچک یا معتاد یا هر شخصیت دیگری به هر
حال از یک جایی به بعد خودم را فراموش می کنم و فکر می کنم الان روی صحنه
کی هستم و باید چه کسی را به مخاطب القاء کنم و به باور تماشاچی بخورانم.
شما
با اینکه دانش آموخته کارگردانی تئاتر هستید اما تا نمایش «درس»، به
کارگردانی داریوش مهرجویی، هیچ تجربه تئاتری نداشتید و این در حالی است که
از مدت ها قبل در تلویزیون و سینما دیده شده بودید اما در ۲ سال اخیر بیشتر
درگیر تئاتر هستید و این سومین تجربه تان در این اواخر است. تئاتر برای
شما چه جذابیتی دارد که این روزها بیشتر با آن مشغول هستید؟
-
فضای تئاتر نسبت به سینما به من اجازه تجربه بیشتری می دهد. به اضافه
اینکه من آن تجربیاتی که برای ورود و شناخت و یادگیری بازیگری در مدیوم
سینما و تلویزیون لازم داشتم را پیدا کردم. در کار آقای مهرجویی و بعدتر
نمایش «کمی بالاتر»، به کارگردانی آروند دشت آرای، من هنوز مدیوم تئاتر را
خوب نمی شناختم و کمی با آن برخورد سینمایی می کردم. اما در این کار به
خصوص، «تن تن و راز قصر موندوس»، یک شب هایی با تماشاچی بی واسطه حرف می
زنم و این تجربه نفس به نفس بودان با تماشاگر را واقعا دارم لمس می کنم.
شب
هایی که تماشاچی ها خیلی با کار ارتباط برقرار نمی کنند و خیلی نمی خندند
کاملا به صورت طبیعی و ناخودآگاه روی من تاثیر می گذارد و آن شب هایی هم که
تماشاچی خیلی خوشحال است و کار را می پسندد و انرژی مثبت می دهد قاعدتا
باز روی من هم تاثیر مثبت می گذارد. ماجرای تئاتر هنوز برایم خیلی ماجرای
پیچیده، سختگیرانه و حرفه ایغ نیست و خیلی برایم تجربی است. دوست دارم مرتب
نقش های متفاوت را تجربه کنم تا در تئاتر هم به یک نقطه ای برسم که بگویم
خب ازت الان به بعد دیگر من این کارها را نمی کنم و این کارها را می کنم.
هنوز به آن نقطه نرسیدم و دوست دارم صحنه را تجربه کنم و هنوز صحنه برای من
جا برای کشف کردن دارد.
اینکه گفتید، در ابتدا روی صحنه تئاتر، سینمایی رفتار می کردید، متوجه نمی شوم، منظورتان را بیشتر توضیح می دهید؟
-
پایه و اساس بازیگری در تئاتری مثل «تن تن ...» بر اساس ژست است، ژست هایی
که باید خیلی غلو شده و تئاتری باشند و همینطور باید خیلی بیشتر از حد
معمول دیده شوند و در صدا هم کمی صداسازی داریم ولی من در نمایش «درس» و
«کمی بالاتر» این تجربیات را نداشتم. در «درس» اصولا خیلی روی ژست کار
نکردیم، درست است که من به واسطه تغییر لحن و رفتار فیزیکی، که مجبور بودم
شبیه یک بچه باشم، تغییراتی در بازی ام داشتم اما هیچ وقت برخورد تئاتری با
ماجرا نداشتم.
فکر می کردم که اگر همان لحظه یک دوربین هم جلویم
روشن کنند و تصویر بگیرند باز همین شکلی بازی می کنم، درست و غلط بودنش را
هم نمی دانم چون به هر حال اولین تجربه ام در تئاتر بود؛ یا در «کمی
بالاتر» به خاطر محدوده تاب ها و فضای کوچکی که به هر کسی اختصاص داده شده
بود که در جزیره خودش فقط باید بازی می کرد و سالن «حافظ» که به لحاظ
ساختاری سالن خاصی بود، باز هم خیلی شکل کار تئاتری و تفاوت های آن برایم
جا نیفتاد. حالا در «تن تن ...» فرم و مدیوم تئاتر بیشتر برایم جا افتاده
است.
شما در تئاتر این دغدغه را که مخاطب تان کمتر و محدودتر از تصویر است را ندارید؟
-
من به یک اصلی همیشه معتقد هستم آن هم کم دیده شدن ولی خوب دیده شدن است.
ممکن است مخاطب من در تئاتر، مخاطب چندان قابل مقایسه ای با سینما و
تلویزیون نباشد ولی این اجازه را به من می دهد که متفاوت دیده شوم حتی اگر
تماشاچی من ۱۰ نفر باشد، همان ۱۰ نفر برای من کافی هستند که بگویند یک کار
متفاوت از طناز طباطبایی دیدیم. معضلی که به نظر من الان ۹۹ درصد بازیگرها
یا حداقل جوان ها با آن درگیر هستند، این عدم تفاوت است. به خاطر اینکه ما
در سینما در نقطه ای قرار داریم که هیچ فیلم متفاوتی ساخته نمی شود. همین
الان که جشنواره تازه تمام شده است من به جرأت می توانم بگویم هیچ نقش
متفاوت یا کار متفاوت یا فیلم متفاوتی که بگویم آهان یک کار عجیب از آدمی
دیدم، ندیدم. هیچ فیلمنامه خوبی نیست و اصلا کار خوب کلید نمی خورد. یعنی
ما هیچ وقت نمی توانیم در سینما «تن تن ...» داشته باشیم، هیچ وقت من نمی
توانم در سینما نقش یک سگ را بازی کنم؛ پس وقتی این موقعیت متفاوت را می
توانم یک جای دیگر، که تئاتر باشد، تجربه کنم آن را از دست نمی دهم. فکر می
کنم مخاطبی هم که من را دنبال می کند و پیگیر کارهایم است در تئاتر هم
دنبال من می آید، کما اینکه آمده و خیلی از تماشاگرانی که شب ها بعد از کار
می آیند و با هم صحبت می کنیم و گپ و گفتی داریم از سینما و تلویزیون
پیگیر کارهای من بوده اند. برای من هم تجربه نقش های متفاوت لازم است. برای
اینکه خودم را محک بزنم. اگر بتوانم این تفاوت ها را در خودم ایجاد کنم و
خودم باور کنم که می توانم اینقدر متفاوت باشم، این باور در انتخاب های
سینمایی ام هم تاثیر می گذارد و انگار با تجربه این نقش های متفاوت رشد
پیدا می کنم. من به کمتر دیده شدن اعتقاد دارم و فکر می کنم اگر من سالی یک
یا دو فیلم کار کنم، حالا دوتا تئاتر هم کنار اینها کار کنم، بهتر از این
است سالی ۵ تا فیلم کار کنم که هیچکدام فرقی با آن یکی ندارد. ترجیح می دهم
در سینما سالی یک فیلم کار کنم اما آن یک فیلم کار متفاوتی باشد و همینطور
در تئاتر هم در کاری حاضر شوم که تئاتر متفاوتی باشد. تا امروز هم هر سه
تجربه تئاتری ام هر کدام به دلایل کاری متفاوت به حساب می آمدند و من همیشه
مطمئنا سراغ کارهای متفاوت می روم و کارهای تکراری انجام نخواهم داد.
این
تاکیدی که روی حضور در کارهای متفاوت دارید، من را با این سوال روبرو می
کند که با این اوصاف بر چه اساس نقشی مثل نقش تان در «نارنجی پوش» را
پذیرفتید که فکر می کنم موافق باشید که نقش متفاوت و خاصی نبود؟ این سوال
وقتی پر رنگ تر می شود که یادمان می آید این تنها فیلم شما در سال ۹۰ بود؟
-
«نارنجی پوش» جزو آن دسته کارهایی است که به واسطه حضور آقای مهرجویی
پذیرفتم. سر تمرین های «درس» آقای مهرجویی درباره «نارنجی پوش» با من صحبت
کردند. من تا به حال با آقای مهرجویی فیلم کار نکرده بودم بنابراین استقبال
کردم چرا که دوست دارم از تک تک لحظه هایی که این آدم هنوز هست و کار می
کند، استفاده کنم، هر چند اگر نقش کوتاه باشد یا متفاوت نباشد یا هر چیز
دیگری.