زمان زیادی است که چشم بر در دوخته تا شاید از راه برسند و او را با خود ببرند.




همیشه آرزوی آنها را در سر داشت  و در رویاهای شیرین و حتی خاکستری خود روزها و شب های زیادی را در کنارشان سپری کرده .



همیشه در فکر است و بدور از دیگر بچه ها خود را به ظاهر سرگرم بازی های کودکانه می کند اما غافل از اینکه اندوه و غم در كنار همين  بازی هاست.



چشمهایش غمی بزرگ حاکی از جستجو کردن را نشان می دهد، چشمایی که همیشه تصویر پدری فداکار و مادی دلسوز را می طلبد.
 دستان کوچکش در آرزوی دستان گرم پدر و مادری است تا شاید روزی او را در آغوش خود پذیرا باشند.



گرچه محل زندگی کنونی اش پر از لطف و محبت است و کسی چیزی جز عشق به او نمی دهد، اما یک لحظه از محبت پدر و مادر را به تمامی بازی های دنیا و بهترین خاله های این فضای پر محبت عوض نمی کند .



او به خوبی فرق بین گرمی و  پر مهري پرورشگاه را با عشق و محبت خانه پدری درک می کند و همچنان امید وار است و منتظر تا شاید روزی او را هم با خود ببرند./ف





 یادداشت از ندا فاضلی

برچسب ها: پدر ، مادر ، فرزند ، انتظار
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار